May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹سلام صاحب عزای روضه ها
🍃 این عزاداریِ غریبانه ی شماست که عالم را رنگ ماتم می زند و این قلب شکسته و محزون شماست که به ما رخصتِ سینه زنی می دهد ...
🍃 ما در آستانِ اشک آلود و غمبارتان بر سر و سینه می زنیم و ظهورتان را از خدا می خواهیم ای یگانه خونخواه حسین ...
🔹 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🔹
✅ @montazar
4_5926841017763365347.mp3
9.12M
🎵کلیپ روضه شب سوم محرم👆
▪️روضه جانسوز حضرت رقیه(سلام الله علیها)
🎤حجت الاسلام #دارستانی
🎤حاج محمود #کریمی
.
#اربعین #کربلا #رقیه
🌺 @montazar
4_6010360659743606422.mp3
10.78M
#مداحی
" نیومده داری میری ..."
🎤 #حمیدعلیمی
*الهی که دختری رو غصه پیر نکنه
سه ساله ای تو آتیشا دیگه گیرنکنه*
😭💔
✅ @montazar
" ﷽
✨پرسـ❓ـش و پاسـ🖊ـخ مهـ📿ـدوے✨
💢امام عصر با چه زبانی با مردم زمان ظهور صحبت خواهد کرد⁉️
✅در پاسخ این سؤال به دو نکته باید توجه داشت:
⬅️اولاً، امام براساس علم لدّنی، قادر به تکلم با هر زبانی است. مباحثه و محاجّه امام رضا علیهالسلام با سران علمای ادیان و مذاهب مختلف، مؤید این مطلب است؛ زیرا، امام رضا علیهالسلام با هر یک از جاثلیق، هربذ اکبر و نسناس رومی به زبان خودشان صحبت کردد[۱] و همین مطلب باعث رسوایی مأمون عباسی گردید.
از طرف دیگر، میدانیم که امامان از نور واحدند و وجود کمالی در یکی از آنان، حکایت از وجود همان کمال در دیگر ائمه است. از این جهت، امام زمان که خاتمالأوصیاوالأولیا است، قهراً، توانایی سخنگفتن و تکلم به هر زبانی را خواهد داشت.
در روایت آمده است: «امام زمان بعد از معرفی خود برای مردم، به خواندن کتب آسمانی میپردازد».[۲]
⬅️ثانیاً، امام از وسائل و اسباب عادی برای پیشبرد اهداف الهی خویش استفاده خواهند کرد و لذا شاید بتوان گفت، اگر چه زبان رسمی امام عربی ـ که همان زبان قرآن است ـ خواهد بود، اما این زبان، در آن واحد، به وسیله دستگاههای ترجمه یا مترجمان، به زبانهای مختلف مردم دنیا، ترجمه خواهد شد و در نتیجه، همه اقوام و ملل، مخاطب سخنان امام خواهند بود.
📚۱ . بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج۴۹، ص۱۷۵.
۲ . همان، ج۵۳، ص۹.
#پرسش_پاسخ_مهدوی
ظهـــور نـزديــڪ اســت
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
🆔 @montazar
🌸💎🌸💎🌸💎🌸💎🌸
#حدیث_روز
💮 ثواب بی بدیل روضه خوانی...
⬅️ قال الصادق علیهالسلام: ما مِن احدٍ قال فی الحسین شعراً فبکی و ابکی به الّا أوجب الله له الجنة و غفر له.
🔶 امام صادق عليه السلام فرمودند:
💠 هیچ کس نیست که درباره ی امام حسین علیه السلام شعری بسراید و بگرید و با آن بگریاند مگر آن که خداوند، بهشت را بر او واجب می کند و او را می آمرزد.
