🏴🕊🏴🕊🏴🕊
🕊بوسه بر دار...
🔰پس از دستگیری میثم تمار، او را نزد عبیداللّه بن زیاد، والی کوفه بردند. میثم با شجاعت تمام و بدون ترس و وحشت، در مقابل ابن زیاد ایستاد و یک بار دیگر، ایستادگی و استواری حق در مقابل باطل را به نمایش گذاشت.
👺عبیداللّه از میثم پرسید: خدایت کجاست؟
🌹فرمود: در کمین ستمگران است و تو یکی از آنها هستی.
ابن زیاد میثم را تحت فشار قرار داد تا از مولای متقیان امیرمؤمنان بیزاری جوید، ولی میثم زیر بار خواسته او نرفته، تمام شکنجه ها را تحمل کرد؛ ولی کوچک ترین جسارتی به مولا و مقتدای خود نکرد.
👺ابن زیاد پرسید: شنیده ام که علی کیفیت مرگ تو را گفته است؟
🌹میثم جواب داد: آری، حضرت به من فرمود: تو را شخص پست و مزدور و پسر زن بدکاره ای دستگیر می کند و دست و پا و زبانت را می بُرد.
😔ابن زیاد با شنیدن این حرف ها خشمگین شد و دستور داد دست و پای میثم را قطع کرده، ولی زبانش را نبرند تا به گمان ناقص او، دروغ امام علی (علیه السلام) آشکار شود. سپس دستور داد که او را با همان حال بر دار زنند.
میثم تمار که با دست ها و پاهای بریده، بر بالای دار بود، فرصت را غنیمت شمرده و نهایت عشق و ارادت خود را به مولا و مقتدای خویش و خشم و کینه خود را به دشمنان اهل بیت به نمایش گذاشت. او با همان حالت شروع به سخنرانی کرد و با صدای بلند مردم را مورد خطاب قرار داده و فرمود:
«ای مردم، هر کس می خواهد احادیث یادگاری از سرچشمه زلال علوم اسلامی، علی بن ابی طالب بشنود، به سوی من بشتابد که به خدا سوگند از آنچه از امروز تا روز قیامت انجام خواهد شد، به شما خبر خواهم داد و هر فتنه و آشوبی که تا روز قیامت بر پا خواهد شد، با شما در میان می گذارم».
👥مردم زیادی گرد او جمع شده و به سخنان او گوش دادند. وقتی این خبر به دار الاماره رسید، ابن زیاد دستور داد افساری بر دهان او بزنند. میثم، با همان حال، به افشاگری های خود بر ضد دستگاه ظالم بنی امیه ادامه داد تا اینکه به دستور ابن زیاد، زبانش را قطع کردند و با این حرکت، حقانیت و درستی گفتار امیرمؤمنان به اثبات رسید...
🍃🌺سالروز شهادت #میثم_تمار
▪️#میثم_تمّـار
✨کیست میثم⁉️ او که در عصر سکوت‼️
✨یا علـے گفت و سرش بردار رفت
شبى از شبها مولایم امیرمؤمنان مرا با خود به صحراى بیرون کوفه برد تا این که به مسجد «جعفى» رسید. روبه قبله کرد و چهار رکعت نماز خواند و پس از سلام، نماز و تسبیح، دستهایش را به دعا باز کرد.
سپس به سجده رفت و صورت بر خاک نهاده و صد بار گفت: «العفو، العفو». بعد برخاست و از آن مسجد بیرون رفت. من در پى آن حضرت بودم تا به صحرا رسیدیم. آن گاه پیش پاى من، خطى کشید و فرمود: مبادا که از این خط بگذرى... و مرا همان جا نگه داشت و خود رفت.
شبى تاریک بود. پیش خود گفتم: مولایم را چرا تنها گذاشتم؟! او دشمنان بسیارى دارد، اگر مسئلهاى پیش آید، پیش خدا و پیامبر چه عذرى خواهم داشت؟ هرچند که برخلاف دستور اوست، اما در پى او خواهم رفت تا ببینم چه مىشود.
رفتم و رفتم... تا او را برسر چاهى یافتم که سر در داخل چاه کرده و با چاه، سخن مىگوید. حضور مرا حس کرد و پرسید: کیستى؟ گفت: میثم. امام فرمود: مگر به تو دستور ندادم که از آن خط، فراتر نیایى؟ میثم عرضه داشت: چرا؛ مولاى من، ولی از دشمنان نسبت به جانت ترسیدم و دلم طاقت نیاورد.
آن گاه پرسید: از آنچه گفتم، چیزى هم شنیدى⁉️
گفتم: نه، مولاى من.
و حضرت اشعارى برایم سرود و معنای آن:
«در سینهام اسرارى است، که هرگاه فراخناى سینهام احساس تنگى مىکند، زمین را با دست، کنده و راز خویش را با زمین در میان مىگذارم. وقتى زمین مىروید، آن گیاه، از بذر و دانهاى است که من کاشتهام.»
11.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ
🎬 #میثم_تمار شهیدِ نقلِ #فضائل_امیرالمومنین علی عليهالسلام
👈 اسرار ناگفته از زبان #میثم
🔊 حجت السلام #حامد_کاشانی
💥بببینید و انتشار دهید
🗓۲۲ ذی الحجه سالروز #شهادت_میثم_تمار
🔰مقام عظیم جناب میثم تمار "رحمه الله"
📒شیخ کشی "رضوان الله علیه" روایت کرده است:
✍ ۱۳۹- جبريل بن أحمد، حدثني محمد بن عبدالله بن مهران، قال: حدثني محمد بن علي الصيرفي، عن علي بن محمد، عن يوسف بن عمران الميثمي، قال سمعت ميثم النهرواني يقول: دعاني أمير المؤمنين (عليه السلام) وقال: كيف أنت ياميثم اذا دعاك دعي بني أمية ابن دعيها عبيدالله بن زياد إلى البرائة مني؟ فقال يا أمير المؤمنين أنا والله لا أبرأ منك، قال: اذا والله يقتلك ويصلبك، قلت، أصبر فذاك في الله قليل، فقال: يا ميثم اذا تكون معي في درجتي.
📚 اختیار معرفة الرجال معروف به رجال الکشی، تالیف شیخ طوسی، ص۸۲
📝امیر المومنین علیه السلام به #میثم_تمار رضوان الله علیه فرمودند: ای میثم چگونه خواهی بود وقتی که ناپاک زاده بنی امیه (ولد الزنای بنی امیه)، عبید الله بن زیاد (لعنهما الله) تو را به بیزاری جستن از من بخواند؟
میثم گفت: به خدا قسم چنین نخواهم کرد. پس فرمودند: در این صورت تو را به صلیب میکشد و به قتل میرساند. میثم گفت: صبر میکنم، این در راه خدا اندک است.
پس حضرت فرمودند: ای میثم در این صورت با من و در درجه من خواهی بود.
.
✍توئیت میثم تمار
با دوستان عداوت با دشمنان مدارا .
کاش این خنده هارو نمیکردی برای کسانی که دستانشان آغشته به خون هزاران انسان مظلوم در غـ_زه است .
#میثم_تمار