*🔵 چگونه میتوانیم محبت خداوند را بدست بیاوریم؟*
*✍نبی مکرم اسلام (ص) میفرمایند:* خدا را به خاطر نعمتهایش که به شما ارزانی کرده است دوست بدارید و مرا به سبب آن که خدا دوست دارد دوست بدارید و اهلبیتم را به سبب آن که مرا دوست دارند دوست بدارید.
*⬅️از حدیث فوق به وضوح مشخص است* که حضرت علی (ع) باید به خاطر نبی (ص) و شدت علاقه و اطاعت و خدماتش به نبی مکرم اسلام (ص) دوست داشته شود. پس یک شیعه باید دنبال این باشد که بداند حضرت علی (ع) چگونه محبت خدا را کسب کرد تا او هم با کسب محبت خدا چون مولای خود شود.
*✍در ارشاد القلوب در حدیث قدسی معراج آمده است:* ای محمد! دوستی و محبت من به تهیدستان است، پس به تهیدستان نزدیک شو و در مجالس آنان حضور پیدا کن و از توانگران دوری نما و از مجالسشان دور باش زیرا فقراء محبوب من هستند.
*👈کسی نزد امام علی (ع) آمد و گفت:* من دوستدار شما هستم، حضرت فرمودند: دوستداران واقعی ما در عالم ازل با من پیمان بستهاند (یعنی هر کسی به صرف گفتن اینکه من علی را دوست دارم نمیتواند دوستدار او محسوب شود) اگر دوستدار من باشی باید خود را بر فقر و نداری حاضر کنی. در قصص الانبیاء از نبی مکرم اسلام (ص) آمده است: خداوند به داود فرمود: مرا بسیار دوست بدار و نزد بندگانم محبوب گردان. سؤال کرد: من که دوستت دارم،خدایا! چگونه تو را محبوبشان گردانم؟ فرمود: نعمتهای مرا به آنان گوشزد کن که اگر نعمتهای مرا یاد آورند مرا دوست خواهند داشت.
*⬅️در ارتباط بین حدیث اول و دوم پرواضح است* دیدار نیازمندان اولین و مشخصترین و قطعیترین نمودش ظاهر شدن و فهم نعمات الهی بر ما است.
*✨خداوند در حدیثی قدسی به موسی (ع) میفرماید:* دروغ میگوید کسی را که ادعای دوستی با من میکند ولی نیمه شب را در خواب میگذراند.... پس راهِ دوم کسب محبت خداوند نماز شب و مناجات با خدا در نیمه شب است. (در سوره سجده نیز اشاره شده است که اگر کسی نماز شب بخواند و انفاق کند نور چشم مرا دریافت میکند)
*👈اگر در سیره و زندگی حضرت علی (ع) بنگریم* او را با دستگیری از نیازمندان و نماز شب و نالههای مناجاتش در بیابان میشناسیم. پس در یک کلام، علی (ع) محبت خدا را با این دو کار کسب کرد و برای ما در ولایتپذیری بهترین الگوست.
*✍در اصول کافی از امام باقر (ع) آمده است:* خداوند به چیزی محبوبتر از شاد کردن مؤمن پرستیده نشده است و شاد کردن مؤمن، برطرف کردن گرسنگی و یا زدودن اندوهش یا ادایِ قرض اوست.
*✍امام هادی (ع) در زیارت جامعه کبیره میفرمایند:* درود بر دعوتگران به سوی راه خدا و سرشاران از محبت خدا! برخی از غفلت و نادانی گمان میکنند کسانی که در مسیر نماز شب و انفاق قرار میگیرند از ولایت اهلبیت (س) دور میشوند در حالی که غافل هستند هر کسی که در مسیر قرآن و حدیث قرار گیرد چنان عطشی حقتعالی در وجود او برای طلب علم قرار میدهد که او خود عاشق ولایت علی (ع) میشود چون او را در این راه نزدیکترین به خدا و پیامبرش میبیند و عاشق کلامش میشود.
*🚫متأسفانه برخی افراد هنوز بر این باورند* کسی که بسیار سمت قرآن و خدا برود اهلبیت (ع) برای او کم ارزش میشوند، در حالی که غافل هستند کسی که در عمل به سمت قرآن و خدا قدم بردارد شعارش از اهلبیت (ع) کم و عملش به فرمایش آنان بیشتر و علاقۀ قلبیاش فزونتر میگردد.