📚 رجال شیخ طوسی، ص 289
❣الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرَج❣
🌸💎🌸💎🌸💎🌸💎🌸
🌸🍃 @montazar
4_1094360763692220707.mp3
3.34M
💠کرامت حضرت رقیه(س)
به خانواده یهودی
🎤سخنران:حجه الاسلام منظوری
#اربعین #کربلا #رقیه
🌺 @montazar
هدایت شده از پسرفاطمه(عج)
دلم آشفتہ و غم بی امان اسٺ
ڪہ غم از دورے صاحب زمان اسٺ
سہ شنبہ شور و حالم فرق دارد
دلم مهمان صحن جمڪران اسٺ
#سہ_شنبہ_هاے_جمڪرانے❤️
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#تعجیل_درفرج_صلوات
✅ @montazar
"عذاب شمر"
علامه امینی می فرمودند:
مدتها فکرمیکردم که خداوند چگونه شمر ملعون را عذاب میکند؟
و جزای آن تشنه لبی و جگر سوختگی حضرت سیدالشهداعلیه السلام را چگونه به او میدهد؟
تا اینکه شبی در عالم رویا دیدم که امیرالمؤمنین علیه السلام در مکانی خوش آب و هوا، روی صندلی نشسته و من هم خدمت آن جناب ایستادهام، در کنار ایشان دو کوزه بود، فرمودند : این کوزهها را بردار و برو از آنجا آب بیاور و اشاره به محلی کردند :
که بسیار باصفا و با طراوت بود، استخری پرآب و درختانی بسیار شاداب در اطراف آن بود که صفا و شادابی محیط و گیاهان قابل بیان و وصف نیست.
کوزهها را برداشته و رو به آن محل نهادم آنها را پرآب نموده حرکت کردم تا به خدمت امیرالمومنین علی علیه السلام باز گردم.
ناگهان دیدم هوا رو به گرمی نهاده و هر لحظه گرمی هوا و سوزندگی صحرا بیشتر میشد، دیدم از دور کسی به طرف من میآید و هرچه او به من نزدیکتر میشد هوا گرمتر می شد گویی همه این حرارت از آتش اوست،
در خواب به من الهام شد که او شمر، قاتل حضرت سیدالشهداعلیه السلام است.
وقتی به من رسید دیدم هوا به قدری گرم و سوزان شده است که دیگر قابل تحمل نیست، آن ملعون هم از شدت تشنگی به هلاکت نزدیک شده بود، رو به من نمود که از من آب بگیرد، من مانع شدم و گفتم:
اگر هلاک هم شوم نمی گذارم از این آب قطرهای بنوشد.
حمله شدیدی به من کرد و من ممانعت می نمودم، دیدم اکنون کوزهها را از دست من میگیرد لذا آنها را به هم کوبیدم، کوزهها شکسته و آب آنها به زمین ریخت چنان آب کوزهها بخار شد که گویی قطره آبی در آنها نبوده است،
او که از من ناامید شد رو به استخر نهاد، من بیاندازه ناراحت و مضطرب شدم که مبادا آن ملعون از آب استخر بیاشامد و سیراب گردد، به مجرد رسیدن او به استخر، آب استخر خشک شد چنان که گویی سالهاست یک قطره آب در آن نبوده است. درختان هم خشک شده بودند او از استخر مأیوس شد و از همان راه که آمده بود بازگشت. هرچه دورتر میشد، هوا رو به صافی و شادابی و درختان و آب استخر به طراوت اول بازگشتند.
به حضور امیرالمؤمنین علیه السلام شرفیاب شدم، فرمودند:
خداوند متعال این چنین آن ملعون را جزا و عقاب میدهد، اگر یک قطره آب آن استخر را مینوشید از هر زهری تلخ تر و هرعذابی برای او دردناک تر بود. بعد از این فرمایش از خواب بیدار شدم.
