eitaa logo
منتظران ظهور
557 دنبال‌کننده
14.9هزار عکس
9.2هزار ویدیو
77 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴چادرهایِ به خون غلطیده ، هزینه روسری‌هایست که بالای سر چرخانده شد!
▫️قابل توجه مادران گرامی لطفا از این گروه ماد‌ران نباشید همه مادران آرزوی آرامش و شاد‌ی فرزند‌ان شان را د‌ارند اما برخی ماد‌رها با اشتباه‌های‌ خود، زند‌گی را برای فرزند خود‌ سخت ‌می‌کنند‌: ◻️ ماد‌ران همیشه نگران ◻️ ماد‌ران بیش حمایتگر ◻️ ماد‌ران چسبند‌ه ◻️ ماد‌رانی که همیشه با همسرشان ‌می‌جنگند. ◻️ ماد‌رانی که بچه را د‌ر د‌عواها د‌خالت ‌می‌د‌هند.
متأهلا_بخونن...!🌹 ایده برای تموم شدن قهر:🔻 💞 به خوبیهاش فکر کن! 💞 جزئیات بحث و دعوا رو مرور نکن! 💞 قبول کن توام بی تقصیر نبودی! 💞 پیشقدم شو بهش لبخند بزن 😊
❤️🍃❤️ 📛 زندگی زناشویی حریمی داره که هیچکس رو نباید به اون راه داد. 👇 ۱. عکس های شخصی زن و شوهری ۲. مشکلات مالی همسر ۳. جزییات دعوای زن و شوهر ۴. رابطه زناشویی
🔴📷 ماجرای شهید سه ساله بهبهانی حرم شاهچراغ از بهبهان اومده بودن شیراز برای فردا که مادر وقت عمل داشت گفته بودن نماز رو بریم حرم بخونیم حالا هم پدر تیر خورده هم مادر تیر خورده هم بچه تو بغل مادرش شهید شده🥀
🔴شهادت مظلوم اما قهرمانانه خادم حرم شاهچراغ 🔹حسنعلی پورعیسی که عمری را در خدمت به زائران حرم رضوی و احمدی گذرانده بود، مظلومانه در جوار ضریح حضرت احمد بن موسی (ع) در حالی که تلاش می‌کرد مردم را از خطر دور کند به شهادت رسید. 🔹فرزند شهید پورعیسی: پدر ۷۳ سال و اصالتا اهل لنگرود گیلان بود اما سالها شیراز زندگی می‌کرد. ۱۶ سال مشهد خادم حرم امام رضا (ع) و ۱۴ سال افتخار خادمی شاهچراغ (ع) را داشت. 🔹دو روز پیش با ایشان تماس گرفتم، گفت با ماشین خودم به سمت شیراز حرکت می‌کنم تا هم به نوبت پستم برسم هم به برادرم که به بیماری سرطان مبتلا شده سر بزنم. 🔹وقتی خبر دادند که در حرم درگیری پیش آمده، با دلشوره به پدرم زنگ زدم. گوشی دست یکی از همکارانش بود. گفتند پدرت روبروی ضریح به شهادت رسیده است. 🔹پدرم فرد بی‌آزار و مهربان و مظلوم بود، برخی می‌گویند قسمتش شهادت بوده اما بیش از یک ماه است که درگیر اغتشاشات هستیم و این اغتشاشات هم در حادثه نقش داشت.
«نصرالله» حادثه تروریستی شیراز را محکوم کرد دبیر کل حزب الله لبنان در واکنش به حادثه حرم شاهچراغ: 🔹گروه تروریستی داعش، کشتار هولناکی را در شهر شیراز در جمهوری اسلامی ایران مرتکب شد. 🔹این حادثه دردناک را به «امام خامنه‌ای» و برادران و ملت ایران تسلیت عرض می‌کنیم. 🔹این حادثه باید عامل دیگری برای افزایش آگاهی و بصیرت ملت‌های منطقه به ویژه در ایران شود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☕🍁 الله الله برس سم سی س ریسه سر در بر توجه به سوسن خانم و دخترش راهشان را رفتند. کمی جلوتر وقتی که از آن دو دور شده بودند مبینا با حرص سمت عاطفه برگشت و گفت: وای وای این دختره چقدر پرو عه! وای عاطی اصلا فهم و شعور نداره، جلوی من هرچی از دهنش در میاد به بابام می گه. -مبينا اگه دفعه اول که گفته بود، این رو سر جاش می نشوندی، دیگه از این حرف ها نمی زد. راست می گی؛ ولی دیگه باهاش نمی رم مدرسه، بابام من رو می رسونه. بابای اون هم زهرا رو می رسونه. - خوبه. سر جاده که رسیدند هر دو حسابی عرق کرده بودند. مبينا بسته ای دستمال از کیفش در آورده و یکی از آن ها را به عاطفه داد. -بگیر صورتت رو پاک کن، کلی عرق کردی. - دستت درد نکنه. ماشینی چراغ زد که عاطفه دستش را تکان داد، ماشین کمی جلو تر ایستاد. مبينا گفت: خب می مرد همین جا می ایستاد؟ عاطفه همین طور که به غر غر های مبینا می خندید در ماشین را باز کرد و بعد از گفتن سلام و خسته نباشیدی سوار شد. مبينا هم سلام کوتاهی زیر لب گفت و کنار عاطفه جای گرفت. هر دو بی حرف به پنجره نگاه می کردند. که می دانست در دل هر یک چه می گذرد؟ شاید عاطفه در فکر آقای میمش بود و مبینا در فکر امتحانات فردایش. با بلند شدن صدای آهنگ هر دو نگاهی به هم انداختند و اخم کردند، مبينا با اخم رو به راننده گفت: ببخشید آقای محترم امروز روز اول محرمه، می شه آهنگ رو خاموش کنین؟ - چهارصد سال از این اتفاق می گذرد