فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطره جالب حاج مهدی رسولی از خواستگاری و انتخاب اسم فرزندش توسط پدر شهیدش
#اللهم_ارزقنا_توفیق_الشهاده_فی_سبیلک
#عطرشهدانثارتان
#ذکرصلوات_همراهتان
#یــازیــنــب
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🌹 منتظران ظهور 🌹
رمان واقعی«تجسم شیطان۲» #قسمت_بیستم_دوم 🎬: شراره تماس را وصل کرد و از آن طرف خط صدای بی حال زرقاط ت
رمان واقعی«تجسم شیطان۲»
#قسمت_بیستم_سوم🎬:
زیور برای چندمین بار شماره شراره را گرفت و باز هم مشترک مورد نظر در دسترس نبود.
زیور که دستانش از استرس می لرزید زیر لب گفت: کجا رفتی دختر، آخه تو چقدر کله نترسی داری نمی دونی با دل من چکار میکنی؟! و بعد اسم مادر را لمس کرد و با شمسی تماس گرفت.
تماس وصل شد، صدای شمسی توی گوشی پیچید: الو ...
زیور با بغضی در صدایش گفت: سلام مادر، حالت چطوره؟!
شمسی آهی کشید و گفت: هی میگذره، تو چطوری؟! بچه هات خوبن؟!
زیور بغضش را فرو داد وگفت: شراره یه چند روزه رفته و نیست، اصلا نگفت کجا میره فقط گفت پیش یکی از استاداش میره، من میترسم این دختر دست به کار خطرناکی بزنه که به قیمت جونش تمام بشه، اونطور که از حرفاش فهمیدم می خواست ابلیس را به استخدام خودش در بیاره، من خیلی میترسم، الانم می خواستم ببینم شما میتونین در بیارین کجاست و..
شمسی اوفی کرد و وسط حرف زیور دوید وگفت: انگار وشوشه هام از کار افتادن، نمی تونم چیزی ازشون بپرسم، اما شراره باهام تماس گرفت که با موکلاش به روح الله و زنش حمله کنم ومنم هر وقت سرم خلوت باشه انجام میدم، نگرانش نباش مادر، این دختر اینقدر مار خورده که افعی شده، حقا که دختر همون پدری هست که کلاه همه را برمیداشت و آب از آب تکون نمی خورد..
زیور دندان هاش بهم سایید وگفت: اسم اون گور به گور شده را جلو من نیار، تا وقتی خودش بود از خودش می کشیدم و الانم که نیست از دخترش..
زیور توی آشپزخانه مشغول صحبت کردن با شمسی بود که صدای باز شدن در هال بلند شد.
گوشی را به گوشش چسپاند و از پشت اوپن سرکی کشید و تا چشمش به شراره افتاد گفت: مامان ببخشید،شراره اومد، من برم ببینم کجا بوده و با زدن این حرف خداحافظی کرد و تلفن را قطع کرد.
زیور با شتاب خودش را به شراره که به طرف اتاقش می رفت و هیچ توجهی به مادرش نداشت و حتی سلامی کوتاهی هم نکرد، رفت و پشت سرش ایستاد و گفت: کو سلامت؟! چند روزه کجا غیبت زده؟! یه خبر کوچولو هم نمی تونستی به من بدی؟! حالا هم اومدی،انگار نه انگار که مادری وجود داره .
شراره دستش روی دستگیره در بود و گفت: مامان تو رو خدا دست از سرم بردار، خسته ام..
زیور شانه های شراره را در دست گرفت و به سمت خودش چرخاند و گفت: چی چی دست از سرت بردارم، چند شبانه روزه که....
و تا چشمش به صورت شراره افتاد، جیغ بلندی کشید و دوتا دستش را روی سرش کوبید و گفت: خدا مرگم بده، چرا این شکلی شدی؟!
شراره همانطور که زیور را به کنار میزد به سمت اتاق برگشت و گفت: دوست ندارم کسی مزاحمم بشه، حق نداری به کسی چیزی بگی، با یه دکتر زیبایی صحبت کردم، با چندتا عمل زیبایی درست میشه و با زدن این حرف داخل اتاق شد و در را پشت سرش بست.