💕join ➣ @montazar
🔹 #نشر_صدقه_جاریست 🔹
پسرفاطمه(عج)
#سلام_بر_ابراهیم #قسمت۸۴ .همه آماده حركت به سمت فكه بودند از دور ابراهيــم را ديدم. با ديدن چهره ا
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمت۸۵
گردان كميل، خط شــكن محور جنوبي و ســمت پاســگاه بــود. يكي از
:فرماندهان لشکر آمد و براي بچه هاي گردان شروع به صحبت كرد
،برادرها، امشب براي عمليات والفجر به سمت منطقه فكه حركت مي كنيم
دشمن سه كانال بزرگ به موازات خط مرزي، جلوي راه شما زده تا مانع عبور
.شــود. همچنين موانع مختلف را براي جلوگيري از پيشروي شما ايجاد كرده
.اما انشاءالله با عبور شما از اين موانع و كانال ها، عمليات شروع خواهد شد
با استقرار شما در اطراف پاسگاه هاي مرزي طاووسيه و رُشيديه، مرحله اول
.كار انجام خواهد شد
بعد بچه هاي تازه نفس لشکر سيدالشهدا7 و بقيه رزمندگان از كنار شما
عبور خواهند كرد و براي ادامه عمليات به سمت شهر العماره عراق مي روند و
.انشاءالله در اين عمليات موفق خواهيد شد
:ايشان در مورد نحوه كار و موانع و راه هاي عبور صحبتش را ادامه داد و گفت
مسير شما يك راه باريك در ميان ميادين مين خواهد بود. انشاءالله همه شما كه
.خط شكن محور جنوبي فكه هستيد به اهداف از پيش تعيين شده خواهيد رسيد
صحبت هايش تمام شــد. بافاصله ابراهيم شروع به مداحي كرد، اما نه مثل
.هميشه! خيلي غريبانه روضه مي خواند و خودش اشك مي ريخت
.روضه حضرت زينب را شروع كرد
:بعد هم شروع به سينه زني كرد، اولين بار بود كه اين بيت زيبا را شنيدم
3امان از دل زينب3 چه خون شد دل زينب
بچه ها با ســينه زني جواب دادند. بعد هم از اســارت حضرت زينب3 و
.شهداي كربا روضه خواند
در پايان هم گفت: بچه ها، امشــب يا به ديدار يار مي رسيد يا بايد مانند عمه
1
.سادات، اسارت را تحمل كنيد و قهرمانانه مقاومت كنيد
بعد از مداحي عجيب ابراهيم، بچه ها در حالي كه صورت هايشان خيس از
اشك بود بلند شدند. نماز مغرب وعشاء را خوانديم. از وقتي ابراهيم برگشته
.سايه به سايه دنبال او هستم! يك لحظه هم از او جدا نمي شوم
مــن به همراه ابراهيم، يكي از پل هاي ســنگين و متحرك را روي دســت
.گرفتيم و به همراه نيروها حركت كرديم
حركت روي خاك رملي فكه بســيار زجــرآور بود. آن هم با تجهيزاتي به
وزن بيش از بيســت كيلو براي هر نفر! ما هم كه جداي از وســايل، يك پل
!سنگين را مثل تابوت روي دست گرفته بوديم
همه به يك ستون و پشت سر هم از معبري كه در ميان ميدان هاي مين آماده
.شده بود حركت كرديم
حدود دوازده كيلومتر پياده روي كرديم. رسيديم به اولين كانال در جنوب
.فكه. بچه ها ديگر رمقي براي حركت نداشتند
ساعت نه ونيم شب يكشنبه هفدهم بهمن ماه بود. با گذاشتن پل هاي متحرك
.و نردبان، از عرض كانال عبور كرديم. ســكوت عجيبي در منطقه حاكم بود
!عراقي ها حتي گلوله اي شليك نمي كردند
يك ربع بعد به كانال دوم رسيديم. از آن هم گذشتيم. با بيسيم به فرماندهي
.اطاع داده شد
.چند دقيقه اي نگذشته بود كه به كانال سوم رسيديم
💕join ➣ @montazar
🔹 #نشر_صدقه_جاریست 🔹
❣ سهم تبلیغی شما: حداقل ارسال به یک نفر❣👆
⚠️مردمی که بترسند و اسیر #شایعات شوند، عاقبتی جز عاقبت اهل کوفه ندارند
🔴آیا می دانید یکی از عوامل #تنها ماندن مسلم در کوفه و #شهادت امام حسین (ع) تنها یک #شایعه بود؟👇👇
عبید الله ابن زیاد : ای مردم ! به سوی خانه و زندگی خود بروید و شتاب در شر و فساد نکنید و خود را در معرض کشتن در نیاورید زیرا "این لشکرهای یزید است که به سوی شما در راه هست" ....
✅ @montazar
13980612_29242_128k.mp3
2.17M
🎙 #کلیپ_صوتی | #غنای_روضه
🏴 پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR به مناسبت فرارسیدن ماه محرم و ایام عزاداری حضرت اباعبدالله الحسین علیهالسلام، کلیپ صوتی «غِنای روضه» را بر اساس بیانات رهبرانقلاب اسلامی منتشر میکند.
