کاش دور و برِ ما این همه دلبند نبود
و دلم پیشِ کسی غیرِ خداوند نبود...
آتشی بودی و هر وقت تو را میدیدم
مثلِ اسپند دلم جای خودش بند نبود...
مثلِ یکغنچه کهاز چیده شدن میترسید
خیره بودم به تو و جرأتِ لبخند نبود...
هرچه من نقشه کشیدم بهتو نزدیک شوم
کم نشد فاصله؛ تقصیرِ تو هرچند نبود...
شدم از «درس» گریزان و به «عشقت» مشغول
بینِ این دو چه کنم نقطهی پیوند نبود...
مدرسه جای کسی بود کهیک دغدغه داشت
جای آنها که به دنبالِ تو بودند نبود...
بعد ازآن هرکهتو را دید رقیبم شد و بعد
اتفاقی که رقم خورد خوشایند نبود...
آه ای تابلوی تازه به سرقت رفته!
کاش نقاشِ تو این قدر هنرمند نبود...
#کاظم_بهمنی
هرکه جز من بود از دیدارمان مأیوس بود
همتم را رود اگر میداشت اقیانوس بود...
رد شدی از بینِ ما دیوانگان و مدتیست
بحثمان ایناست: آهو بود یا طاووس بود..؟
خواب دیدم دستهایم خالی از گیسوی توست
خوب شد با عطر مویت پا شدم، کابوس بود...
عطر گیسوی رهایی آمد و آزاد کرد
پادشاهی را که در زندانِ خود محبوس بود...
هرزمان از عشق پرسیدند، گفتم آه، عشق😔
خاطراتِ بیشماری پشتِ این افسوس بود...
#سجاد_سامانی
تا بودهاند بیرگ و بیریشه عدهای
خواهیم رفت بیخبر از پیشِ عدهای...
گاه آدمی چهسخت، پشیمان شدهست که،
یکعمر بوده همدم و هم کیشِ عدهای...
میترسم از محبتِ مشکوکِ دوستان
گرگاست پشتِ صورتکِ میشِ عدهای...
چیزی بهجز سیاهی و پوچی نمیچکد
از مغزهای منفعتاندیشِ عدهای...
دنیا اگرچه بوده چو کندویی از عسل
یکعده نوش خورده و ما نیشِ عدهای...
سربازگونه در دلِ شطرنجِ روزگار
یکریز میشویم پس و پیش عدهای...
این زندگی نمایشی از قلع و قمعهاست
قومی شبیهِ سنگ و چنان شیشه عدهای...
یکروز میرسد که زمین چرخ میخورد
آن وقت دستِ ماست گِرو، ریش عدهای...
#طاهره_نوری
کی روا باشد که گردد عاشقِ غمخوار، خوار!؟
در رهِ عشقِ تو اندر کوچه و بازار، زار...
در جهان عیشی ندارم بیرخت ای دوست، دوست
جز تو در عالم نخواهم ای بتِ عیّار، یار...
از دهانت کار گشته بر منِ دلتنگ، تنگ
با لبِ لعلِ تو دارد این دل افگار، کار...
هر چه میخواهی بکن با من تو ای طنّاز، ناز
گر دهی یک بوسهام زان لعلِ شکّربار، بار...
ساقیا! زان آتشین می ساغری لبریز، ریز
تا به مستی بر زنم در رشتهٔ زنار، نار...
مطربا! بزمِ سماعاست و بزن بر چنگ، چنگ
چشمِ خواب آلودگان را از طرب بیدار، دار...
ای صبوحی شعرِ تو آرد به هر مدهوش، هوش
خاصه مدهوشی که گوید دارم از اشعار، عار...
#شاطر_عباس_صبوحی
دارم یقین اینجا عروجِ باورم را
هر بار در پای تو افکندم سرم را...
ای کاش روزی سمتِ تو آید نسیمی
ریزد به زیرِ پای تو خاکسترم را...
گر دست بگذاری به جسم مردهی من
همچون مسیحا روح بخشی پیکرم را...
از خود مرانم رحم کن بر بی نوایت
برگرد پشتِ سر ببین چشمِ ترم را...
چون بوتهای پژمردم از هجرانِ رویت
بر غم سپردم غنچههای پرپرم را...
