Ziyarat-Ashura-ali-fani-232665.mp3
8.41M
🌹فایل صوتی زیارت عاشوری
🌹باصدای علی فانی
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
زیارت_عاشورا (1).pdf
154.9K
متن زیارت عاشورا با خط درشت
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
.❣️☺️❣️☺️❣️☺️❣️
*خــیــر مــقــدم بــہ اعــضــاے جــدیــد 🍃🌸*
*و ســپــاس از همــراهان همــیــشــگــے*
*مــقــدمــتــان گــلــبــارانــ🌹🌹🌹*
*هرگــز ادعــا نــڪــردیــم و نــمــیــڪــنــیــم ڪ بــهتــریــنــیــمــ🌸*
امــا ؛
*مــا مــفــتــخــریــم ڪ بــهتــریــنــها ڪــنــارمــون هســتــنــد*
🌹🤲
*🌹* صبحتون متبرك به صلوات*🌹
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
🪴🪴🪴🪴🪴🪴
44.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #کلیپ #حرف_خاص
قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا / یونس ۵۸
خداوند میفرمایند به بندههام بگو :
#باید فقط برای فضل خدا
و برای رحمت خدا
✖️ شادمان باشند ❗️
یعنی چی؟
چجوری میشه #فقط به فضل و رحمت خدا همیشه شاد بود؟
🔺وقتی حالت و میگیرن / میفهمی دارن بهت خیانت میکنن و تو چشمات زل میزنن و میخندن / توی مشکلات متعدد گیر میکنی و کسی نیست بیاد بگه حالت چطوره؟ / نیاز داری به کسانی که باید باشن کنارت و درست سر بزنگاه هیچ وقت نیستن / ....
چطوری میشه شاد بود آخه ؟
༺◍⃟🌼🍂﷽°࿐❁❥༅┅┄
#اندر_حقوق
✍اندر رعایت حق همسر
امام سجاد علیه السلام در رساله حقوق خود میفرماید:
« اما حقّ همسرت آن است که بدانی خداوند او را وسیله آرامش، اُنس و نگهداری تو قرار داده است. برای همین بر هر یک از شما زن و شوهر واجب است که خدا را به خاطر وجود دیگری، سپاس گوید و بداند که او یک نعمت الهی است .
و بر هر یک از همسران واجب است که این نعمت را گرامی داشته و با دیگری خوش رفتاری پیشه کند.»
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وعده ی خداونده که نگران نباشیم....
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
🍃🍃🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
......
معجزه تسبیح تربت..!) 👌
امیرحسیندریایی|سبکزندگیمومنانه
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
༺◍⃟🌼🍂﷽°࿐❁❥༅┅┄
#اندر_حقوق
✍اندر رعایت حق همسر
زن و شوهر نسبت به هم حقوق فراوونی دارن که با رعایت اونا زندگیشون شیرین و با صفا میشه و رعایت نکردنش، باعث تلخکامی میشه.
خدای سبحان در قرآن« زنان را لباس مردان و مردان را لباس زنان معرفی کردهاست.»
«بقره/۱۸۷»
لباس مانع از آسیب و پوشاننده عیوبه و حافظ از گرما و سرما و زینت بخش و مایه آرامش انسانه.
زن و شوهر هم برای هم همین طورند. به شرط اونکه دو اصل مهم موّدت (دوستی) و رحمت (مهربانی) بر زندگیشون حاکم باشه.
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
مهمـون سفـرهی خـودتـی
بـازیبـاتـریـنهـا، پـذیـرایخـودتبـاش
#حال_خوب
#انگیزشی
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
شکرانه 37.mp3
6.73M
#شکرانه ۳۷
از دست و زبان که برآید
کزعهده شـ🙏ـکرش بدرآید.
یه نکته مهم...یادت میمونه؟
💢فقط یه چیز باعث میشه
توی تنگنای نداشتن هات لِه نشی؟
🌸دیدن وشکر نعمتهایی که داری
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گاهی اوقات از دل سختترین وقایع، زیباترین تقدیرات روییده میشه و چه بسا شری، اسباب اتفاقات خیری میشه که تصور هم نمیشه...
در دل تاریکیهاست که نور حقیقت رو میشه دید...🌱
#فلسطین
#قرآن
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
"و در خرایج، از ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولویه مروی است که گفت: در سال سیصد سی وهفت به قصد تشرف به حج به بغداد رسیدم، آن سال بنا بود قرامطه حجرالاسود را به جایگاهش باز گردانند، وبیشترین کوشش من برای آن بود که به کسی که حجرالاسود را در جای خودش نصب می کند دست یابم، زیرا که در کتاب ها خوانده بودم که آن را جز حجت زمان کسی نمی تواند به جای خود نصب نماید - چنان که در زمان حجاج امام زین العابدین (علیه السلام) آن را در جای خود قرار داد - ولی به بیماری شدیدی دچار شدم که از آن بر خود ترسیدم، وبا آن حال نتوانستم به سفر خود ادامه دهم، ومی دانستم که ابن هشام به مکه سفر می کند، لذا نامه ای نوشتم ومهر کرده، به او سپردم. در آن نامه از مدت عمرم پرسیده بودم که آیا مرگ من در این بیماری است یا نه؟ وبه ابن هشام گفتم: سعی من بر این است که این نامه به دست کسی که حجرالاسود را به جای خودش نصب می کند برسد، من تو را برای این کار فرا خواندم."
"ابن هشام گوید: وقتی به مکه رسیدم وموقع جای گذاری حجرالاسود فرا رسید، به خدام حرم پولی دادم که در آن وقت معین بگذارند جایی باشم که ببینم نصب کننده آن کیست، وآن ها را با خود همراه کردم تا ازدحام جمعیت را از من دور سازند، دیدم هرکس خواست حجر را در جایش نصب کند نمی توانست وحجر الاسود نمی یافت ومی افتاد.
پس جوانی گندمگون وخوش صورت آمد، آن را گرفت ودر جایش قرار داد، آن چنان بند شد که انگار اصلا از آن جا کنده نشده بود. فریادهای مردم به خاطر آن بلند شد وآن جوان رفت که از در خارج شود، من از جای خود برخاستم به دنبالش رفتم، مردم را از راست وچپ کنار می زدم که خیال کردند دیوانه ام. مردم برای او راه می گشودند ومن چشم از او نمی گرفتم تا از مردم جداً شد. من به سرعت می رفتم واو با تأنی وآرامش می رفت، وچون به جایی رسید که غیر از من کسی او را نمی دید، به سمت من برگشت وفرمود: آنچه با خود داری پیش آور. من نامه را تقدیم کردم، بدون این که به آن نگاهی کند فرمود: به او بگو که از این بیماری ترسی برتو نیست ومرگی که ناچار از آن است پس از سی سال می رسد. اشک در چشمم حلقه زد، ونتوانستم از جا حرکت کنم، مرا به حال خود گذاشت ورفت."