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 این فیلمو برسونید دست اسرائیلیها یاد بگیرن چطوری بریزن تو دریا!
🔹 انتقام تان گرفته خواهد شد
🔹 إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ مُنْتَقِمُونَ✊
طوفان_الاقصى
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨ ۶ گنج پنهان
همهی ما آدمها در جست و جوی گنج هستیم
❌ اما مسیر را اشتباه میرویم!
🎙حالا، بشنوید حدیثی از رسول الله(ص) که نقشه گنج را به ما نشان داده است!
📨 با نشر این پست شما هم در
ثواب آگاه سازی دیگران شریک باشید.
▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🔴 اثر رضایت پدر در قبر!
آیت الله قرهی نقل میکردند: آیتالله آقا سیّد جمالالدّین گلپایگانی عارف بزرگی بودند. ایشان میفرمودند:
در تخت فولاد اصفهان که معروف به وادیالسّلام ثانی است،حالات عجیبي دارد و بزرگان و عرفای عظیمالشّأنی در آنجا دفن هستند جوانی را آوردند. من در حال سیر بودم، گفتند: آقا! خواهش میکنیم شما تلقین بخوانید.
ايشان فرمودند: آن جوان ظاهر مذهبي داشت و خیلی از مؤمنین و متدّینین براي تشييع جنازه او آمده بودند.وقتی تلقین میخواندم، متوجّه شدم که وقتی گفتم: «أفَهِمتَ»، گفت:«لا»، متعجّب شدم! بعد دیدم که دو سه بچّه شیطان دور بدن او در قبر میچرخند و میرقصند!
از اطرافيان پرسیدم: او چطور بود؟ گفتند: مؤمن.
گفتم: پدر و مادرش هم هستند. گفتند: بله، ديدم مادر او خودش را میزد و پدرش هم گریه میکرد. پدر را کنار کشيدم و گفتم: قضیه این است.
گفت: من یک نارضایتی از او داشتم.
گفتم چه؟ گفت: چون او در چنين زماني (زمان طاغوت) متدیّن بود، به مسجد و پای منبر میرفت و مطالعه داشت، احساس غرور او را گرفته بود و تا من یک چیزی میگفتم،به من میگفت: تو که بیسواد هستی! با گفتن این مطلب چند مرتبه به شدّت دلم شکست!
❌ ادامه در پست های بعدی...
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
ايشان ميفرمودند: به پدر آن جوان گفتم: از او راضی شو! او گفت: راضي هستم، گفتم: نه! به لسان جاری کنید که از او راضی هستید معلوم است که گفتن، تأثير عجیبي دارد.
پدر و مادرها هم توجّه کنند، به بچّههایشان بگویند که ما از شما راضی هستیم، خدا اینگونه میخواهد
وقتي میخواستند لحد را بچینند، ایشان فرمودند: نچینید! مجدّد خود آقا پاي خود را برهنه کردند و به درون قبر رفتند تا تلقین بخوانند.
ايشان ميفرمايند: اين بار وقتی گفتم «أفَهِمتَ»، دیدم لبهایش به خنده باز شد و دیگر از آن بچّه شيطانها هم خبری نبود. بعد لحد را چیدند. من هنوز داخل قبر را میدیدم، دیدم وجود مقدس علیبنابیطالب فرمودند: ملکان الهی! دیگر از اینجا به بعد با من است ...
لذا او جواني خوب،متدّین و اهل نماز بود كه در آن زمان فسق و فجور، گناهي نکرده بود امّا فقط با یک حرف خود(تو كه بیسواد هستی)به پدرش اعلان كرد كه من فضل دارم، دل پدر را شکاند و تمام شد!
شوخی نگیریم. والله! اين مسئله اينقدر حسّاس، ظریف و مهم است.
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
366_18889893139031.mp3
30.26M
🔈 #از_حیوانیت_تا_حیات
🔰 فصل پنجم؛ فجر متقین، فجور مترفین | جلسه دهم
▪️نهم صفر، ۱۴۰۲
* مسئول تراز در افق نگاه امیرالمومنین علی علیهالسلام چه ویژگیهایی دارد؟
ادامه بررسی نامه ۴۵ نهجالبلاغه
* لزوم مراقبت بیشتر مسئولین، حتی در مال شبههناک
* سادهزیستی عجیب رهبر معظم انقلاب
* سختیهای زندگی رهبر معظم انقلاب در روزهای مبارزه
* اویس قرنی؛ دلدادهای که پیامبر صلاللهعلیهوآله را ندیده بود و تنها امیر المومنین علی علیهالسلام را شب شهادتش دید!
