آقا مرتضی آوینی میگفت:
«مَشک رنجهای انقلاب را
به دندان کشیدهایم، دست و پا
دادهایم، اما آن را رها نکردهایم...»
ما نیز تا زنده ایم آن مشک را رها
نخواهیم کرد حتی به اشک!
به خون، به سر...♥️
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✳️اندیشه های پاک در فضای روحی مناسب و پاک
◾️رحلت عالم بزرگوار و فقيه كبير "سيدابوالحسن اصفهاني" مرجع اعلاي شيعه (1325 ش)
✍ آيت اللَّه سيدابوالحسن موسوي اصفهاني در سال 1247ش (1284 ق) در لنجان اصفهان به دنيا آمد. وي پس از تحصيلات مقدماتي در اصفهان، عازم حوزه علميه نجف شد و از محضر ميرزا حبيب اللَّه رشتي و آخوند خراساني بهرهمند شد. او در دور دوم مجلس شوراي ملي به عنوان يكي از پنج عالم طراز اول به مجلس رفت اما پس از مدتي به دلایلی استعفا داد.
✅ او در جریان حمله وهابي هاي سعودي به عراق و مبارزه مردم عراق عليه انگليسي ها نقش بارزي ايفا كرد و در اين رابطه مي توان به فتواي ايشان در ترغيب مردم به جهاد اشاره نمود. با ارتحال ميرزا محمدحسين ناييني و حاج شيخ عبدالكريم حائري يزدي در سال 1315ش، عهده دار مرجعيت شيعه گردید.
✅ تبحر او در علوم و معارف اسلامي و ملكات و مكارم اخلاقي و حلم و جود و بزرگواري و موقع شناسي سبب شد که روابط دوستانه اي با دولتهاي اسلامي به ويژه بلاد شيعه برقرار کند.
✅ ايشان در طول ساليان دراز، شاگردان فرهيخته اي پرورش داد. وسيلةُ النجاة، ذريعَةُ الحياة و ذخيرةُ الصالحين از جمله آثار ايشان است. سرانجام اين مرجع اعلاي شيعه در سيزدهم آبان 1325 ش برابر با نهم ذيحجه 1365 ق در هشتادوهشت سالگي در كاظمين به جوار رحمت حق شتافت و در جوار استادش، آخوند خراساني، در نجف به خاك سپرده شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️صحبتهای بسیار مهم امام خمینی(ره) خطاب به کسانی که با قانونشکنان و خاطیان، با رافت و به اصطلاح از در اسلام رحمانی برخورد میکنند
🔹شما یک طرف اسلام رو گرفتید... پس اشداء علی الکفار چه میشود؟
🔹دست بردارید از این رحمتهایی که به قیمت برهم زدن امنیت مردم تمام میشود
#پایان_مماشات
71-Tasharof Seyed abolhasan Esfehani.mp3
4.83M
▫️داستان زیبای تشرّف آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی در ایام نوجوانی، به محضر امام عصر علیه السلام
#داستان_تشرف
📚 توجهات ولیعصر علیه السلام ص121.
▫️میخواست برود اصفهان برای تحصیل؛
اما پدرش نمیگذاشت.
اصرار روی اصرار،
گفت: میخواهی بروی برو، اما من خرجت را نخواهم داد!
رفت.
چند ماه گذشت.
گرفتار بیپولی شد.
پدر آمد دیدنش.
ملامت پشت ملامت، سرزنش روی سرزنش.
ناگهان در به صدا آمد!
سیّدی نورانی پشت در بود...
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
▪️به مناسبت ایام وفات مرجع بزرگ، آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی (13 آبان 1325)
#داستان_تشرف
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 فاطمه (س) را خواستم معصومه (س) را زائر شدم
🏴 فیض قبر مادری از قبر دختر میرسد ...
▪️شهادت بانوی کرامت و مهربانی، حضرت فاطمه معصومه سلاماللهعلیها را تسلیت میگوییم.
🌹 منتظران ظهور 🌹
روایت دلدادگی قسمت۱۳۵🎬: نماز مغرب و عشا هم خواندند، دعای توسل هم خواندند...قرآن هم خواندند... نزدیک
هاشمی:
روایت دلدادگی
قسمت۱۳۶🎬:
سحرگاه سیزدهم رجب بود...