این لیلیِ شاعر زهجران گشته مجنون
بر آب دادم برگهای دفترم را...
بی تو برای زنده ماندن علتی نیست
سر میکشم این روزهای آخرم را...
#فاطمه_دستجردی
17.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یکعمر زمین خوردن و يكعمر دویدن
پایانِ بدی بود به جایی نرسیدن...
از عشق نصیبم نشده غيرِ لبی سرخ
آماده ی بوسیدن و از خواب پریدن...
قلبی که در آن عشق کسی خانه ندارد
دنبال دلیل است برای نتپیدن...
يك عمر نگاهش به نگاهِ تو بیافتد
يكعمر خودت را زده باشی به نديدن...
سختاست کهیادش بدهی پر بِگُشاید
آخر برود در پیِ با غیر پریدن...
#سیدتقی_سیدی
هدایت شده از °طـلا کاظمــے | شـاعر°
6.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هرکه هر کاری کند، همواره تقصیر من است
گردنم حتی شده از تارِ مو،
باریکتر...🥀🍂❤️🩹
#طلا_کاظمی
هر لحظه که تسلیمم، در کارگهِ تقدیر
آرام تر از آهو، بیباک ترم از شیر...
هرلحظه که میکوشم، در کار کنم تدبیر
رنج از پیِ رنج آید زنجیر پیِ زنجیر...
#مولانا
گم کرد شبی راه و مسیرش بهمن افتاد
ناخواسته در تیررسِ راهزن افتاد...
در تیررسِ من گره انداخت به ابرو
آهسته کمان و سپر از دستِ من افتاد...
بی دغدغه بی هیچ نبردی دلم آرام
در دامِ دو تا چشم، دو شمشیر زن افتاد...
می خواستم از او بگریزم دلم اما
این کهنه رکاب از نفس، از تاختن افتاد...
لرزید دلم مثلِ همان روز که چشمم
در کشورِ بیگانه به یک هم وطن افتاد...
درگیرِ خیالاتِ خودم بودم و او گفت
من فکر کنم چاییتان از دهن افتاد...
#سید_حمیدرضا_برقعی
گوشم به سکوتیست که لبریز هیاهوست
هر گوشهی این خانه پر از خاطرهی اوست...
بی شانهی او سر به تنم کاش نباشد
میمیرم از این غم که سرم بر سر زانوست...
جز عشق نفهمیدم و جز عشق ندیدم
این گنبدِ دوّار به چشمم خم ابروست..!
هرگاه سبکبار شدم، اوج گرفتم
از دیدِ من ایدوست! جهان مثلِ ترازوست...
یک جرعه بر این خاک نظر کن، که نمیرد
این دانه که با شوق، درآورده سر از پوست...
#حسین_دهلوی
نشان عشقِ تو پیداست زیرِ تن پوشم!
نهان نمیشود این فتنه هرچه میکوشم...
هوا هوای بغل کردن است و بوسیدن
مگر که عکسِ تو گرما دهد به آغوشم..!
تو نیستیّ و درین روزهای بارانی
بهجز خیالِ تو با هیچکس نمیجوشم..!
هنوز دستِ عزیزِ تو مانده در دستم
هنوز موی عزیزِ تو خفته بر دوشم...
بنوش ساغری و جرعهای بهیادم باش
که من بهیادِ تو مینوشم آنچه مینوشم...
بهیاد دارمت ای یار و خواهشی دارم
تو را به جانِ عزیزت، مکن فراموشم..!
#مرتضی_لطفی
روزگاری را بدونِ عشق سر کردم، نشد
خواستم دیوانهوار از عشق برگردم، نشد...
هیچ کس دلواپسیهای مرا باور نکرد
هیچکس در خاکِ غربتخیز همدردم نشد...
بغض کردم، مویه کردم تا سحر نامِ تو را
گریه کردم، گریه هم تسکینِ سردردم نشد...
هر چه کردم عشق را از خانهام بیرون کنم
عاقبت پیشِ دلِ عاشق کم آوردم، نشد...
آی گنجشکانِ سرگردان میانِ کوچهها!
خواستم با آخرین پرواز برگردم، نشد...
#علی_اصغر_شیری