* امیرالمومنین علی علیهالسلام خطاب به عثمانبنحنیف؛ امام تو به قرصی نان و یک دست لباس اکتفا نموده است
* تلخی طعم دنیا در کام امیرالمومنین علی علیهالسلام
* امام خمینی رحمهالله؛ تنها آنهایى تا آخر خط با ما هستند که درد فقر را چشیده باشند
* مسئول تراز در نگاه امیرالمومنین علی علیهالسلام؛ کسی که فقرا با دیدن زندگی او آرامش پیدا کنند
* امیر المومنین علی علیهالسلام: من آنچنان به نفسم ریاضت می دهم که با یک تکه نان خوشحال می شود!
* خود شکستنهای نورانی در زیارت اربعین
* توصیههایی به زوار اربعین
* به یادِ خانواده ای که در این مسیر اذیت و آزار کشید ...
#سخنرانی_استاد_امینی_خواه
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
#هر روز یڪ آیہ
🔮قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ ۖ بِيَدِكَ الْخَيْرُ ۖ إِنَّكَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ🔮
سوره مبارڪہ آل عمران | آیہ ۲۶
در تفاسیر میخوانیم که پیامبر اسلام صلی الله عليه و آله و سلم پس از آنكه مكّه را فتح كرد، وعدهى فتح ايران وروم را به مسلمانان داد. در آن موقع منافقان با تعجّب به يكديگر نگاه مىكردند كه اين آيه نازل شد. گروهى از مفسّران، نزول آيه را در موقع حفر خندق دانستهاند. آن زمان كه پيامبر صلى الله عليه و آله كلنگ را بر سنگ زد واز آن جرقهاى برخاست، فرمود: من در اين جرقهها فتح كاخهاى مدائن ويمن را از جبرئيل دريافت كردم. منافقان با شنيدن اين سخن، لبخند تمسخر مىزدند كه اين آيه نازل شد. آنچه در اين آيه در مورد اعطاى عزّت و ذلّت از جانب خداوند آمده، طبق قوانين و سنّت اوست وبدون جهت ودليل خداوند كسى عزيز يا ذليل نمىسازد. مثلًا در روايات مىخوانيم: هركس براى خداوند تواضع و فروتنى كند، خداوند او را عزيز مىكند و هركس تكبّر نمايد، خدا او را ذليل مىگرداند. قرآن از كسانى كه از غير خدا عزّت مىخواهند به شدّت انتقاد كرده و مىفرمايد: «أيبتغون عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً» بنابراين عزّت و ذلّت از خداست، ولى ايجاد زمينههاى آن به دست خود ماست.https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
#گپ_روز
※ #موضوع_روز : ناامیدی از رحمت خدا به سبب گناهان گذشته.
✍️ پدرم با چشمانش کمی مکث کرد روی من، و بعد نگاهش را از من گرفت !
آخر چند ثانیه قبل مادرم تذکری داده بود، و من خودم را به نشنیدن زده بودم!
• پدرم چیزی نگفت!
فقط با گرفتن نگاهش، خانه خرابم کرد...
• چند روز گذشت، با من حرف میزد، حتی بغلم میکرد، اما همان بابای همیشه نبود!
انگار چیزی میان من و او حائل شده بود.
• استمرار این دوری آزارم میداد،
و من علّتش را میدانستم، فقط نمیخواستم بپذیرم، چون از گیر دادنهای مادرم خسته شده بودم.
• برای اینکه دوباره رفاقتمان به حال اول برگردد، رفتم نشستم کنارش و گفتم؛ «ببخشید» !
• انگار علم غیب داشت بابا!
گفت: باباجان برای چیزی که نپذیرفتیاش، عذرخواهی نکن ....هیچ وقت!
زمانی که ایرادی را بپذیری و اشتیاق به جبران داشته باشی، عذرخواهی ات صادق است و به جان دیگری مینشیند، حتی اگر به زبان هم نیاوری!
• چند روزی با خودم کلنجار رفتم،
در مسیر خانه بودم که بالاخره پذیرفتم بی توجهی به مادر و عدم اطاعتِ مشروع او گناه است. چقدر حالم خوب شده بود...!