سهراب مجنون تر از همیشه ،به وعده ای که آن روح عالم هستی...آن یوسف کنعانی...آن یار پنهانی....آن عطر نفس رحمانی به او داده بود ، با هیجانی که سراسر وجودش را گرفته بود ، از مسجد بیرون آمد...
دیشب همگان ، تمام جمعی که در مسجد حضور داشتند ،متوجه شدند که این جوان بار دیگر به دیدار یار رسیده و روی دلدار را دیده و عطر وجودش را به جان کشیده...
سهراب نگاهی به ستارگان آسمان کرد و ریه هایش را از هوای مسجدی که به خانهٔ مولایش معروف شده بود ، پر کرد و کمی آن سوتر به طرف رخش به راه افتاد.
رخش....این رفیق راه و تنها دارایی سهراب ،با دیدن صاحبش ،شیهه ای بلند سر داد...گویا او هم منتظر آمدن سهراب بود.
سهراب افسار اسب را از چوبی که به آخور وصل بود ، باز کرد. دستی به یال رخش کشید و درحالیکه بوسه ای از آن می گرفت گفت : رخش عزیزم ، نیت کرده ام تو را هم در راه محبوب دلم بدهم...مرا ببخش و بر من خرده نگیر...
رخش شیههٔ آرامی کشید، گویی می خواست بگوید...من هم هنوز خواهانم تا رفیق راهت باشم...اما همان کنم که تو خواهی...
تمام حرکات سهراب ، رنگ و بویی دیگر به خود گرفته بود ، گویی او به راستی عاشق شده بود و چه زیبا بود این حس شیرینی که بر جانش سایه افکنده بود.
می خواست بر رخش بنشیند که ناگاه صدایی از دل تاریکی کنارش او را به خود آورد : سلام برادر، این موقع سحر به کجا می روی؟
سهراب سرش را به طرف او برگردانید و گفت : می خواهم به نجف بروم ، به سمت حرم مولایم علی علیه السلام...
مرد جلوتر آمد ، حالا چهره اش کمی واضح شده بود و سهراب آنقدر مجنون بود که متوجه نشد ، او را قبلا دیده است.
مرد لبخندی زد و در حالیکه افسار اسب خودش را نشان می داد گفت : من هم راهی نجف هستم ، روز تولد مولای عرشیان و فرشیان است ، نیت کرده ام امروز را در جوار حرم امیر مؤمنان بگذرانم.
سهراب که در این شهر غریب بود و راه را درست نمی دانست ، با خوشحالی گفت: انگار خدا تو را برای من رسانده تا هم همسفرم شوی و هم راه بلدم...
مرد که گویی خوب می دانست سهراب غریبه است در عراق عرب، لبخندش پررنگ تر شد و گفت: پس تعلل نکن ، بشتاب تا صبح نزده در حرم مولا باشیم و با یک جست و «یاعلی» گویان سوار مرکبش شد.
سهراب هم ذکر زیبای «یاعلی» بر لب نهاد و سوار شد.
این دو سوار مانند باد می تاختند و همزمان با طلوع آفتاب به نجف اشرف رسیدند.
سهراب که حالا در روشنایی روز همسفرش را بهتر می دید ،رو به او گفت : ببینم برادر،می دانی بازار نجف از کدام طرف است؟
ان مرد با تعجب گفت : مگر به حرم نمی آیی ، تو را چه به بازار؟
سهراب لبخند ملیحی زد و گفت : به یمن دیدار یارم و برای این میلاد فرخنده ، می خواهم تنها دارایی ام را بفروشم و در راه خدا انفاق کنم...باشد با این کارم ، محبوب دلم نظری دیگر بر این بنده سراپا تقصیر نماید...
ادامه دارد...
📝 به قلم :ط_حسینی
🌨💦🌨💦🌨💦
روایت دلدادگی
قسمت ۱۳۷🎬:
مرد عرب سرش را پایین انداخت و گفت : ببین اسبت اسبی راهور و بسیار گرانبهاست ، اگر به بازار بروی و با این شور و شوقی که در تو می بینم می خواهی خیلی زود به اولین خریدار آن را بفروشی و در اینجا خریدار ممکن است کلاه سرت بگذارد و بهای واقعی اسب را ندهد...
سهراب سری تکان داد وگفت : مهم نیست ، برایم زودتر رسیدن به حرم مهم است.
مرد عرب دستی به ریش انبوهش کشید وگفت : اگر بخواهی من این اسب را با قیمت خوبی از تو می خرم..
