14.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥⭕️ استاد حسن عباسی
چرا با وجود تذکر و هشدار نیروی هوایی آسمان کشور در روز #انتقام_سخت کلیر نشد؟!
#روشنگری
🆔 @montazar
ماجرای آشنایی #سردارسلیمانی و #سیدحسن_نصرالله
آشنایی من با حاج قاسم به سال ۱۹۹۲ میلادی برمیگردد، هنگامیکه حاج قاسم فرماندهی نیروی قدس شد به لبنان آمد...
ایشان منتظر نشد ما به ایران برویم و به او تبریک بگوییم، خودش به لبنان آمد و با رهبران مقاومت روابط ویژهای را پایهگذاری اساسی کرد، خیلی سریع با ما خودمانی شد، خیلی سریع عربی یاد گرفت...
همیشه با شادی ما شاد و با ناراحتی ما ناراحت میشد. رابطهاش با ما اینگونه بود. واقعا این روابط یک نمونهی برجسته است.
یکی از دلایل پیشرفت کمی و کیفی مقاومت حزبالله پیگیریهای جدی حاج قاسم بود، حاج قاسم اولین شریک این پیروزیها بود.
لبنان زیر آتش و بمباران است! ولی او گفت: نمیتوانم شما را تنها بگذارم، تمام روزهای جنگ را حاج قاسم در کنار ما بود...
او زیر بمباران و موشکباران در کنار ما بود، میتوانست جاهای امن برود، میتوانست برود تهران و از آنجا با ما مرتبط میبود، ولی او در کنار ما و در اتاق عملیات ما بود.
او به من میگفت: سیدجان! یا با شما زنده میمانم یا شهید میشوم، تا پایان جنگ ۳۳ روزه با ما بود.
→ @montazar
⭕️۳ #توصیه منتشر نشده #سردارسلیمانی به #جوانان
🔸 #متن این نوشته برای نخستین بار منتشر میشود:
مهدی جان!
۱- تمام کسانیکه به کمالی رسیدند خصوصا کمالات معنوی که خود منشأ و پایه دنیوی هم میتواند باشد، منشأ همه آنها سحر است. سحر را دریاب نماز شب در سن شما تأثیری شگرف دارد اگر چندبار آنرا با رغبت تجربه کردی، لذت آن موجب میشود به آن تمسک یابی.
۲- زیربنای تمام بدیها و زشتیها دروغ است.
۳- احترام و خضوع در مقابل بزرگترها خصوصاً پدر و مادر؛ به خودت عادت بده بدون شرم دست پدر و مادرت را ببوسی، هم آنها را شاد میکنی و هم اثر وضعی بر خودت دارد.
عمویت|۹۱/۸/۱۷
✅ @montazar
#یاران_ثارالله(53)
قاسم بن حبیب ازدی:
از شهداى كربلاست. وی از شیعیان شجاع کوفه بود. ابتدا با سپاه عمر سعد از كوفه بيرون آمد و چون به كربلا رسيد، به ياران امام پيوست. نامش را جزو شهداى حمله اول ذكر كرده اند.
#معرفی_مختصر
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_ع
@montazar
●➼┅═❧═┅┅───┄
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🔰 لوح | رهبر انقلاب: جنتلمنهای پشت میز #مذاکره، همان تروریستهای #فرودگاه_بغداد هستند. ۱۳۹۸/۱۰/۲۷
💻 @Khamenei_ir
❣ #سلام_امام_زمانم❣
مینویسم ز #تو که داروندارم شده ای
بی قرارت شدم و صبر و قرارم شده ای
من که بی تاب #توأم ای همه تاب و تبم
تو همه دلخوشی لیل و نهارم شده ای☺️
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج 🌸🍃
✅ @montazar
کار برای امام زمان.mp3
8.32M
🎵 #پادکست زیبای «کار برای امام زمان»
📝 فاطمیه زمان تفکر است... که ما برای امام زمانمان چه کرده ایم؟!
👤 استاد #رائفی_پور
📌 ویژه #فاطمیه
☑️ @montazar
🔴 چنان بر آمریکا و استکبار سیلی زنید که برق آن چشمان استکبار را کور کند.