√ رسیدم سر کوچه!
بابا چقدر چیز بلد است!
دم در خانه منتظرم بود!
و همین است ماجرای ما و خدا ...
صادقانه برگردیم، این آغوش همیشه باز است.
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ | #استاد_شجاعی
✘ خیلی خراب کردم !
اینهمه گناه رو منم جای خدا بودم نمیبخشیدم.
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
✉️ #توئیت استاد شجاعی
• عملیات #طوفان_الأقصى نه فقط اعتبار ۷۰ ساله اسرائیل را در ابعاد نظامی، اقتصادی، سیاسی اطلاعاتی در یک روز از بین برد، بلکه اعتبار آمریکا و سایر قدرت های حامی اسرائیل را نیز نابود کرد.
• پشت کردن حاضرین به نماینده آمریکا در جلسه کمیسیون حقوق بشر تازه شروع ماجراست.
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ | #استاد_شجاعی
✘ قابل توجه کسانی که در دفاع از فلسطین موضع مشخصی نگرفتند!
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼
«روز کوروش»
#قسمت_اول🎬:
به نام خدا
به نام آفریدگاری که انسان را آفرید و برای هدایتش حجت هایی را فرستاد تا هرآنکه خواست راه کمال طی کند و هر انکس خواست راه ضلالت بپیماید اما وعدهٔ خداوند حق است و همانا وارثان زمین صالحان هستند.
به نام خدا...
صدای باز شدن در اتاق بلند شد، دخترک که خودش را در مطبخ کنار کنیز خانه سرگرم کرده بود به سرعت خود را به عمو که در حال رفتن به بیرون خانه بود رساند، خانه ای با دیوارهای بلند و سنگی، محکم همانند برج و باروی قصر، دامن مرد را چسپید و گفت: عموجان، من هم می خواهم به بیرون از خانه بروم، مدتی ست به من وعده میدهی،به خدا دلم پوسید در این خانه...
مرد نگاهی از روی محبت به سراپای دختر کرد وگفت: الان نمی شود عزیزم، بگذار برای بعد..
دختر که نوجوانی زیبا با قدی بلند بود، مانند کودکی لجباز پایش را به زمین کوبید و ابروهای کمانی و کشیده اش را بهم کشید به طوریکه چشمهای همچون آهویش زیباتر از همیشه شد و گفت: من امروز می خواهم بیرون بروم، خسته شده ام که مثل یک زندانی مدام در این خانهٔ بزرگ ماندم و روز را تا شب با کنیزکی زشت و آبله رو سر کنم که نه حرف شنیدن می داند و نه حرف زدن...
مرد که از لجبازی دختر به ستوه آمده بود او را به سمت اتاق کشید، اتاقی که هیچ کس جز دوستان مرد حق ورود به آن را نداشت، دامن بلند وآبی رنگ تن دختر که همچون پولکهای ماهی ها میدرخشید روی زمین کشیده شد، مرد کلید اتاق را که مانند جان از آن محافظت میکرد از گردن و زیرلباس بیرون آورد، در را باز کرد و دختر را به دنبال خود داخل کشانید.
دختر که چند بار به این اتاق آمده بود، اطراف را نگاهی انداخت تا ببیند چیزی به وسائل اتاق اضافه نشده؟!
اتاق مثل قبل بود، ستاره ای بزرگ و آهنین که انگار تمام اعتقاد عمویش در آن خلاصه میشد بر دیوار انتهای اتاق خود نمایی می کرد و کُنده بزرگ درختی به شکل میزی گرد در وسط اتاق بود و اطرافش هم سکوهایی از چوب برای نشستن بود..
مرد دست دختر را گرفت، روی یکی از سکوهای چوبی نشست و دختر را در کنار خود نشاند،یکی از دست هایش را روی میز گذاشت و سرش را به آن تکیه داد و گفت: عمو جان، اینک مصلحت نیست تو بیرون بروی، تو با این روی زیبا اگر بیرون بروی شکار خواهی شد و من نمی خواهم تا وقت موعود چشم هیچ مردی به تو بیافتد، تو برگزیده شدی برای امری بزرگ، کم کم باید چیزهایی به تو گویم و تو خوب آنها را به خاطر بسپاری..
