شکرانه 37.mp3
6.73M
#شکرانه ۳۷
از دست و زبان که برآید
کزعهده شـ🙏ـکرش بدرآید.
یه نکته مهم...یادت میمونه؟
💢فقط یه چیز باعث میشه
توی تنگنای نداشتن هات لِه نشی؟
🌸دیدن وشکر نعمتهایی که داری
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
8.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گاهی اوقات از دل سختترین وقایع، زیباترین تقدیرات روییده میشه و چه بسا شری، اسباب اتفاقات خیری میشه که تصور هم نمیشه...
در دل تاریکیهاست که نور حقیقت رو میشه دید...🌱
#فلسطین
#قرآن
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
"و در خرایج، از ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولویه مروی است که گفت: در سال سیصد سی وهفت به قصد تشرف به حج به بغداد رسیدم، آن سال بنا بود قرامطه حجرالاسود را به جایگاهش باز گردانند، وبیشترین کوشش من برای آن بود که به کسی که حجرالاسود را در جای خودش نصب می کند دست یابم، زیرا که در کتاب ها خوانده بودم که آن را جز حجت زمان کسی نمی تواند به جای خود نصب نماید - چنان که در زمان حجاج امام زین العابدین (علیه السلام) آن را در جای خود قرار داد - ولی به بیماری شدیدی دچار شدم که از آن بر خود ترسیدم، وبا آن حال نتوانستم به سفر خود ادامه دهم، ومی دانستم که ابن هشام به مکه سفر می کند، لذا نامه ای نوشتم ومهر کرده، به او سپردم. در آن نامه از مدت عمرم پرسیده بودم که آیا مرگ من در این بیماری است یا نه؟ وبه ابن هشام گفتم: سعی من بر این است که این نامه به دست کسی که حجرالاسود را به جای خودش نصب می کند برسد، من تو را برای این کار فرا خواندم."
"ابن هشام گوید: وقتی به مکه رسیدم وموقع جای گذاری حجرالاسود فرا رسید، به خدام حرم پولی دادم که در آن وقت معین بگذارند جایی باشم که ببینم نصب کننده آن کیست، وآن ها را با خود همراه کردم تا ازدحام جمعیت را از من دور سازند، دیدم هرکس خواست حجر را در جایش نصب کند نمی توانست وحجر الاسود نمی یافت ومی افتاد.
پس جوانی گندمگون وخوش صورت آمد، آن را گرفت ودر جایش قرار داد، آن چنان بند شد که انگار اصلا از آن جا کنده نشده بود. فریادهای مردم به خاطر آن بلند شد وآن جوان رفت که از در خارج شود، من از جای خود برخاستم به دنبالش رفتم، مردم را از راست وچپ کنار می زدم که خیال کردند دیوانه ام. مردم برای او راه می گشودند ومن چشم از او نمی گرفتم تا از مردم جداً شد. من به سرعت می رفتم واو با تأنی وآرامش می رفت، وچون به جایی رسید که غیر از من کسی او را نمی دید، به سمت من برگشت وفرمود: آنچه با خود داری پیش آور. من نامه را تقدیم کردم، بدون این که به آن نگاهی کند فرمود: به او بگو که از این بیماری ترسی برتو نیست ومرگی که ناچار از آن است پس از سی سال می رسد. اشک در چشمم حلقه زد، ونتوانستم از جا حرکت کنم، مرا به حال خود گذاشت ورفت."
"ابوالقاسم می گوید: این جریان را ابن هشام برایم گفت.
راوی می افزاید: پس از سی سال از آن ماجرا ابولقاسم بیمار شد، به امور خود رسیدگی کرد، وصیت نامه اش را نوشت، وجدیت عجیبی در این کار داشت. به او گفتند: این ترس چیست؟ امیدوارم خداوند به سلامت تو منت بگذارد؟ جواب داد: این همان سالی است که هشدار داده شدم ودر همان بیماری در گذشت. خداوند رحمتش کند(۴۴۷).
ابراهیم (علیه السلام) را خداوند از آتش نجات داد، خدای (عزّ وجلّ) در کتاب خود می فرماید: ﴿قلنا یا نار کونی بردا وسلام علی ابراهیم﴾ (سوره انبیاء: ۶۹)؛ ای آتش بر ابراهیم! سرد وسلامت باش. قائم (علیه السلام) نیز به همین ترتیب خواهد شد، چنان که در بعضی از کتاب ها از محمد بن زید کوفی از امام صادق (علیه السلام) منقول است فرمود: هنگامی که قائم (علیه السلام) خروج می کند، شخصی از اصفهان نزد آن حضرت می آید، ومعجره حضرت ابراهیم خلیل الله را تقاضا می کند؛ پس آن جناب دستور می دهد که آتش عظیمی بر افروزند واین آیه را می خواند: ﴿فسبحان الذی بیده ملکوت کل شیء والیه ترجعون﴾ (سوره یس: ۸۳)؛ پس منزه است خداوندی که مالکیت وزمام همه چیز در دست اوست؛ وبه سوی او باز گردانده می شوید. سپس داخل آتش می شود وآن گاه به سلامت از آن بیرون می آید. آن مرد ملعون این معجزه را انکار می کند ومی گوید: این سحر است. پس آن حضرت (علیه السلام) به آتش دستور می دهد، مرد را می گیرد ومی سوزاند، ومی فرماید: این سزای کسی است که صاحب الزمان وحجت الرحمن را انکار نماید."
"ابراهیم (علیه السلام) مردم را به سوی خداوند فرا خواند. خداوند فرماید: ﴿واذن فی الناس بالحج﴾ (سوره یس: ۸۳)؛ ودر مردم به حج اعلام ودعوت عمومی کن. ودر برهان از حضرت ابو جعفر باقر (علیه السلام) است که فرمود: ابراهیم در میان مردم به حج بانگ زد وگفت: ای مردم! من ابراهیم خلیل الله هستم، خداوند شما را امر کرده که حج این خانه را بجای آورید، پس شما حج را انجام دهید. وهرکس به حج می رود - تا روز قیامت - ابراهیم را اجابت کرده است(۴۴۸). قائم (علیه السلام) نیز مردم را به سوی خدا دعوت می کند، چنان که قبلا مطلبی در حرف (د) گذشت. مطالب دیگری نیز ان شاء الله خواهد آمد."