♦️امروز ایران کربلاست ٬ حسینیان آماده باشید:(جهزوا انفسکم بالصلاح و السلاح) نهراسید که نمی هراسید کمربندهاتان را محکم کنید.آزادگان و احرار به پا خیزید
♦️ قدرت های بزرگ شرق و غرب می خواهند شما را در زیر چکمه ها و چنگال های کثیف و خونین خود خرد کنند که حتی آخ هم نگویید.امروز روز مقاومت است چنان بر صدام و آمریکا و استکبار غرب سیلی زنید که برق آن چشمان استکبار شرق را کور کند.
#امام_سید_روح_الله_موسوی_خمینی
#صحیفه_امام
📚صحیفه نور جلد ۲۰ صفحه ۱۹۵
🇮🇷 #انتقام_سخت
🇮🇷 #انتخابات
◾️ #فاطمیه
✅ @montazar
❀✿❀✿❀✿✨🕯✨✿❀✿❀✿❀
پنجشنبه ها بوی
دلتنگی دارد و
غم دوری مسافران
بهشتی
عزیزانمون آن طرف
چشم به راه هدیه ای
هستند تا آرام بگیرند
با #فاتحه و #صلواتی
پیش خدا سربلندشان کن
🕊 #به_یاد_اموات
اللّهُمَّصَلِّعَلي مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّدوَعَجِّلفَرَجَهُــم
@montazar
❀✿❀✿❀✿✨🕯✨✿❀✿❀✿❀
پسرفاطمه(عج)
#شهید_سید_حمید_میرافضلی ❤️🌷 #صفحه_دو قبل از اینکه حمید فرصت یابد که خود را از حیرت اتفاقات دوران ا
#شهید_سید_حمید_میرافضلی ❤️🌷
#صفحه_سه
سید به دوستش گفت رفتم تا این اتفاق در کوچه و محله شهرم رخ ندهد. دوستش به هم ریخت. خاک بر سر من که اینجا بنشینم تا دشمن با ناموس هموطنم اینطور رفتار کند. سید که سالها طعم تلخ نصیحتهای مداوم را چشیده بود، از نصیحت کردن پرهیز داشت، فقط قصههایی را که میدید برای دوستانش تعریف میکرد.
سیدحمید برای دوستان، حکم دریچه را داشت در میان دیوار قطور و بلند جهالت که آنها در مقابل خود میدیدند. با عبور از این پنجره بود که دوستان حمید خود را در عالمی دیگر مییافتند که همه باورهای قبلی را در خود فرومیریخت و نوعی دیگر مردانگی و فتوت را تجربه میکرد.
آنگاه بود که دوستان سید فهمیدند سیدحمید صاحب موفقیت ویژهای است. سید از زبدهترین نیروهای اطلاعات و عملیات شده بود تا جایی که سمت فرماندهی اطلاعات و عملیات قرارگاه کربلا را برعهدهاش گذاشته بودند.
اولین باری که شیمیایی زدند، سید شیمیایی شد. خیلی جالب است که اولین تجربه در حملةهشمیایی بود. زیر گلویش تاول زده بود. گفتیم سید چی شده؟ میگفت هیچ چی. میدانست چیه. گفتم سید خیلی عجله داری، کجا میخوای بری؟ گفت محمود انشاالله طولی نکشه که با جدم فاطمه زهرا(س) محشور شوم. فکر کنم اون بعدازظهر که دیدمش دو روز بعد به شهادت رسید.
سید تو جبهه طراح و فرماندهمان بود. ما هیچی نداشتیم. عراقیها هم میآمدند جلو. آمدیم به سید گفتیم: اینها حمله کردهاند. گفت: مسئلهای نیست. انگار نه انگار که حمله است. خدایا چه کنیم. هی دلهره، هی اضطراب. آمدیم و گفتیم: دارند میآیند.
گفت خوب برسند. عراقیها حسابی رسیدند نزدیک. سید تیربارش را برداشت و حمله کرد. باور نمیکنید که عراقیها چقدر سلاح و مهمات جا گذاشتند. عدة زیادی از آنها یا کشته شدند یا زخمی. همانجا بود که هم تفنگ دستمان آمد، هم فشنگ، هم ماشین.