دخترک که با چشمهای درشت و مشکی اش به دهان عمو خیره شده بود گفت: از چه حرف میزنی؟! چرا کسی نباید مرا ببیند؟! از چه امر بزرگی سخن می گویی؟!
مرد لبخندی زد که دهان گشادش را گشادتر نشان میداد و گفت: تو باید به سرای شاهی بروی، کسی که تو را شکار میکند نباید مردی معمولی باشد باید پادشاه باشد تا من و تو به اهدافمان برسیم.
دختر همانطور که در ذهنش یاد چند شب پیش افتاده بود ،چشمهایش را ریز کرد و گفت: می خواهی مرا نیز فریب دهید؟! فراموش نکنید من هم از خون شمایم و خوب میدانم قصد داری پادشاه را در حمله ای غافلگیر کننده از پای در بیاوری...
مرد از جا بلند شد و دست مشت شده اش را روی میز کوبید وگفت: به یهو، خدای یهودیان که اشتباه می کنی، چیزی هست که نباید الان بگویم...
دختر که انگار از قسم دروغی که عمو بر زبان رانده بود عصبانی شده بود گفت: کدام یهو را می گویی؟! همان که دانیال در کتابش از او سخن گفته یا یهوی خودت؟!
مرد که مستاصل شده بود صدایش را آرام تر کرد و گفت: خودت خوب میدانی که من به یهو دانیال اعتقادی ندارم، یهوی دانیال، تمام انسان ها را از هر نژدای در یک سطح می بیند، اما یهوی من و تو ، ما را، قوم یهود را برگزیده ترین قوم ها نمود و دیگران هر که باشند باید مانند حیوانات در خدمت من و تو و ما باشند باید قربانیان ما به درگاه یهوی بزرگ باشند
دختر که حوصله اش سر رفته بود گفت: باشد قبول،قسم تو راست و به همان یهوی خودمان قسم خوردی اما چند شب پیش من خودم با چشم خودم آن دو مرد را....
عمو دست روی دماغ گوشتی و بزرگش گذاشت و گفت: هیس!!! اینجا...اینجا نه و بعد دست دختر را گرفت و به دنبال خود کشاند، ستاره روی دیوار را به کناری زد و اهرمی از پشت ستاره پدیدار شد.اهرم را کشید و دیوار سنگی با صدا و لرزش خفیفی از هم باز شد..
ادامه دارد..
🖍به قلم:ط_حسینی
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼
🌹 منتظران ظهور 🌹
🌸🍃🌸🍃 #قصه_دویست_و_پنجاه_و_یکم 💢 هجرت به مدینه، مبدأ تاریخ مسلمانان بالاخره پیامبر در لیلة المبیت ت
🌸🍃🌸🍃
#قصه_دویست_و_پنجاه_و_دوم
💢جنگ بدر
جنگ بدر که پس از هجرت پیامبر انجام شد برای دفاع از مسلمانان که زیر آزار مشرکان قرار
داشتند بود، و هر گونه حمل کالا به مدینه از طرف مخالفین قطع می شد. در چنین اوضاعی در
سال دوم هجرت پیامبر برای دفاع از حقوق مسلمانان به جنگ پرداخت و پیروزی نصیب
مسلمانان شد. در سال دوم هجرت در ماه رجب به امر خدا قبله مسلمین از بیت المقدس جدا
شد و مکه قبله آنها گردید و از آن روز به بعد بطرف مکه نماز بپا می داشتند.
و همچنین در این سال بود که روزه گرفتن واجب گردید و از دیگر اتفاقات این سال این بود که به
حکم پروردگار مسجد قبا به اتمام رسید.
همچنین از اتفاقات مهم دیگری که در این سال به وقوع پیوست این بود که حضرت علی علیه
السلام حضرت فاطمه علیهاالسلام دختر پیغمبر را به هسمری انتخاب
کرد.
فاطمه زهرا علیهاالسلام که چون گوهری گرانبها برای پیامبر می ماند، خواستگارهای زیادی از
طوائف عرب داشت که به خواستگاری او می آمدند ولی پیامبر در جواب آنها می گفت؛ هرکس
که به درگاه خدوند قبول اُفتد او شوهر بتول (فاطمه زهرا علیهاالسلام ) می شود که این چنین
بود که جبرئیل برای رسول خدا وحی فرستاد که خداوند فرموده زهرا علیهاالسلام زوجه مرتضی
علی علیه السلام آن مرد میدان و شیر خدا می باشد و بدین گونه بود که این ازدواج صورت
گرفت و از این ازدواج عرش خدا به شادمانی پرداخت و در آسمان جشن و هیاهوئی برپا شد.