✅ @montazar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 در #شصت_ثانیه بشنوید|قربانی های زینب کبری (س)
#علیرضاپناهیان
☑️ @montazar
بسم الله الرحمن الرحیم
#کلام_استاد
آقا ابا عبدالله به چاه يا چشمه اي رسيدند و فرمودند همه مشك ها را پر از آب كنيد. گفتند لازم نيست كه همه را آب كنيم. كمي جلوتر مي رسيم. آقا فرمودند اين كار را بكنيد .مشك ها را آب كردند و حركت كردند. از دور
نخلستاني را ديدند. گفتند ديديد كه رسيديم؟! امام فرمودند خير. كمي جلوتر رفتند و ديدند كه آنها نخل نيستند! بلكه سپاه حر بن يزيد است كه آمده است آب را بر حسين ببندد. به حر گفته شده بود كه علي و فرزندانش ( حسنين (ع)) آب را بر خانه ي عثمان بستند. او را تشنه لب كشتند. برو و جلوي او را بگير. حر با اين نيت آمد. وقتي نزديك شدند، زهير ديد
تعداد زيادي از افراد لشكر حر از تشنگي نزديك به هلاكتند و به امام فرمود اگر الان به آن ها حمله كنيم، پيروز مي شويم ، اما امام مخالفت كردند. امام حسين دستور داد كه به جز لشكريان حر به تمام اسب ها و شتران نيز آب دهند و فرمودند
اينان چون خيلي تشنه اند و ممكن است آب را با ولع بنوشند، مواظب باشيد كه آب باعث خفگي آنها نشود پس آرام آرام به آنها آب بدهيد. آن هم آب اهل بيتش را.
حر منقلب شد. و با خود انديشيد كه چگونه ممكن است حسيني كه ميداند من جلويش را گرفته ام اينگونه باشد؟ ! دليل اين كار امام حسين اين بود كه در حر معرفت ديده بود. نمونه اش آنكه وقتي امام حسين (ع) به وي گفت مادرت به عزايت بنشيند، حر حرمت حضرت زهرا ( س) را نگه داشت. امام حسين (ع) به خاطر يك نفر چنين كاري كرد. آنوقت فكر مي كنيد امام زمان ما چنين حسي به ما ندارد؟! فكر مي كنيد براي گناهان ما طلب مغفرت نمي كند؟! فكر مي كنيد امام زمان (عج) براي ما گريه نمي كند؟! اشك نمي ريزد، اشك هايي كه ما بايد براي او مي ريختيم...
استاد #رائفی_پور
✅ @montazar
4_5866293974733423280.mp3
5.62M
✍️ شب پنجم محرم ۱۳۹۵
👌 نوحه واحد عمو رسیدم از حرم
#عبدالله_بن_حسن
🎤🎤 #حاج_محمودکریمی
@montazar
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
پسرفاطمه(عج)
#سلام_بر_ابراهیم #قسمت۸۵ گردان كميل، خط شــكن محور جنوبي و ســمت پاســگاه بــود. يكي از :فرماندهان
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمت۸۶
.ابراهيم هنوز مشــغول بود و در كنار كانــال دوم بچه ها را كمك مي كرد
خيلي مواظب نيروها بود. چــون در اطراف كانال ها پر از ميادين مين و موانع
.مختلف بود
خبر رســيدن به كانال سوم، يعني قرار گرفتن در كنار پاسگاه هاي مرزي و
.شروع عمليات
،اما فرمانده گردان، بچه ها را نگه داشــت وگفت: طبق آنچه در نقشه است
بايد بيشــتر راه مي رفتيم، اما خيلي عجيبه، هم زود رســيديم، هم از پاسگاه ها
!خبري نيست
تقريباً همه بچه ها از كانال دوم عبور كردند. يكدفعه آســمان فكه مثل روز
!!روشن شد
.مثل اينكه دشمن با تمام قوا منتظر ما بوده. بعد هم شروع به شليك كردند
از خمپاره و توپخانه گرفته تا تيربارها كه در دور دســت قرار داشت. آن ها از
!همه طرف به سوي ما شليك كردند
بچه ها هيچ كاري نمي توانســتند انجام دهند. موانع خورشيدي و ميدان هاي
.مين، جلوي هر حركتي را گرفته بود
تعداد كمي از بچه ها وارد كانال ســوم شــدند. بســياري از بچه ها در ميان
.خاك هاي رملي گير كردند. همه به اين طرف و آن طرف مي رفتند
بعضي از بچه ها مي خواســتند باعبور از موانع خورشــيدي در داخل دشت
.سنگر بگيرند، اما با انفجار مين به شهادت رسيدند
اطراف مســير پر از مين بود. ابراهيم اين را مي دانست، براي همين به سمت
.كانال سوم دويد و با فريادهايش اجازه رفتن به اطراف را نمي داد
ا ً
همه روي زمين خيز برداشتند. هيچ كاري نمي شد كرد. توپخانه عراق كام
.مي دانست ما از چه محلي عبور مي كنيم! و دقيقاً همان مسير را مي زد
.همه چيز به هم ريخته بود. هر كس به سمتي مي دويد
ديگر هيچ چيز قابل كنترل نبود. تنها جايي كه امنيت بيشتري داشت داخل
!كانال ها بود. در آن تاريكي و شلوغي ابراهيم را گم كردم
تا كانال سوم جلو رفتم، اما نمي شد كسي را پيدا كرد! يكي از رفقا را ديدم
.و پرسيدم: ابراهيم را نديدي!؟ گفت: چند دقيقه پيش از اينجا رد شد
همين طور اين طــرف و آن طرف مي رفتم. يكي از فرمانده ها را ديدم. من
را شناخت و گفت: سريع برو توي معبر، بچه هائي كه توي راه هستند بفرست
.عقب. اينجا توي اين كانال نه جا هست نه امنيت، برو و سريع برگرد
طبق دســتور فرمانده، بچه هائي را كه اطراف كانال دوم و توي مسير بودند
.آوردم عقب، حتي خيلي از مجروح ها را كمك كرديم و رسانديم عقب
اين كار، دو سه ساعتي طول كشيد. مي خواستم برگردم، اما بچه هاي لشکر
!گفتند: نمي شه برگردي! با تعجب پرسيدم: چرا؟
گفتند: دستور عقب نشيني صادر شده، فايده نداره بري جلو. چون بچه هاي
.ديگه هم تا صبح برمي گردند
ســاعتي بعد نماز صبح را خواندم. هوا در حال روشن شدن بود. خسته بودم
و نااميد. از همه بچه هايي كه برمي گشــتند سراغ ابراهيم را مي گرفتم. اما كسي
.خبري نداشت
دقايقي بعد مجتبي را ديدم. با چهره اي خاك آلود وخســته از ســمت خط
برمي گشت. با نااميدي پرسيدم: مجتبي، ابراهيم رو نديدي!؟
.همينطور كه به سمت من مي آمد گفت: يك ساعت پيش با هم بوديم
!با خوشحالي از جا پريدم، جلو آمدم وگفتم: خُب، الان كجاست؟
جواب داد: نمي دونم، بهش گفتم دســتور عقب نشيني صادر شده، گفتم تا
.هوا تاريكه بيا برگرديم عقب، هوا روشن بشه هيچ كاري نمي تونيم انجام بديم
اما ابراهيم گفت: بچه ها توكانال ها هستند. من مي رم پيش اون ها، همه با هم
.برمي گرديم
مجتبي ادامه داد: همين طوركه با ابراهيم حرف مي زدم يك گردان از لشکر
.عاشورا به سمت ما آمد
ابراهيم سريع با فرمانده آن ها صحبت كرد و خبر عقب نشيني را داد. من هم
.چون مسير را بلد بودم، با آن ها فرستاد عقب
خودش هم يك آرپي جي با چند تا گلوله از آن ها گرفت و رفت به سمت
.كانال. ديگه از ابراهيم خبري ندارم
ســاعتي بعد ميثم لطيفي را ديدم. به همراه تعــدادي از مجروحين به عقب
برمي گشت. به كمكشان رفتم. از ميثم پرسيدم: چه خبر!؟
گفت: من و اين بچه هائي كه مجروح هســتند جلوتــر از كانال، لاي تپه ها
.افتاده بوديم. ابرام هادي به داد ما رسيد
يكدفعه سرجايم ايستادم. باتعجب گفتم: داش ابرام؟! خُب بعدش چي شد!؟
.گفت: به سختي ما رو جمع كرد. تو گرگ و ميش هوا ما رو آورد عقب
توي راه رسيديم به يك كانال، كف كانال پر از لجن و ... بود، عرض كانال
.هم زياد بود
ابراهيم رفت دو تا برانكارد آورد و با آن ها چيزي شبيه پل درست كرد! بعد
.هم ما را عبور داد و فرستاد عقب. خودش هم رفت جلو
.ســاعت ده صبح، قرارگاه لشــکر در فكه محل رفت و آمد فرماند هان بود
!خيلي ها مي گفتند چندين گردان در محاصره دشمن قرار گرفته اند
💕join ➣ @montazar
🔹 #نشر_صدقه_جاریست 🔹
❣ سهم تبلیغی شما: حداقل ارسال به یک نفر❣👆