اوایل جنگ در گروه جنگ های نا مننظم شهید با شهید چمران همکاری می کرد. شب ها که می خواست بخوابد با همان لباسی که تنش بود می رفت بیرون سنگر و روی سنگ ریزه ها می خوابید
یک شب بهش گفتم: چرا این کار رو می کنی،چرا توی سنگر نمی خوابی؟
جواب داد: بدن من خیلی استراحت کرده،خیلی لذت برده، حالا باید اینجا ادبش کنم.
سيدحميد روزها مانند شير در ميدان رزم، ميجنگد و شبها را به عبادت خداوند و خواندن نماز شب آن هم با حالتي وصفناشدني ميپرداخت. شبهاي زيادي دنبال سيد ميرفتم كه بدانم چكار ميكند. به گوشهاي ميرفت و به عبادت ميپرداخت. يك شب متوجه شدم دستهايش را بالا گرفته و مرتب دعا ميكرد كه خدايا به من توفيق شهادت عطا فرما.
سيدحميد هميشه به دوستان و رزمندگان توصيه ميكرد رنگ سبز لباس شما بايد هميشه سبز باشد، مبادا جايي از آن را آمريكاييها مشقنويسي كنند، مگر آن كه با سرخي شهادت آن را به رنگ سرخ درآوريد. شجاع باشيد و از هيچ قدرتي نترسيد. "
بعد از عملیات فتح المبین رفتم کرخه نور تاسید را ببینم و از سلامتی اش با خبر شوم.
گوشه ی سنگر یک تلفن بودکه سید مدام با آن حرف میزد ولی هر دفعه به گونه ای صحبت می کرد که خیلی عادی و معمولی جلوه کند.
پرسیدم:آسیدحمید مسئولیت شما توی جبهه چیه ؟سیدگفت من تلفن چی فرمانده ام.
درست می گفت. خودش هم فرمانده بودوهم تلفنچی فرمانده. فرمانده خط بود ولی برای اینکه همشهری هایش نفهمندچه مسئولیتی دارد،جلوی ما آن طوری برخوردمی کرد. به همه نیروهایش گفته بود در موردمسئولیتش به کسی
چیزی نگویند.
آرزویی که برآورده شد
گاه چندین بار در میان یگانهای دشمن گم میشد. سيدحميد خيلي آرزو داشت كه به كربلا برود و توانسته بود قبل از شهادت به زيارت برود. در خط مقدم با يك سرهنگ عراقي آشنا شده بود كه با نيروهاي خودي همكاري ميكرد، به او پول ميدادند او هم سيدحميد و چند تن از دوستان را به منطقه نيروهاي بعثي ميبرد و آنها از مقر دشمن فيلم ميگرفتند تا براي شناسايي استفاده كنند. در يكي از همين ديدارها سيدحميد عنوان ميكند: «آيا ميشود ما را به كربلا ببري؟» ابتدا سرهنگ عراقي مخالفت ميكند كه از دژباني بصره به سختي ميشود عبور كرد اما بالاخره قبول میکند و سيدحميد و دوستش را با ماشين به كربلا برده و تذكر داده بود كه به هيچ عنوان گريه نكنيد، آنها هم با لباس عربي به زيارت رفته و بعد از 2 روز بازگشته بودند.
يكي دو ماه بعد از اين قضيه مجدداً سيدحميد از اين سرهنگ عراقي تقاضاي كمك براي رفتن به زيارت ميكند و چون خود اين سرهنگ از شيعيان علاقمند به جمهوري اسلامي بودند، خطر را به جان ميخرد و دوباره به مدت يك هفته آنها را به زيارت ميبرد، و به سلامت به جبهه برميگردند. کمتر کسی خبر داشت که سید بارها به زیارت عتبات نائل شده بود. سید به هیچکس جز اهل سرّ چیزی نمیگفت. سيدحميد كه ديگر آرزويي در دنياي خاكي نداشت 15 روز بعد از زيارت به فيض شهادت نايل آمد.
#ارسالی_اعضا 🌺
✅ @montazar