در این سال پیغمبر مسلمین برای اینکه دشمنی عمر با خود را از بین ببرد و برای احیاء
امور دین اسلام با دختر او ازدواج می کند.
💢 جنگ اُحُد
در جنگ احد در سال سوم هجرت، قریش به منظور انتقام کشته شدگان خود در جنگ، به مدینه
لشگر کشیدند و به خاطر نافرمانی گروهی از سربازان که برای جمع آوری غنیمت رفته بودند،
پیروزی از آن مشرکان شد.
💢 جنگ خندق
جنگ احزاب یا خندق که در سال پنجم هجرت انجام شد، گروهی از یهودیان بنی نضیر را بر ضدّ
مسلمانان تحریک کردند. مخالفان در مکه از فرصت استفاده کرده و با لشگری در حدود هزار نفر
مدینه را محاصره کردند. در این جنگ به خاطر خندقی در اطراف شهر و سرداری امیرالمؤمنین،
دشمنان پا به فرار گذاشتند و شکست خوردند.
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🌸🍃🌸🍃
#قصه_دویست_و_پنجاه_و_سوم
💢 جنگ بنی قریظه، بنی المصطلق و موته
جنگ بنی قریظه به خاطر بدعهدی یهودیان طبق پیمانی که با پیامبر بستند بود و در سال پنجم
هجرت انجام شد. جنگ بنی المصطلق در سال ششم هجرت روی داد، که در این جنگ پیروزی
از آن مسلمانان بود. در این سال جنگ موته نیز اتفاق افتاد که پیامبر حارث بن عمیر را به دربار
پادشاه بصری فرستاد اما نامه رسان پیامبر را به شهادت رساندند، و مسلمانان به امر پیامبر به سوی موته حرکت کردند و با لشکر صدهزار نفری روم مواجه شدند و عقب نشینی کردند. در
این جنگ زیدبن حارثه، جعفر بن ابی طالب و عبداللّه بن روام به شهادت رسیدند.
💢 صلح حدیبیه
همچنین در سال ششم هجرت اتفاق صلح حدیبیه روی داد که پیامبر همراه عده کثیری به
زیارت خانه خدا مشرف شدند، اما کافران ابتدا از ورود مسلمانان به مکه جلوگیری کردند. پیامبر
نیز با آنان پیمانی بست که یکی از مفاد آن تجارت نکردن هر دو گروه (مسلمانان و کفار) با
یکدیگر تا ده سال بود.
💢 جنگ خیبر
در سال هفتم هجرت، جنگ خیبر روی داد که پیروزی از آن مسلمانان شد. در سال هشتم
هجرت یعنی دو سال پس از بستن پیمان صلح حدیبیه این قانون را کفار زیر پا گذاشتند و در
ادامه بی بند و باری شروع به جنگ علیه برخی از مسلمانان کردند که این عمل خشم مسلمانان را در پی داشت. پیامبر نیز با مهیا کردن سپاهی بالغ بر ده هزار نفر عازم مکه گشت.
کفار که از این کار پیامبر به وحشت افتاده بودند تسلیم شدند.
پیامبر نیز بدون هیچ مزاحمتی مکه را در اختیار خود درآورد و کعبه را از هر گونه بتی پاک
ساخت. همچنین کفار مکه را مجبور به پذیرش دین اسلام و یا ترک مکه کرد و بدین ترتیب نه
تنها مدینه و شهرهای اطراف بلکه مکه را که روزی مردمانش محمّد را به باد تمسخر می
گرفتند، فتح کرد.
پیامبر که با تدبیری خاص مکه را به تصرف درآورد و تمام اسیران را در این جنگ آزاد کرد و هیچ
کس را نکشت.
آمار کشته شدگان در جنگ های پیامبر نشانه ارقام ناچیزی است. که هیچ گاه با جنگ های
دیگر، جنگ های مذهبی و صلیبی مسیحیان قابل مقایسه نیست. دین اسلام به عنوان دینی
جاوید توانست نیازهای روانی و معنوی بشر را برآورده سازد و اسلام توانست با فطرت و
سرشت انسان ها هماهنگی کند و پاسخ به تمام نیازهای مشروع او را بدهد.