سهراب شادمان از اسب به زیر آمد ،افسار رخش را به سمت او گرفت وگفت : بفرما..مال شما...خدا خیرت دهد.
مرد هم پایین آمد افسار رخش را به دست سهراب داد ، درحالیکه کیسهٔ زر دوزی شده ای از شال کمرش بیرون می آورد گفت : این کیسه با تمام سکه هایش از آن تو...اگر به بازار هم می رفتی بیش از این نصیبت نمیشد...
اما من هم راهیه حرم مولا هستم...تا آنجا سوار شو، آنجا این اسب زیبا را از توخواهم گرفت.
سهراب با شادی زیادی کیسه پول را گرفت و با تمام وجود تشکر کرد و سوار بر اسب شد ، او در بین راه با چند سکه ، سبدی خرمای شیرین تهیه کرد و همقدم با مرد عرب ،وارد صحن و سرای وصی بلافصل پیامبر شد.
داخل حرم شدند او بر مرد عرب همراهش پیشی گرفت و همانطور که در یک دست سبد خرما را داشت و دست دیگرش را به روی سینه نهاد و از جان و دل ، به مولایش سلام داد و آرام زمزمه کرد: عید است و من عیدی می خواهم و با زدن این حرف به طرف جمعیتی که داخل حرم نشسته بودند رفت تا خرمای نذری اش را بین همه پخش کند.
از اول شروع کرد و پیش رفت ، او اصلا حواسش به جمعیت نبود و تمام فکر و ذکرش مولا بود ونواده مولا...
چند دانه خرما ته سبد مانده بود و گویی همه از این خرما خورده بودند ، کمرش را راست کرد و با خود گفت :انگار بقیه اش روزی خودم است ومی خواست یک دانه در دهان بگذارد که جلوی ورودی درب حرم ، چشمش به خانواده ای سه نفره افتاد که غریبانه نشسته بودند، مرد خانواده که کمی پیر هم بود ، زانوی غم به بغل داشت و خیره به قبر مطهر مولا پلک نمی زد.
نیرویی عجیب سهراب را به آن طرف می کشید.
سهراب آرام آرام به سمت آنان رفت.
جلوی دو خانمی که چادر به سر و پوشیه بر صورت داشتند ایستاد، خم شد و خرما تعارفشان کرد.
خانم ها بدون انکه او را نگاه کنند ،هر کدام دانه ای خرما برداشتند.
سهراب کنار پیرمرد آمد ، سبد را که تنها دو دانه خرما در آن بود جلوی عبدالله گرفت ، چون پیرمرد عکس العملی نشان نداد، آرام گفت : بفرمایید نذری ست ، ببخشید آخرینش قسمت شما شد.
عبدالله با حرف سهراب از عالم خود بیرون امد و چون زبان عربی را نمی دانست به فارسی گفت : خدا خیرت دهد جوان عرب ، من که نمی دانم چه می گویی...اما کاش زبان مرا می دانستی ....
من به چیز دیگری محتاجم..
ادامه دارد
📝به قلم :ط_حسینی
🌨💦🌨💦🌨💦
روایت دلدادگی
قسمت۱۳۸🎬:
سهراب تا متوجه شد این پیرمرد ایرانی ست و دردی به دل دارد، کنارش زانو زد،سبد خالی را بر زمین گذاشت ، دستان چروک و سرد پیرمرد را در دست گرفت و با زبان فارسی گفت : چه پیش آمده پدر؟ کمکی از دست من بر می آید؟
پیرمرد که باورش نمی شد جوان عرب روبه رویش فارسی بداند ، با لکنت گفت : تو...تو ایرانی هستی؟
سهراب سری تکان داد وگفت : آری گمان کنم
پیرمرد محکم دست سهراب را چسپید وگفت : خدا خیرت دهد اگر در اینجا کسی را میشناسی که مرا بکار گیرد تا پولی درآورم . یا مال و منالی داری که به این خانوادهٔ در راهمانده که راهزنان بی وجدان تمام اموالشان را به غارت بردند بدهی ، تا خود را به وطن برسانیم، مرا مرهون لطف خود نمودید.
تا اسم راهزن آمد، سهراب به یاد گذشته افتاد و عذاب وجدانی شدید بر او عارض شد و فوری دست به شال کمرش برد و کیسهٔ سکه ها را که نمی دانست چقدر در آن بوده و هست را به طرف پیرمرد داد وگفت : این سکه ها نذر امام زمان عجل الله تعالی فرجه است ، شما فکر کن از جانب اوست...
