eitaa logo
سلام منجی دل ها
971 دنبال‌کننده
19.5هزار عکس
9.5هزار ویدیو
5 فایل
🌎 زمین منتظر است و زمان بی‌قرار... 💫 ای آفتاب پنهان! بیا و پایان ده بر این شب‌های تاریک. دنیا در عطش حضور توست... ❣الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَج❣ کپی از مطالب این کانال بلامانع می باشد. خادم شما؛ 🆔 @YaAbootorab
مشاهده در ایتا
دانلود
زمانی که قرار شد به مدرسه برود من او را در مدرسه نزدیک خانه خودمان ثبت نام کردم مدرسه ی جلالی دقیقا کنار مسجد فاضل هندی بود ابراهیم همیشه سر وقت به مدرسه می رفت و به موقع با پسر عموهایش از مدرسه بر می گشت همیشه یک عالمه دوست برای خودش پیدا میکرد و به خانه می آورد در راه مدرسه شیطنت و بازی های خطرناک نمی کرد زمانی که از مدرسه به خانه بر می گشت وقت خودش را تلف نمی کرد و مشغول درس خواندن می شد در مدرسه به دوستانش و به خصوص پسر عموهایش کمک می کرد خیلی روی نظم و ترتیب کتاب هایش حساس بود هوش زیادی داشت و درس اش هم خوب بود جهاد در نوجوانی در آن زمان انقلاب به اوج خود رسیده بود و فعالیت های انقلابی در هر خانه و محلی رونق داشت هرکس هرکاری از دستش بر می آمد انجام می داد تا انقلاب پیروز شود ابراهیم آن روزها 10 سال بیشترنداشت که مشغول فعالیت های انقلابی بود اعلامیه پخش می کرد ،کوکتل مولوتف درست می کرد تا بتواند کمی جلوی ماموران نظامی را بگیرد که به مردم حمله نکنند در همین روز ها بود که ابراهیم توسط ماموران ساواک دستگیر شد همه ی خانواده نگران شدندد ستگیری یک پسر کوچک در آن زندان های وحشتناک خیلی درد آور است من رفتم سراغ پسرم وبه ماموران التماس کردم تا آزادش کنید آخر این بچه کوچک چطوری می تواند فعالیت انقلابی انجام بدهد اما ماموران قبول نمی کردند و می گفتند همین بچه ها هستند که برای نظام شاهنشاهی دردسر درست می کنند نویسنده: تمنا کپی آزاد🕊🕊🥰 🤲🌷 ╭═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╮       @monjei_delhaa ╰═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╯
ابراهیم در محله ،مسجدو حتی خانواده پسر فوق العاده ای بود و به با ایمان بودنش همه معتقد بودند حدود 13ساله بود که به حوزه رفت و در مدرسه ی ذوالفقار 1و2 مشغول کسب علم شد هر از گاهی برای امتحان یا درس خواندن دریکی از دو مدرسه جا به جا می شد ابراهیم حدود سه سال در این مدرسه درس خواند 16 ساله شد جبهه و شهادت تعطیلات ایام عید بود یک روز قرار شد من وپدرش و تمامی اهل خانواده به روستا برویم اما ابراهیم می گفت : من می خواهم بروم و دوره ی آموزشی جبهه شرکت کنم من و پدرش می گفتیم تو خیلی کوچک هستی و جنگیدن برای تو راحت نیست ابراهیم گفت :الان خیلی ها هم سن من هستند و جبهه می روند حتی اگر شده به جبهه بروم و یک بشکه آب دست رزمنده ها بدهم این کار را میکنم من راضی بودم که پسرم به جبهه برود با خودم میگفتم همه میروند از نوجوان های 14 ساله که کوچک تر نیست برای ثبت نام آموزشی رفت به طوقچی (میدان قدس ) مسئولان ثبت نام قبول نمی کردند که اعزام شود او هم مانند بیشتر نوجوانان شناسنامه ی خودش را دست کاری کرد و سن خودش رابه نوزده سال رساند روزدیگر که رفت برای ثبت نام مسئولان قبلی نبودند و پذیرفتند که ابراهیم به جبهه اعزام شود حدود چهل روز دوران آموزشی طول کشید و پس از آن به مدت 15 روز به مرخصی آمد نویسنده :تمنا🕊🌱 کپی آزاد🥰🦋 🤲🌷 ╭═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╮       @monjei_delhaa ╰═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╯