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🌸🍃🌸🍃
#قصه_دویست_و_پنجاه_و_چهارم
💢 تعیین رهبری امت اسلام
آخرین حج پیامبر صلی الله علیه و آله در سال دهم هجرت انجام شد. مراسم حج که در آخرین
سال عمر پیامبر اکرم بود به «حجة الوداع» معروف است و باشکوه هر چه تمام تر در حضور
پیامبر به پایان رسید. قلب ها در هاله ای از روحانیت فرو رفته بود، و لذت معنوی این عبادت
بزرگ هنوز در ذائقه جان ها انعکاس داشت.
یاران پیامبر صلی الله علیه و آله که عده آنها زیاد بود از خوشحالی درک این فیض و سعادت
بزرگ در پوست نمی گنجیدند. اما هنوز پیامبر صلی الله علیه و آله کار مهمی بر عهده داشت تا
مسئولیتی را انجام دهد. تعداد حاجیان در این سفر که پیامبر را همراهی می کردند، 90 هزار
نفر بودند.
آفتاب حجاز گرما و حرارت خود را بر کوه ها و دره ها می پاشید، اما شیرینی این سفر روحانی و بی نظیر همه چیز را آسان می کرد، ظهر نزدیک شده بود، کم کم سرزمین جحفه و سپس
بیابانهای خشک و سوزان «غدیر خم» از دور نمایان شد.
آنجا در حقیقت چهارراهی بود که مردم سرزمین حجاز را از هم جدا می کرد، راهی به سوی
مدینه در شمال، و راهی به سوی عراق در شرق، و راهی به سوی غرب و سرزمین مصر و
راهی به سوی سرزمین یمن در جنوب پیش می رفت و در همین جا باید آخرین خاطره و مهم
ترین فصل این سفر بزرگ انجام پذیرد و مسلمانان با دریافت آخرین دستور که در حقیقت نقطه
پایان مأموریت های موفقیت آمیز پیامبر بود از هم جدا شوند.
روز پنج شنبه سال دهم هجرت بود، و درست هشت روز از عید قربان می گذشت، ناگهان
دستور توقف از طرف پیامبر صلی الله علیه و آله به همراهان داده شد. پیامبر صلی الله علیه و
آله همه همراهان خود را دعوت به ایستادن کرد و مهلت دادند تا عقب افتادگان نیز برسند.
خورشید از خط نصف النهار گذشت. مؤذن با صدای «اللّه اکبر» مردم را به نماز ظهر دعوت کرد،
مردم آماده نماز شدند. بیابان آنقدر داغ بود که بعضی مجبور شدند، عبای خود را به زیر پای خود
بگذارند. نه سایبانی در صحرا بود و نه سبزه و گیاه و درختی دیده می شد. جز تعدادی درخت
لُخت و عریان که جمعی پارچه ای بر یکی از این درختان برهنه افکندند و سایبانی برای پیامبر
صلی الله علیه و آله ترتیب دادند.
همینکه نماز ظهر تمام شد پیامبر به آنها اطلاع داد که همه باید برای شنیدن یک پیام تازه الهی
خود را آماده کنند. کسانی که از پیامبر صلی الله علیه و آله فاصله داشتند نمی توانستند چهره
مبارک او را ببینند. لذا منبری از جهاز شتران ترتیب داده شد و پیامبر بر فراز آن قرار گرفت. و پس
از بجا آوردن حمد و سپاس پروردگار خود را به خدا سپرد و سپس مردم را مُخاطب قرار داد و
چنین فرمود؛
«من به همین زودی دعوت خدا را اجابت کرده و از میان شما می روم، من مسئوولم شما هم
مسئوولید.
شما درباره من چگونه شهادت می دهید؟
مردم صدا بلند کردند و گفتند: «ما گواهی می دهیم تو وظیفه رسالت را ابلاغ کردی و شرط
خیرخواهی را انجام دادی و آخرین تلاش و کوشش را در راه هدایت ما نمودی، خداوند تو را
جزای خیر دهد.»
پیامبر فرمود؛ «آیا شما گواهی به یگانگی خدا و رسالت من و حقانیت روز رستاخیز و برانگیخته
شدن مردگان در آن روز می دهید؟!» همه گفتند: «آری، گواهی می دهیم.» فرمود: «خداوندا!
آگاه باش.»
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c