پیرمرد ناباورانه به سهراب چشم دوخت و ننه صغری و فرنگیس که تا به حال با سری پایین فقط شنونده بودند ، تا متوجه شدند که سهراب چه کرد ، سرشان را بالا گرفتند.
فرنگیس از زیر روبنده تا چشمش به سهراب افتاد ،انگار چیزی در دلش فرو ریخت ، ناگاه صحنه ها جان گرفت...
همانطور که ذهن فرنگیس به کار افتاده بود و صحنه های مبهم، آشکار و آشکارتر می شد ، روبنده را بالا زد و همانطور که با انگشت به سهراب اشاره می کرد گفت : ش...ش..شما...
سهراب که با صدای نازک و آشنای فرنگیس متوجه او شده بود ، تا نگاهش به چهرهٔ او افتاد ،انگار لرزشی شدید بر جسمش عارض شد...
همانطور که کل بدنش را عرقی داغ پوشانده بود ، سرش را پایین می انداخت گفت : شاهزاده خانم ...شما....شما اینجا چه می کنید؟
تا نام شاهزاده از دهان سهراب بیرون پرید ، عبدالله و ننه صغری با تعجب و احترامی زیاد به فرنگیس چشم دوختند و ننه صغری ناباورانه زیر لب تکرار کرد :شاهزاده خانم...
حالا فرنگیس کمکم به یادمی آورد، میدان مسابقه را، اسب دوانی سهراب ، جنگاوری او... حالا او میدانست کیست و چیست...
این جمع چهار نفره آنقدر غرق احوالات خود بودند که اصلا متوجه نشدند تعدادی از مأموران حکومت وارد حرم شدند و به جز این چهار نفر ، همه را به بیرون راهنمایی کردند ، حرم خلوت شده بود و گویا واقعه ای بزرگ در حال وقوع بود.
ادامه دارد
📝به قلم :ط_حسینی
🌨💦🌨💦🌨💦🌨💦
روایت دلدادگی
قسمت پایانی🎬:
سهراب دوباره نگاهش را به زمین دوخت و گفت : شما اینجا چه می کنید؟
فرنگیس لبخندی محجوبانه زد و گفت : دست تقدیر مرا به اینجا کشانید...شما اینجا چه می کنید..
سهراب هم لبخندی بر لب نشاند وگفت : همان دست تقدیر مرا به اینجا کشاند.
ناگاه صدای مردی که مدتی بود کنارشان ایستاده بود و آنها متوجه نبودند بلند شد و گفت : پس دست تقدیر چه زیبا می نویسد.
سهراب به مرد نگاه کرد و ناگهان با هیجان از جا بلند شد و گفت : آه ...آقاسید شما اینجا چه می کنید؟
سید لبخندی زد وگفت : کار همان دست تقدیر است، در ضمن من همان تاجر علوی هستم که گنجینه اش را زودتر از موعود به مقصد رساندی...
سهراب با تعجب گفت : ش..ش...شما ...تاجر علوی؟!
سید دستی به شانه سهراب زد وگفت : آری پسرم ، من تاجر علوی یا آقا سید ،عموی تو هستم...سالها به دنبال تو تمام خاک ایران را زیر و رو کردم...زمان کودکی تو و زهرا دخترم ، پدربزرگتان حکم کرد که شما دوتا در بزرگسالی با هم ازدواج کنید تا گنجینه ای گرانبها به شما برسد و هرکس از این وصلت سرباز زد ،سهم گنج را به دیگری ببخشد...
چون من از زنده ماندن تو ناامید شده بودم و زهرا هم بزرگ شده و وقت شوهر کردنش بود ، زهرا را به پسر حاکم خراسان شوهر دادیم و پس بایدگنجینه را به نزد پدرت حاکم کوفه...
در این هنگام فرنگیس که انگار تمام گذشته اش را به خاطر آورده بود گفت : آه خدای من...زهرا همسر فرهاد...
با این سخن ، سید نگاهش را به فرنگیس دوخت وگفت : فرنگیس؟ شاهزاده خانم؟ آخر چطور امکان دارد؟ شنیده ام در خراسان حلوای ختم شما را هم خورده اند
ناگهان همه جمع پیش رو از این حرف به خنده افتادند.
و با صدای عصایی که در فضا پیچید ،متوجه درب ورودی شدند.
