eitaa logo
منتظران ظهور
502 دنبال‌کننده
14.9هزار عکس
9.2هزار ویدیو
80 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
☕🍁 - باشه خواهری! زیاد به خودت فشار نیار آخرش که... - مبینا! لطفا هیچی نگو! دیگر چیزی نگفت و وارد مغازه شد. مغازه دار که بیشتر از یک سال بود که آن ها را می شناخت و دیگر شوخی هایش برای مبینا و عاطفه عادی شده بود، با دیدن مبینا به تنهایی تعجب کرد و گفت: پس اون یکی رفیقت کو؟ - یکم حالش خوب نبود، بیرون موند. - آها نمازهاتون قبول! التماس دعا... ممنون محتاجیم به دعا! مبینا تمام وسایلی که می خواست را انتخاب کرد و بعد از حساب کردن آن ها از مغازه خارج شد. عاطفه را دید که قطره اشکی مزاحم را از روی صورتش پاک می کرد. لحظه ای درنگ کرد تا دوست اش خجالت زده نشود. بطری آب را به او داد و باز هم سکوت، تنها پیوند میان این دو دوست بود. بار دیگر سوار تاکسی خطی شدند. عاطفه واقعا ممنون مبینا بود که در این لحظات او را درک می کند و همیشه بدون هیچ منتی همراهش است. این دفعه خجالت می کشید که باز هم مبینا کرایه را حساب کند، پس زود تر از او دست به کار شده و کرایه را به راننده داد. بعد از گفتن مقصد باز هم به شیشه تکیه داد و مشغول جنگیدن با افکار ضد و نقیض اش شد. سعی کرد افکار مزاحم اش را دور بیاندازد و تبدیل به همان کسی شود که باعث لبخند زدن بقیه می شد. او کسی بود که تحت هر شرایطی لبخند از لبانش کنار نمی رفت اما با جوانه زدن و بعد رشد کردن این حس، کم کم او را تبدیل به دختری منزوی و گوشه گیر می کرد. با خودش کنار آمد و لبخندی پت و پهن روی لب هایش نشاند. .
14.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻 موضوع : جهاد فرزندآوری(‌قسمت دوم) 💠 جهت مشاهده یا دانلود سایر قسمت‌های مجموعه کلیپ‌های مهارت‌های زندگی مشترک و تربیت فرزند به لینک زیر مراجعه کنید👇 https://shamiim.ir/Category/List 🌼🍃 🌼🍃 🌼🍃 🌼🍃💞 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