#لیلی_سر_به_هوا ☕🍁
#قسمت_سی_و_پنج
شناخت ابی عبدالله (ع) هویت انسان را عوض میکند و نتیجه دارد. آبی عبدالله (ع) را نمی شود با خواب ثابت کرد؛ در حد یک مریض شفا دادن حضرت را تنزل بدهیم؟ آقای بهجت هم مریض شفا . می داد، هنر است؟!
اگر اینطور است که کلیسا بهتر است، آقا برو کلیسا!
شما در قرآن تاریخ و جغرافی داری اما قرآن کتاب تاریخ و جغرافی نیست؛ این که از نشانههای مومن این است که سه بار اسم جدمان را بیاوری اشکش می ریزد تلنگر است که چقدر حسین (ع) را می شناسی به همان اندازه ایمان داری
پیش اماد گفت من عاشق همه شما هستم اما نمی دانم چرا
وقتی نوبت ابی عبدالله (ع) میرسد اصلا یک حال دیگری دارم آیا من مشکلی دارم؟ راوی میگوید دیدم امام صادق (ع) چشمانشان پر از اشک شد و فرمودند ما هم نسبت به جدامن همچین حسی داریم.»
با اتمام سخنرانی حاج آقا خدا حافظی کرد و مجلس را به مداحان سپرد. زینب ،خانم از کنار در ورودی اشارهای به عاطفه و مبینا زد که کنارش
بروند.
مبینا که نمی دانست موضوع از چه قرار است با کنجکاوی رو به عاطفه گفت:
چی کارمون داره؟
- احتمالا میخواد که توی پذیرایی کمک کنیم.
- ایول بریم.
در کنار هم مسیر کوتاه تا در ورودی را که به لطف نگاه سنگین خانم ها طولانی شده بود گذرانند که عاطفه رو به زینب خانم گفت جانم کاری
داشتین؟
- آره. می تونین کمک کنین؟
هر دو با هم همراه لبخند رو به او گفتند چرا که نه؛ خوشحال میشیم. - پس بدویین خانم ها!
به داخل حسینیه رفتند تا وسایل پذیرایی را برداره
#ادامه_دارد
🌼🍃
🌼🍃
🌼🍃
🌼🍃
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