سهراب که حالا خوب می دانست کسی که لنگ لنگان به طرفش می آید، کیست وچیست ، با شتاب خود را به حاکم کوفه رسانید و سخت او را در آغوش گرفت و چشمها بود که می جوشید و فراق سالیان سال را بی صدا فریاد می زد.
در این هنگام سید جلو آمد و گردنبند با قاب چرمین سهراب را به او و پدرش نشان داد، نگین انگشتر را از قاب چرمی بیرون اورد و شروع به خواندن کرد
علی...نام پدر توست
مرتضی....نام خود توست
کوفه.....زادگاه توست
و سپس نگین را برگردانید و خواند«یا صاحب الزمان ادرکنی ولا تهلکنی» واین هم رمز نجات تو بود...
سهراب آسمان را در زمین سیر می کرد در خاطرش نمی گنجید از کجا به کجا رسیده...
او به دنبال اصالت و سپس محبوب و بعد پول و مقام بود ، اما زمانی که از همهٔ اینها گذشت و عاشق حجت زنده خدا شد و نور خدا در دلش پدیدار شد...به همهٔ آنهایی که از دست داده بود رسید...
در این هنگام ،عموی او رو به سهراب کرد وگفت : مرتضی..... و ابو مرتضی...کریم راهزن که باعث تمام این اتفاقات بود ، اسیر ماست ، هر آنچه حکم کنید درباره اش انجام دهید...
مرتضی ناگهان یاد کریم افتاد وگفت : پس آن شبیخون به کریم، هم کار شما بود؟
سید دستی به شانه مرتضی زد وگفت : فکر کردی من میوهٔ دل برادرم را که بعد از گذشت سالها پیدا کرده ام به راحتی رها می کنم؟
من کاروانی از سربازان زبده را مأمور تعقیب و مراقبت کاروان شما کرده بودم و آن موقع که راهزنان راه بر شما بستند، همسفرانت که می دانستند کاروان سربازان در نزدیکی شماست ، سریع خود را به کاروان رساندند و...
مرتضی حالا همه چی را می فهمید...رو به حرم کرد...لبخندی به لب نشاند و دست به سینه گذاشت وگفت : مولای من...چه عیدی خوبی دادی...مرا به غلامی خود بپذیر تا غلامی کنم برای مهدی دوران...غریب این زمان...عشق عاشقان... آرزوی عابدان...آقایم صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف..
.................«پایان» ..............
التماس دعا
یاعلی
📝به قلم :ط_حسینی
🌨💦🌨💦🌨💦🌨💦
جلسه نهم.mp3
7.67M
🔈 شرح و بررسی کتاب#آن_سوی_مرگ
📣 جلسه نهم
* برکات زیارت اهل قبور و برقراری ارتباط عاطفی با اموات
* آثار ملکوت دعا و خیرات برای اموات
* بهره مندی از ریزش افاضات و الهامات رحمانی در حرم امامان معصوم
* نعمت های بهشتی تابع اراده بهشتیان
* قبر ظاهری و قبر باطنی اموات
* ترسیم نمای باطنی بهشت برزخی برادر مهندس
📅 1397/12/19
⏰ مدت زمان
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
🌹 منتظران ظهور 🌹
⚡️وظایــــــــــف منتظـــــــــــــران⚡️ 💢تکلیـــف دوازدهم🔻 یکی دیگر از تکالیف مؤمنان❣مقدّم داشتن
⚡️وظایــــــــــف منتظـــــــــــــران⚡️
💢تکلیـــف سیزدهم🔻
یکی دیگر از تکالیف مردم،
اولا ❣معرفت و شناسایی راویان حدیث❣ و دانشمندان دین و آگاهان اخبار اهل بیت به ویژه عاملین آن ها یعنی همان سلسله فقهای عظام و علمای ربّانی؛
ثانیا ❣فرمان برداری از آنان❣ است.
👈و این از اهمّ تکالیف عباد در عصر غیبت و بلکه حتی در عصر ظهور آن حضرت می باشد.
✨در عصر غیبت، ایمان آوردن و اقرار نمودن به نوع این علما واجب و لازم است و پیروی تقلید از یک نفر از مجتهدان آنان، بر مقلّد، واجب و الزامی است؛☝
که شرح و تفصیل آن در این مختصر نمی گنجد.
🔹امّا به طور مختصر باید بیان داشت که مؤمن باید در عصر غیبت
👈یا خود مجتهد باشد،
👈و یا در همه ی اعمال، عمل به احتیاط کند،
👈و یا مقلّد باشد و در فروع دین از یک مجتهد جامع الشرایط تقلید نماید.1
و این، یک فرع و شاخه از تکلیفی است که بیان شد.
🔸در توضیح و شرح این شاخه از تکلیف، باید اظهار داشت
همان گونه که به راویان حدیث و دانشمندان دین دستور داده شده است تا با هدایت مردم، آنان را در امر دنیا و آخرتشان یاری رسانند؛👇
📌به مردم نیز دستور داده شده است که از دانشمندان دین و علمای عاملین دستور بگیرند و به آن عمل کنند.
که این مختصر را جای اقامه ی براهین و ادلّه آن نیست.
🔰آنچه تنها در این مختصر می توان اظهار داشت، این است که به حکم عقل و شرع، رجوع به اهل خبره در هر امر، راهی نه تنها صحیح است، بلکه تنها راه پیروزی و رسیدن به اهداف و مقاصد است و تمام عقلای علم نیز بر آن اتفاق دارند.👌
🔅سوره نحل آیه ی 43:
💠فَاسئَلُوا اَهلَ الذِکرِ اِن کُنتُم لا تَعلَمُونَ.
از اهل ذکر بپرسید اگر شما نمی دانید.💠
.
.
.
ادامه دارد...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📚1. رساله های توضیح المسائل، احکام تقلید، مسألۀ۱.
#وظایف_منتظران را نشر دهید و قدمی برای کسب معرفت امام زمان علیه السلام بردارید...
🕹 اللهم عجـــل لولیـــک الفـــرج...
🌺سلامتی و تعجیل در فرجش صلوات...
⚡️وظایــــــــــف منتظـــــــــــــران⚡️
💢ادامه ی تکلیـــف سیزدهم🔻
🔰روشن است که در امر دین و دنیا و سعادت دو سرا، تنها راه نجات و رستگاری رجوع به اهل خبره و صاحبان رأی، یعنی همان دانشمندان دین و علمای عاملین است.
🔺که در این میان، مجتهدان جامع الشرایط جایگاه خاص و ویژه ای دارند و اطاعت از ایشان از اهمّ واجبات است و نباید حتّی لحظه ای در آن تسامح به خرج داد؛
👈بلکه شاید بتوان گفت در رأس همه ی تکالیف، این تکلیف است که جایگاه مؤمن را نسبت به حجّت وقت روشن نموده👇
و امر او را در دنیا و آخرت قوام می بخشد👇
و در سایه ی این فرمان برداری و این تقلید است که اطاعت و فرمان برداری واقعی از آن حضرت تحقق می یابد و سعات دنیا و آخرت انسان تضمین می شود؛👌
⚠️و اصولاً اطاعت و فرمان برداری از آن حضرت صورت نخواهد یافت و حقیقت و واقعیتی پیدا نخواهد کرد مگر در سایه ی اطاعت و فرمان برداری از مجتهد جامع الشرایط (2) که به تعبیر دیگران می توان از آن به "ولیّ فقیـــه" یاد نمود.☝
📌آری اطاعت از حضرت مهدی علیه السلام در سایه اطاعت از نایب او که در عصر غیبت همان مجتهد جامع الشرایط و ولّی فقیه است، بدست می آید که در رأس راویان حدیث و علما و داعیان دین قرار دارد.👌
♨️اصل ولایت فقیه، که یکی از اصول اساسی و اصیل دینداری و دین باوری در عصر غیبت است، بر همین مبنا وضع شده است که در آن هیچ شک و شبهه ای نیست.
.
.
.
ادامه دارد...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📚2- مجتهدی را جامع الشرایط می دانند که مرد، بالغ، شیعه دوازده امامی،حلال زاده، زنده و عادل، صائن نفس، حافظ دین، مخالف هوای نفس و مطیع امر خداوند متعال باشد.(رساله های توضیح المسائل احکام تقلید، مسألۀ ۲)
#وظایف_منتظران را نشر دهید و قدمی برای کسب معرفت امام زمان علیه السلام بردارید...
🕹 اللهم عجـــل لولیـــک الفـــرج...
🌺سلامتی و تعجیل در فرجش صلوات...
⚡️وظایــــــــــف منتظـــــــــــــران⚡️
💢ادامه ی تکلیـــف سیزدهم🔻
⚜اگر اطاعت و پیروی از راویان و دانشمندان دین واجب است و اگر در این میان،👇
مجتهدان جامع الشرایط، در مقام اوّل قرار دارند؛
ولّی فقیه، در میان مجتهدان جامع الشرایط، مقام اوّل را داراست☝
👈که باید بیش از همه و پیش از همه، از او که
🔺ولایت کلّ مسلمین🔺را عهده دار است، اطاعت و فرمان برداری کرد.👌
⛔️و اطاعت و فرمان برداری از حضرت حجّت علیه السّلام تنها در سایه ی اطاعت و فرمان برداری از این ولّی فقیه که منصب ولایت فقیه را عهده دار است، تحقّق می یابد👌
📛و سرپیچی و نافرمانی از او در حقیت سرپیچی و نافرمانی از حضرت حجّة علیه السّلام است.☝
🔅خداوند متعال به حضرت عیسی- علی نبیِّنا و آله و علیه السّلام – می فرمایند:
💠علما را بزرگ بدار و برتری آنان را درک کن که همانا من آنان را بر جمیع آفریده های خویش، جز انبیا و مرسلین، برتری داده ام. مانند فضل و برتری خورشید بر ستارگان و همچون برتری آخرت بر دنیا و مانند فضل و برتری خودم بر همه چیز.💠3
🔅حضرت بقیه الله علیه السلام در نامه ی خود به اسحاق بن یعقوب می نویسند:
💠و امّا درباره رویدادها و پیش آمدهایی که در آینده روی خواهد داد، به راویان حدیث ما رجوع نمایید؛ زیرا آنان حجّت من هستند بر شما، و من حجت خدا می باشم(بر ایشان)💠4
🔅امام حسن عسکری علیه السّلام می فرمایند:
💠و امّا، هر فقیه که نگهدار نفس خویش و حافظ دین خود و مخالف با هوا و خواهش خویش و مطیع امر مولای خود باشد، بر عوام لازم است تا از او تقلید کنند و اینگونه نمی باشند مگر بعضی از فقهای شیعه، نه همۀ آنان.💠5
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📚3- بحار ج۲ ص۲۵ باب۸ ح۹۱، منیة المرید ص ۱۲۱ فصل فی فضل العلم.
📚4- وسائل الشیعه ج۱۸ ص۱۰۱ باب۱۱ ح۹، بحار ج۲ ص۹۰ باب۱۴ ح۱۳، بحار ج۷۸ ص۳۸۰ باب۳۰ ح۱.
📚5- وسائل الشیعه ج۲۷ ص۱۳۱ باب۱۰ ح۳۳۴۰۱، بحار ج۲ ص۸۸ باب۱۴ ح۱۲ ، الاحتجاج(طبرسی) ج۲ ص۲۸۳.
#وظایف_منتظران را نشر دهید و قدمی برای کسب معرفت امام زمان علیه السلام بردارید...
🕹 اللهم عجـــل لولیـــک الفـــرج...
🌺سلامتی و تعجیل در فرجش صلوات...
🔹گفت: سرت رو بنداز پایین زندگیتو بکن. به هیچ چیز و هیچکس هم فکر نکن، ما بی طرفیم، کار به کسی نداریم!
🔸گفتم: زیارت عاشورا را خوانده ای...
دو دسته جمله دارد یا سلام یا لعن؛
جامعه هم دو دسته دارد...
مورد سلام اهل بیت(ع) و مورد لعنشان!
یزیدیان عاقبت هم دو دسته میشوند، بهشت و جهنم، وسط ندارد!
🔹گفت: حتی بی طرف ها؟؟؟؟
🔸گفتم: در زیارت عاشورا جوابت هست...
"و شایعت و بایعت و تابعت علی قتله"
امام صادق علیه السلام آن بی طرف ها را هم لعن کرده...
البته زیاد هم بی طرف نبودند...
هر که در لشکر حسین علیه السلام نباشد،
در محفل شراب باشد یا نماز... یزیدی است.
🔹گفت: زمانه عوض شده، فرق کرده...
🔸گفتم: باز زیارت عاشورا جوابت رو داده،
"و آخر تابع له علی ذلک"
تا آخرالزمان هر کسی مثل این ها باشد لعن شده..
قرار نیست که فامیلیش یزیدی باشد!!
🔹گفت: با این حساب کل یوم عاشورا یعنی چه؟
🔸گفتم: یعنی حسین زمان و شمر امروزت را بشناسی☝
👈در هیئتی که بوی استکبارستیزی نباشد ابن زیاد هم در آن هیئت سینه میزند.