زیور در حالیکه گریه می کرد به سمت آشپزخانه رفت، ناخوداگاه گوشی را از روی اوپن برداشت و شماره مادرش را گرفت، تا تماس وصل شد صدای گریه اش بلند شد و گفت: مامان به دادم برس، شراره برگشته، صورتش انگار سوخته، نه مثل سوختگی های معمول که پر آبله باشه، مثل یه سوختگی که خیلی از زمان سوختگیش گذشته باشه، گوشت روی گوشت،از پیشانی تا چانه اش را گرفته، دختر به اون خوشگلی الان مثل یه هیولا شده که نا گاه با صدای جیغ شراره به خود آمد..
شراره مثل یک گراز وحشی به سمت زیور یورش برد و گوشی را از دستش گرفت و همانطور که قطعش می کرد گفت: مگه این هیولا نگفت که حق نداری به کسی بگی؟! مگه نگفتم صحبت کردم با یه عمل زیبایی درست میشه...چرا تو آبروی منو می بری؟!
زیور که خیلی ترسیده بود با لکنت گفت: ما...ما..مامان بزرگت بود..
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
براساس واقعیت
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
07_1 Az Heyvaniyat Ta Hayat (1402-06-26) Mashhade Moghaddas.mp3
25.51M
🔉#از_حیوانیت_تا_حیات
🔰فصل هشتم؛ از فرعون تا مأمون | جلسه هفتم / بخش اول
* تن دادن به خواست خدا؛ شاخص طغیان و اطمینان
* دو نوع خواست خدا؛ تشریعی و تکوینی
* حرکت طبق وظیفه؛ لازمه صبر
* اهل بیت علیهمالسلام؛ ظرف مشیّت و خواست خداوند
* امام؛ تنها فردی که به طور کامل خواست خداوند را اظهار میکند
* فرعون شناسی؛ اصلی مهم برای فهم بهتر سیره اهل بیت علیهمالسلام
* اهل طغیان؛ بودنشان خوب است امّا شدنشان بد است
* وظیفه مستضعفین برای خروج از این حالت چیست؟
* برای کمک به کدام مستضعف باید قیام کرد؟
* لزوم قیام در برابر گروهی از مومنان که ظلم میکنند
⏰ مدت زمان : ۴۸:۱۲
📆 ١۴٠٢/٠۶/۲۶
#فرعون
#مستضعف
#مشهد
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
🌸🍃🌸🍃
آدمها واقعا زیادند
بی شمارند!
همین حالا که شما دارید این متن رو میخونید
من و شما احتمالا، فکر می کنیم همه لم داده اند پای اینترنت یا تلویزیون اما اینطور نیست.
خیلی ها الان سر کار هستند
خیلی ها توی اتاق عمل
خیلی ها بالای برجک نگهبانی
خیلی ها تو جاده
خیلی ها گرسنه اند
خیلی ها آخرین شبی ست که زیر یک سقف هستند
خیلی ها عروسیشان است
خیلی ها عزادارند
خیلی ها همین امروز اخراج شده اند
خیلی ها اولین شب خانه دار شدنشان است
خیلی ها نو رسیده دارند
خیلی ها ذوقمرگ رابطه ی جدیدشان
خیلی ها تصادف کردند
خیلی ها اولین روزشان در آسایشگاه سالمندان است
خیلی ها تو فرودگاهند و در چند قدمی مهاجرت
خیلی ها با لبخند جواب سونوگرافی دستشان است
و خیلی ها غمگینانه جواب پاتوبیولوژی،
خیلی ها پیش صاحبخانه گردن کج کردند این ماه مهلت بدهد.
خیلی ها درست در لحظه ای که شما خواندن این متن را تمام کنید، می میرند!
زندگی کن تا دیر نشده و انقدر ذهنت را به اینکه دیگران در مورد تو چه فکری میکنند درگیر نکن. یک روزی میفهمی اینها اصلا مهم نبود و کاش زندگی میکردی! کاش خوب زندگی میکردی!
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
8.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #کلیپ «او منتظر همت ماست»
👤 استاد #شجاعی
🔺 امام زمان چرا تنهاست؟
واللّه قسم امام زمان منتظر همت ماست.
https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
7.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#پایان بخش برنامه کانال
#زمزمه دعای#فرج
#تصویری
شب خوش
التماس دعا
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c