💢💢💢
💣 اعترافات یک زن از جهاد نکاح
✒قسمت نهم
از پله ها داشتیم میرفتیم بالا فرزانه دستم رو محکم گرفت و گفت: نمی دونم چرا حس بالا رفتن از پله های اداره ساواک رو دارم آخه میگن اینا عضو داعش میشن کلا مغزشون رو شستشو میدن !
خندهام گرفت وگفتم: خانم امجد معمولا توی ساواک از پله ها میرفتن پایین! فرزانه می دونی خوبی کار کردن با تو چیه؟ با حالت چشم و ابروهاش گفت چیه؟! گفتم: اینکه تو اوج سختی کار هم با جملات نغزت حس آدم رو عوض میکنی...
در همین حین یه خانم حدود سی و دو، سه ساله اومد جلو و خوش آمدی گفت و راهنماییمون کرد داخل پذیرایی... منتظر شخصی که قرار بود بیاد برای مصاحبه نشسته بودیم ...
فرزانه با کنجکاوی اطراف رو نگاه میکرد... خونه ی کوچکی بود، دور تا دور اتاقِ پذیرایی، کناره هایی با ملحفه سفید پهن بود و نمای قالی فیروزهای رو بیشتر میکرد روی دیوار قاب عکس یک آقای جوانی زده شده بود که جلب توجه میکرد ...
بعد از چند لحظه همون خانم با سینی چایی اومد نشست رو به رو مون گفت بفرمایید من حاضرم...
انتظار نداشتم این فرد ، خانمِ مجاهد مصاحبهی ما باشن! تصویری که از زن های جهاد نکاح دیده بودم خیلی متفاوت بود با خانمی که جلوم نشست. هرچند که ما توی خونشون بودیم و دلیلی نداشت اون همه ردا و روبند و بند و بساط داشته باشه...
خداییش چهرهی زیبایی داشت. با خودم گفتم: حیف این چشمهای مشکی و این معصومیت چهره که بر باد رفته...
فرزانه ساکت نشسته بود و طوری خیره خانمه رو نگاه میکرد که من جای اون بودم یه چیزی بهش میگفتم!!
وُیس رو آوردم بیرون برگه و خودکار و هر چی لازم بود... قبل از شروع گفتم: ما برای پیاده کردن متن روی کاغذ نیاز به صداتون داریم مشکلی نیست صداتون رو ضبط کنیم؟
سری تکون داد و گفت: فقط خودتون گوش کنید، مشکلی نیست... نگاهی به فرزانه انداختم او هم با لبخندی تایید کرد...
بسم الله گفتم و شروع کردم
خوب در ابتدا خودتون رو معرفی کنید ..
گفت اسمم مائده است و بیست و نه سال دارم...
گفتم: لطفاً کامل بگید فامیلتون چیه؟ از کدوم شهر هستید ؟
گفت: اگه میشه دوست ندارم فامیلم رو بگم! خودتون که بهتر می دونید مصاحبه است و پس فردا همه جا پخش میشه!
فرزانه نگاهی به من انداخت و با یک حالت سرزنش خاصی سرش رو تکون داد...
گفتم باشه مشکلی نیست..
از گذشتهتون بگید از تفکراتتون تا برسیم به امروز به اینجایی که نشستید...
سرش رو انداخت پایین ... با دستهاش بازی میکرد چند لحظهای سکوت کرد و بعد شروع کرد....من توی یه خانواده مذهبی به دنیا اومدم پدر و مادرم آدم های معتقدی بودن...من هم توی همین خانواده بزرگ شدم...
از دورهی نوجوانی به بعد، من خیلی وجههی مذهبی گرفتم. توی مدرسه خیلی فعال بودم کمکم با دوستهایی هم فکر خودم یه گروه شدیم. یه تیم...
همون موقع ها بود که با واژههای مثل گذشت، فداکاری و جهاد آشنا شدم چیزهایی که از جهاد و مبارزه میشنیدیم همه در حد شنیدن بود چون ما دختر بودیم! ولی عاشق اینجور کارها شده بودیم در واقع اسطورههای ما آدم های مبارزی بودن که ما تمام تلاش روحی و جسمیمون رو میکردیم شبیه اونها بشیم... از ورزشهای رزمی گرفته تا کوه نوردی و پیاده روی های طولانی مدت همه این کارها رو میکردیم تا...
و بعد سکوت کرد سکوتش طولانی شد فرزانه پرسید تا چی؟ گفت: تا مثلاً شبیه اسطوره هامون بشیم... تا شاید برسیم به بهشت ...
◀️ ادامه دارد ...
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🔴 تا کجا امام زمانت را دوست داری ؟
صدای کبوترها خانه را پر کرده بود.
امام نشسته بود روی تخت، داخل حیاط.
ناگهان لبخند آمد روی لبهای امام.
علّت را پرسیدند.
امام کاظم علیه السلام فرمود:
این دو کبوتر را میبینید؟
زن و شوهرند.
شوهر دارد برای زنش آواز میخواند:
❤️ «آرامشم!
❤️ عروس خانهام!
❤️ در این دنیا هیچکس را بیشتر از تو دوست ندارم،
❤️ مگر امام زمانم؛
❤️ همین آقایی که روی تخت نشسته!»