🔹گفت: حسین زمان که در غیبت است؟
🔸گفتم: اگر میخواهیم کوفی نباشیم باید بدانیم تا حسین نیامده، مسلم ولی امر است.☝
👈ببین چقدر گوش به فرمان ولی فقیه هستی...👉
❣اللهم عجـــل لولیـــک الفـــرج❣
( نماز شب )
دستور خواندن نماز شب
🍏نماز شب يازده ركعت است:
چهار تا دو ركعت (مثل نماز صبح)
به نيت نماز نافله شب
و يك نماز دو ركعت به نيت
نماز نافله شَفْعْ
و يك نماز يك ركعتي به نيت
نماز وَتْر
🍑🍋🍇
1⃣ نيت نماز های چهارتایی
(دو رکعته شب):
دو ركعت نماز شب ميخوانم
قُربة اِلي الله
🍊🍉🍓
- در ركعت اول: يك بار سوره حمد +
يك بار سوره قل هو الله احد +
ركوع + سجده
- در ركعت دوم: يك بار سوره حمد +
يك بار سوره قل هو الله احد +
قنوت + ركوع + سجده + تشهد + سلام.
🍓🍊🍇
✅(نماز شبي كه در قست بالا آمده است
را چهار بار تكرار كنيد كه جمعاً هشت ركعت
نافله شب ميشود).
🍏🍑🍋
2⃣ نماز نافله شفع:
نيت: دو ركعت نمازنافله شَفْعْ ميخوانم
قُربة اِلي الله
- در ركعت اول: يك بار سوره حمد +
يك بار سوره قل اعوذ برب الناس +
ركوع + سجده.
🍓🍉🍊
- در ركعت دوم: يك بار سوره حمد +
يك بار سوره قل اعوذ برب الفلق +
قنوت + ركوع + سجده + تشهد + سلام.
🍏🍇🍑
3⃣نماز وتر:( یک رکعت)
نيت: يك ركعت نماز وَتْر
ميخوانم قُربة اِلي الله
- در ركعت اول: يك بار سوره حمد +
سه بار سوره قل هو الله احد +
يك بار سوره قل اعوذ برب الفلق +
يك بار سوره قل اعوذ برب الناس
🍋🍓
- در قنوت: خواندن كامل قنوت +
در حاليكه دست چپ به قنوت و
در دست راست تسبیح است،
1⃣ چهل نفر( هر کسی میتواند باشد)
را دعا کنید ( مثلا اَللّهُمَّ اِغْفِر ل +
رضارضایی.. اَللّهُمَّ اِغْفِر لحسن ابراهیمی
و....
و در آخر بگوييد ( اَللّهُمَّ اِغْفِر لِلْمومِنينَ
وَ اَلْمومِناتْ وَ اَلْمُسلِمينَ وَ اَلْمُسلِماتْ )
2⃣و بعد از آن هفتاد بار بگوييد
( اَسْتَغْفِرُ اللهَ رَبي وَ اَتُوبُ اِلَيه)
3⃣سپس هفت بار بگوييد
(هذا مَقامُ الْعائِذِ بِكَ مِنَ اَلْنار)
«اين است مقام كسي كه از آتش
قيامت به تو پناه ميبرد»
4⃣سپس سيصد مرتبه بگوييد ( اَلْعَفو )
5⃣و سپس يك بار بگوييد
( رَبّ اغْفِرْلى وَ ارْحَمْنى وَ تُبْ عَلىََّ
اِنَّكَ اَنْتَ التّوابُ اَلْغَفُورُ الرّحيم )
«پروردگارا ببخش مرا و رحم كن به
من و توبه مرا بپذير به راستي كه تو،
توبه پذيرنده، بخشنده و مهرباني».
+ ركوع + سجد + تشهد + سلام
🍏🍊🍎
(تسبيحات حضرت زهرا س:
(34 مرتبه، الله اكبر، 33 مرتبه،
الحمد لله و 33 مرتبه، سبحان الله)
✳️ در حديثي آمده: خواندن
تسبيحات فاطمه زهرا (سلام الله عليها)
از هزار ركعت نماز مستحب،
نزد خداوند بهتر است...
🍓🍋🍉
آمرزش اموات مومنین ومومنات
فراموش نشود.
🍋اللهم عجل لولیک الفرج