#معرفی_شهید✨️
شهیدابوذرامجدیان🌱=)
28 مردادِ سالِ 1365 در شهرستانِ
سنقر(استانکرمانشاه) روستای سهنله
در خانواده ی مستضعف و متدین
به دنیا آمد .
او دورانِ کودکی را با محبت های پدر و مادرش
پشت سر گذاشت و بعد واردِ دبستان شد .
در دورانِ تحصیلش از هوش و استعدادِ
فوق العاده ای برخوردار بود و با موفقیت
دوران دبستان را در مدرسه آیت الله خامنه ای
و دوره راهنمایی را در مدرسه 15 خردادِ
همان روستا (سهنله)طی کرد .
در سالِ 83 مقطع دبیرستان را با موفقیت
پشت سر گذاشت و پس از اخذ دیپلم
با نمرات عالی در سال 85 به استخدامِ
سپاه پاسداران در آمد .
غریب به 3 سال در سپاهِ جوانرود خدمت کرد
و بعد از آن عضو نیروهای یگان ویژه
صابرین تهران شد .
ایشان سپس در رشته : آی.تی دانشگاه جامع
امام حسین"ع" تهران پذیرفته شد .
ابوذر علاقه ی زیادی به تحصیل داشت
و سعی می کرد با وجودِ مشغله کاری و
زندگی به درس خواندن هم برسد .
شهید امجدیان (ترم آخر بودند)
که به شهادت رسیدند .
نحوهشهادتشهیدابوذرامجدیان🌱=)
ابوذر ، بیسیم چی بود . او در یکی از
ماموریت های خود در سوریه ، به همراه
یکی دیگر از دوستانش به نامِ
شهید میر دوستی ، ساعتِ هشت و نیمِ
صبح ، روزِ اولِ آبانِ سال 1394 و مصادف با
تاسوعایِ حسینی ، در راهِ دفاع از حرم
دعوتِ حق را لبیک گفت و به لقاءِ خداوند
شتافت .
https://eitaa.com/monji31_3
#معرفی_شهید✨️
شهیدروحاللهقربانی🌱=)
محلِتولد : تهران
تاریخِولادت : ۱۳۶۸/۳/۱
تاریخِشهادت : ۱۳۹۴/۸/۱۳
محلِشهادت : سوریه_دمشق_حلب
کتابِمربوطبهشهید : دلتنگنباش!
- دلشبراییاریرساندنبهمردممیتپید!
همسر شهید قربانی درباره ی ویژگی های
شخصیتی وی میگوید :
"روح الله" دلش پَر می کشید برای کمک به
دیگران . انگار خدا اورا آفریده بود تا بی وقفه
دلش برای دیگران بتپد . با آن روحیه ی
مردم دوستی که از او سراغ داشتم ، رفتنش
به سوریه و دفاع از حرم برایم عجیب نبود...
یک بار در حال عبور از بزرگراه شهید همت
برای رفتن به محلِ کارمان بودیم که خودرویی
را دیدیم ، با یک موتور سوار برخورد کرد!
روح الله ترمز کرد و دیدم به طرفِ موتور
می دود ، هیچکس از ماشینش پیاده نشد!
روح الله سرِ موتور سوار را بست و تا اورژانس
نیامد برنگشت...
همسر شهید خاطره ای دیگر می گوید :
دوسال پیش بود که باهم از خیابانِ انقلاب
رد می شدیم ، مردی کنارِ خودرویش ایستاده
بود و کمک میخواست!
بخشی از ماشینش آتش گرفته بود...
چون احتمالِ انفجار وجود داشت ، کسی جلو نمی رفت . روح الله تا این صحنه را دید سریع
از ماشین پیاده شد ، ما همیشه در صندوق عقب آب داشتیم ، آبها را برداشت و به سمت خودرو دوید و آتش را خاموش کرد .
مردِ راننده اشک می ریخت و از روح الله
تشکر می کرد . می گفت : جوان!
خدا عاقبت به خیرت کند .
"همیندعاهاروحاللهراعاقبتبهخیرکرد"...
https://eitaa.com/monji31_3
#معرفی_شهید✨
شهیدمجیدقربانخانی🌱=)
شهید مدافع حرم «مجید قربانخانی» متولد ۳۰ مردادماه سال ۶۹ در تهران و ساكن محله یافتآباد بود كه بعد از یك تحول درونی، داوطلبانه به سوریه اعزام شد تا از حریم عقیله بنیهاشم و مردم مظلوم سوریه دفاع كند. در نهایت بعد از دلاوریهای فراوان در تاریخ ۲۱دی ماه سال ۹۴ بهدست تروریستهای تكفیری در منطقه خانطومان به فیض شهادت نائل شد و پیكر مطهرش در منطقه ماند. سرانجام پیكر شهید توسط گروههای تفحص شهدا كشف و از طریق آزمایش DNA شناسایی شد. از این شهید مدافع حرم به دلیل برخی اخلاق های خاص، لوتی مسلك بودن، خالكوبی روی دست و تحول درونی یكباره تا رسیدن به عرش اعلاء، به نامهای «داداش مجید»، «مجید سوزوكی» و «حر» شهدای مدافع حرم نیز یاد میكنند.
شهید مجید قربانخانی بیشتر از سنش مسائل پیرامونش را متوجه میشد و درك بالایی داشت. بسیار نترس و شجاع بود . خانواده دوست بود. آدم آرامی نبود. باعث نشاط جمع خانواده و دوستانش بود. طاقت ناراحتی و غم دیگران را نداشت و تا جایی كه میتوانست مشكلات را رفع میكرد یا انقدر سر به سرت میگذاشت و شوخی میكرد كه به كل ناراحتیت را فراموش میكردی. اگر حرفی در دلش بود تا جایی كه میشد حرفش را میزد حتی با شوخی و خنده اما كسی را از خودش ناراحت نمی كرد. شب قبل از رفتن لباس رزمش را پوشید و گفت الكی مثلا من دارم میرم و قرآن آورد تا مادرو پدرش از زیر قرآن ردش كردند و عكس گرفتند و بعد از عكس انداختن گفت الكی نگفتم همین فردا عازمم. رفتنش بی دلیل نبود چون نمیتوانست ظلم را در هیچ شكلی تحمل كند. ۱۲دی ماه بود كه ساكش را برداشت و از خانه رفت .باغیرت بود و ارادت خاصی نسبت به خانوم زینب(سلام الله علیها) داشت و برای ظهور آقا صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه) عمل را انتخاب كرد تا حرف! و آخر هم زیر پرچم بی بی زینب ماند و شد یكی از علمداران ظهور ..
مهربان و دلسوز ،خاكی، شوخ طبع و پرانرژی بود. اهل رعایت حلال و حرام در كسب و كار، بسیار خوش قول و صادق، شجاع و باغیرت نسبت به خانواده و خاندان عصمت و طهارت بود . در حد توان كمك میكرد.خوش رو و دست و دلباز بود.
همه اهل خانه مجید را داداش صدا میكنند. پدر، مادر، خواهرها وقتی میخواهند از مجید بگویند پسوند «داداش» را با تمام حسرتشان به نام مجید میچسبانند و خاطراتش را مرور میكنند. خودم تو را رساندم پادگان تو چطور زودتر برگشتی. مجید میخندید و میگفت: خب مرخصی رد كردم!»
نبودن مجید خیلی سخت است؛ اما مجید كاری با ما كرده كه تا از دوری و نبودنش بغض میكنیم و گریه میكنیم یاد شیطنتها و شوخیهایش میافتیم و دوباره یكدل سیر میخندیم. مجید كارهای جدیاش هم خندهدار بود. از مجید فیلمی داریم كه همزمان كه با موبایلش بازی میكند برای همرزمهایش كه هنوز زندهاند روضههای بعد از شهادتشان را میخواند. همه یكدل سیر میخندند و مجید برای همه روضه میخواند و شوخی میكند؛ اما آخرش اعصابش به هم میریزد.. هرروز كه از كنار مغازهها رد میشد با همه شوخی میكرد حالا كه نیست. همه به ما میگویند هنوز چشمشان به كوچه است كه بیاید و یك تیكهای بیندازد تا خستگیشان در برود.»
پدرمجید هم بعد از خالكوبی دست مجید به او واكنش نشان میدهد و مجید شب را خانه نمیآید اما قهر كردن او هم مثل خودش عجیب است: خال كوبی برای ۶ ماه قبل ازشهادت مجید است. میگفت پشیمان شدم؛میگفت چرا تكرار میكنید یكبار گفتید خجالت كشیدم. دیگر نگویید.
مادر شهید : ۴ ماه اول خبر نداشتیم مجید می خواهد به سوریه برود، بعدها كه متوجه شدیم می دیدیم مجید می خواست ما را راضی كند كه به این نبرد برود خب هر پدر مادری آروزی ازدواج فرزندش را دارد؛ برای پسرمان به خواستگاری رفته بودیم و مراحل آخر را طی می كردیم كه برادر بنده فوت كرد و آخرش هم بدون خداحافظی به سوریه رفت.
مجید خیلی به خانواده احترام می گذاشت اما وقتی حضرت زهرا را در خواب می بیند كه به مجید می گوید كه یك هفته بعد از اینكه به سوریه بروی می آیی پیش خودم؛ لذا هر كس باشد می تواند دل بكند واقعاً مجید دل كند و هر شب كارش گریه وزاری شده بود و در پیام هایی به دوستش نوشته بود كه خودم هم نمی دانم چه شده و حضرت زینب با من چه كرده كه آرام و قرار ندارم و كارم شده قرآن خواندن و گریه و زاری؛ مجید چه چیزی در وجودش بود كه حضرت زینب چنان مجید را می خرد كه مجید از همه چیز در دنیا و امكانات مدرن دل بكند ان شاءلله كه همه قدر این جوانان را بدانند.
مجید حرّ مدافعان حرم شد و خداوند مجید را انتخاب كرد تا به كل دنیا ثابت كند كه مجید را به عرش اعلی ببرد.