.
📚 برگرفته از بصائر الدرجات ج۱ص۳۴۲و ص۳۴۶
.
🔹 این حکایت اگرچه در مورد امام رضا علیه السلام مشهور شده، اما بررسیها نشان میدهد در اصل مربوط به امام کاظم علیه السلام است.
🌕 اینکه انسان کسانی غیر از خودش را دوست داشته باشد خیلی زیباست. اما قانون خدا این است که نباید هیچ کس را بیشتر از نماینده او یعنی امام زمان علیه السلام دوست داشته باشیم.
خیلی وقتها خدا ما را در این مورد امتحان میکند و ما را در یک دوراهی قرار میدهد. که خواستهی عزیزانمان با خواستهی امام زمانمان مخالف است تا معلوم شود آیا حاضریم اماممان را بر معشوقمان ترجیح دهیم؟!
🔵 راستی ما حاضریم عشق امام زمانمان را بر هر چیزی ترجیح دهیم ؟
#امام_زمان
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🔴 ما مکلفیم زمینه ظهور را فراهم کنیم
🔵 ما تکلیف داریم آقا!
این طور نیست حالا که ما منتظر ظهور امام زمان- سلام الله علیه- هستیم پس دیگر بنشینیم در خانه، تسبیح به دست بگیریم و بگوییم «عَجّلْ عَلی فَرَجِهِ».
عجّل، با کار شما باید تعجیل بشود، شما باید زمینه را فراهم کنید برای آمدن او.
و فراهم کردن اینکه مسلمین را با هم جمع کنید.
📚 صحيفه امام، ج۱۸، ص ۲۷۰
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🌹 منتظران ظهور 🌹
*🔳 از عاشورا تا ظهور(30)* *🔴به خاطر بسپار …* ✍️در هیچ کجای تاریخ، تمام مکارم اخلاقی در برابر تمام ر
*🔳 از عاشورا تا ظهور(31)*
*🔴روشنگریِ امام حسین و امام مهدی(ع)*
✍️حسین” بارها سخن گفت؛ کلامش نور بود، بعضی در راه قرار گرفتند و عده ای در تاریکی خویش ماندند! کربلایی شده بود… برای رسیدن به سعادت یا شقاوت از هم سبقت می گرفتند! بعضی «سعادت» را بردند و عده ای «شقاوت» را…
و اما امروز؛ سالها می گذرد، “حسینِ زمان” خواهد آمد و مانند جدش لب به سخن خواهد گشود تا حجت را تمام کرده و راه را بر چاه بشناساند؛ نقل شده: «مهدی در برابر یهود، نصاری، صابئین، مادی گرایان و کافران در شرق و غربِ کرهٔ زمین قیام می کند و اسلام را به آنان پیشنهاد می دهد…»
چقدر صدایش شبیه صدای حسین است! دوباره اهلِ نور از اهلِ نار جُدا شده اند! سعادت یا شقاوت در مِقیاسی کلی تر و گسترده تر به صحنه آمده اند! گوی و میدان آماده شده است، آیا تو آماده ای؟
[تفسیر عیاشی، ج۱، ص۱۸۳
اثبات الهداه، ج۳، ص۵۴۹]
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
*🔳 از عاشورا تا ظهور(32)*
*🔴عزاداران و دعا برای ظهور*
✍️خواسته ها و دعاها از درد بلند می شوند؛ به عبارتی دیگر، پشتِ هر فریادی «درد» ی ست! دعای از سَرِ سیری به چه دردی می خورد؟! دعای حقیقی آن است که دردمندانه و با تمنّا باشد؛ بهتر بگویم: « دعا، خواندن نیست؛ خواستن است! »
حالا اگر امام زمان به تو بگوید دعا کنی، در واقع چه مقصودی دارد؟ فقط دعا؟!
او خود، دعا (ی حقیقی) می کند برای عزادارانی که دغدغهٔ ظهور دارند! در کتاب شریف مِکیالُ المَکارم نقل شده حضرت مهدی علیه السلام فرمود: «همانا، من برای فردِ مؤمنی که مصیبتِ جد شهیدم را به یاد آورد و سپس تعجیل در فرج و تایید من را از خدا بخواهد، دعا خواهم کرد.»
مکیال المکارم، ج۲، ص۴۶
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
*🔳 از عاشورا تا ظهور(33)*
*🔴مکه؛ حماسهٔ جاودانهٔ حسینی؛ انقلابِ جهانیِ مهدوی*
✍️امام حسین نهضت خود را از مکه آغاز نمود؛ یعنی پس از خروج از مدینه، به مکه آمده – و در کنار بیت اللّه الحرام – از قیام خود به مردم خبر داده، آن گاه به سمت کوفه حرکت کردند.
امام مهدی نیز از مکه حرکت خواهد نمود؛ جهانیان را به بیعتِ با خود فرا خوانده، پس از مدتی به سمت کوفه رفته و آنجا را مقرّ حکومت قرار می دهد. در این باره امام باقر فرمودند: «حضرت مهدی، و سیصد و سیزده نفر از یارانش، از مکه بر خواهند خواست و ده ها نفر با او بیعت خواهند کرد.»
بحار الانوار، ج۵۲، ص۲۲۵
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr