#کربلا
#مدینه
🔹انگار کسی برای اوج، بالی به آسمان نگشوده و جرعهای برای رفعِ عطشِ دیرینه اش، سراغ سرچشمه ها را نگرفته است. انگار در کربلا و مدینه، جواب سؤال هر اقاقی، چیدن است.🥀
🔸چگونه است اینجا که هر که باشکوه تر است، خانه ی خاکی تر و جسم زخمی تری دارد و حرمتش شکسته تر!
🔹و نام باشکوهش را نمیشود با صدای بلند، آواز داد و نمیشود از او بی واهمه حرف زد و گفته های نابش را میان دایره حقیقت، به رخِ دروغ های ابن ابی سفیانی کشید؟!
🔸گفتم: غریب؟ چه کنم که حروف، غیر از این توانی برای بیان حال شما را ندارد؛ وگرنه کجا با یک کلمه میشود به عمق غربت شما رسید؟ حال شما را چه کسی جز خدایتان میداند؟
{سلام بر امامان مظلوم و غریبم}
سلام بر غریب مدینه 🕊
سلام بر غریب نینوا 💔
🔸🔹🔷🔹🔸
#صلی_الله_علی_الحسن_و_الحسین_سیدی_شباب_اهل_الجنة
#روز_دوشنبه
#دلنوشته
#منتظران_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🔴 دوران غیبت امام زمان ارواحنافداه تجلی دوران صلح امام مجتبی علیه سلام
🔵 پذیرش صلح توسط امام مجتبی علیه سلام و این دوره ی ده ساله بهترین درسنامه برای متتظران در دوران غیبت است ...
1⃣ صلح امام مجتبی عامل حفظ جان امام و معدود شیعیان در آن عصر و زمان بود،، غیبت امام زمان ارواحنافداه نیز عامل حفظ جان امام و معدود شیعیان در دوران غیبت است
2⃣ دوران صلح با معاویه بزرگترین مظلومیت و غربت برای امام مجتبی علیه سلام بود،، دوران غیبت نیز اوج غربت و مظلومیت امام زمان ارواحنافداست
3⃣ عامل خانه نشینی و مظلومیت امام مجتبی،نشناختن امام و جایگاه امامت، عدم وفای بعهد و غفلت شیعیان،،،
و عامل خانه نشینی و مظلومیت امام زمان ارواحنافداه، نشناختن امام وجایگاه امامت، عدم وفای بعهد و غفلت شیعیان است
4⃣ صلح امام مجتبی علیه السلام مقدمه ای برای آشکار شدن باطن حکومت های طاغوتی و ظالمانه ی بنی امیه بود
غیبت امام زمان ارواحنافداه نیز زمینه ای برای آشکار شدن ضعف حکومت های بشری در عدم برپایی عدل جهانیست
5⃣ صلح امام مجتبی مقدمه ی قیام و حرکت کربلایه سیدالشهداء علیه سلام و غیبت امام زمان مقدمه ی قیام و اتمام راه نیمه تمام سیدالشهداء از کربلا به کوفه ...
#منتظران_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
mokashefeh.mp3
1.82M
مکاشفه مقبل کاشانی😭😭😭
#منتظران_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🔘 پاسخ امام صادق(ع) به کسانی که احادیث عجیب دربارۀ فضیلت زیارت حسین(ع) را باور نمیکنند
☑️ ذریح محاربى، مىگوید:
▫️ به امام صادق (ع) عرض کردم:
🔹 از خویشاوندان و فرزندانم کسى را ملاقات نکردم مگر وقتى به آنها خبر دادم به اجر و ثوابى که در زیارت قبر حسین(ع) هست، مرا تکذیب نموده و گفتند:
🔷 تو به «جعفر بن محمد» دروغ بستهای و و این حرفها را از خودت درآوردهای!
▫️ حضرت فرمودند:
🔸 اى ذریح! مردم را رها کن،
هر کجا که مىخواهند بروند،
بهخدا قسم که خداوند به زائرین حسین(ع) مباهات و افتخار مىکند.
و هنگامی که زائر بر مزار حسین(ع) وارد میشود، فرشتگان مقرّب خدا و حاملین عرش بر او وارد میشوند،
تا اینکه خداوند به فرشتگان مىفرماید:
🔶 آیا زوّار حسین(ع) را مىبینید که از روى شوق به حسین(ع) و فاطمه(س) به زیارت آمدهاند؟
به عزّت و جلال و عظمت خود سوگند که کرامت خویش را بر ایشان واجب کردهام و ایشان را حتماً به بهشتى که براى دوستانم و براى انبیاء و رسل و فرستادگانم آماده کردهام میبرم.
⬅️ کامل الزیارات، صفحه ۱۴۳
🏷 #امام_حسین علیه السلام
#اربعین #کربلا
#منتظران_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🔴 آخـــرالزمان شـده اســت
~ زمین از ظلمِ ظالمان، و جنگ هایِ جنگ طلبان، و غارتِ غارتگران، و کشتار، و بی عدالتی به ستوه آمده است
~ آخرالزمان جایی است که حق مستضعفان و بی پناهان داده نمی شود
~ آخرالزمان جایی است که شناخت منافقان سخت شده است
~ جایی است که خیلی ها در آن رنگ به رنگ شده اند
مزایا و منافع ترجیح داده می شود به راست بودن و خالص بودن
~ بدنت می لرزد از این همه غیبت و تهمت
چه در فضای مجازی و چه در فضای حقیقی
~ امروز اگر بخواهی به سعادت برسی، باید رنگ خدایی پیدا کنی
~ این روزها سخت ترین کار یکرنگی است، واقعی بودن است، جان و دل یکی بودن است، ظاهر و باطن یکی بودن است
~ مهربانی ها در این کره خاکی کمرنگ شده
~ مهربانی روز به روز کمرنگ تر و بی جان تر از قبل
نفس های واپسینش را میکشد
~ امین را خیانتکار میدانند! و خیانتکار را امین
~ بی هیچ سند و مدرک معتبری، بعضی هرجایی که نشستند درباره دیگران اظهار نظر می کنند
~ برایشان مهم نیست حق الناس است.
برایشان مهم نیست جمع بستن ها
به راحتی وقتی درباره قشری صحبت می کنند میگویند:
همه شان
~ برایشان مهم نیست اگر دو نفر در آن قشر درست باشند چه حق الناسی برگردن شان است!
~ این دهان و این زبان و این مغز و این قلب، امانت الهی است
اما بعضی چه بد امانتدارانی هستیم
~ پ ن: خدا خیر بدهد کسی را که پیش از گفتن هر کلمه:
می اندیشد، تحقیق می کند
حزب باد نیست
قلب و جانش با قرآن یکی است
خوشا به سعادت مخلصین
~ و بدا به حال منافقین و مروجان فتنه و شایعه
یا اباصالح المهدی ادرکنی
---------------
الّلهُـــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَـــرَج
باران رحمت 04.mp3
10.4M
#باران_رحمت ۴
✨ برای نزدیک شدن به خدا
قبل از هر کاری ، باید مهربان شد...آن هم از جنس مهربانی خدا.
خشونت های عاطفی و روحی انسان
اولین مانع در مسیر حرکت بسمت کمالات انسانی است.
#منتظران_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
استقبال از زائر.mp3
9.37M
🔘 استقبال از زائر
🎧 مناسب گوش دادن در مسیر زیارت اربعین
🎤 سخنرانی و مداحی
🏷 #امام_حسین علیه السلام
#اربعین
#امام_زمان عجل الله تعالی فرجه
#منتظران_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🔴 فضیلت عجیب یاری کردن امام زمان علیه السلام
🔵 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:
🌕 من در روز قیامت چهار گروه را شفاعت میکنم اگر چه با گناهان اهل دنیا بیایند:
1⃣ کسی که فرزندانم را یاری کند.
2⃣ کسی که در هنگام سختی اموالش را به فرزندانم ببخشد.
3⃣ کسی که فرزندانم را با زبان و قلب دوست بدارد
4⃣ کسی که در برآورده کردن حاجات فرزندانم تلاش کند زمانی که آنان رانده و آواره شده اند.
📚 الوافی ج ۱ ص ۳۶۴
🌕 این روایت در سه کتاب از چهار کتاب معتبر شیعه ذکر شده است:
کافی، من لایحضره الفقیه، تهذیب الاحکام
🔺 آیا پیامبر ما در این عصر فرزندی عظیم الشان تر و گرامیتر از مهدی علیه السلام دارد؟!
#امام_زمان
#منتظران_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🌹 منتظران ظهور 🌹
شاهزاده ای در خدمت قسمت سی و نهم🎬: عبدالله بن سلام نگاهی به جمع پیش رویش کرد و ادامه داد: در این هن
شاهزاده ای در خدمت
قسمت چهلم🎬:
روزها در پی هم می آمد و می گذشت و هر روز برای فضه، این دخترک زیبا و خوش اقبال ، روزی نو بود و از لحظه لحظه اش استفاده می کرد ..
او شاهزاده ای زمینی بود که در خدمت شاهزاده ای آسمانی قرار گرفته بود و براستی هیچ وقت احساس نکرد که خدمتکار است ، با عدالت فاطمه کارهای خانه به مساوات تقسیم شده بود و رفتار فاطمه با این دخترک ، نه مثل یک بانوی خانه با خادمه اش بود ، بلکه مانند مادری مهربان به دختر بزرگش بود و فضه از گرمای نگاه پدری چون علی هم بهره ها می برد...
او بیش از پیش با حسن و حسین و زینب و کلثوم انس گرفته بود و هر چه می گذشت این انس و الفت بیشتر و بیشتر می شد.
گه گاهی که برای انجام کاری به بیرون خانه می رفت ، همیشه احساس می کرد که سایه ای نامرئی در تعقیب اوست و بدون اینکه سر برگرداند و آن شخص را ببیند ، خوب می دانست ،تعقیب کننده اش کسی جزء همان سرباز جوان حبشی نمی تواند باشد.
اما حالِ این روزهای فضه، دگرگون بود و غمی عظیم دل نازکش را در بر گرفته و او را چنگ می زد ، فضه روزش را با دعا وگریه شروع می کرد و با گریه و دعا هم سر بر بالین می گذارد ،چرا که قلب او،روح فضه ،حسین، این پسر شیرین سخن و زیبا روی خانه ، بیمار شده بود و هر روز تب و تب وتب...هیچ درمانی هم برایش جواب نداده بود...فضه نگران حال این بلبل شیرین زبان خانه بود و تمام فکر و ذکرش ، همانند علی و زهرا ،شده بود ،دعا برای شفای حسین کوچک....
ادامه دارد...
🖍به قلم :ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
#منتظران_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
شاهزاده ای در خدمت
قسمت چهل و یکم 🎬:
وقت اذان صبح بود،فضه از اتاقش بیرون آمد تا برای نماز آماده شود ، دلش پیش حسین بود که تا ساعتی قبل بر بالینش حضور داشت و او در تب می سوخت.
کاری از دستشان بر نمی آمد ، علی و فاطمه نذر کردند که حسین شفا پیدا کند و آنها سه روز روزه بگیرند.
فضه هم در این نذر سهیم شد و او هم در دلش همین نذر را تکرار کرد، آخر حسین جان عالم است و جان فضه به جان این کودک زیبا بسته و وابسته است.
فضه وضو گرفت و آرام تقه ای به درب زد ، علی علیه السلام به مسجد رفته بود و فاطمه سلام الله علیها با قامتی آسمانی در کنار بستر حسین به نماز ایستاده بود ، نماز شب ، نمازی که هیچگاه از این خانواده فوت نمی شد.
فضه آرام لنگهٔ درب اتاق را باز کرد و بیصدا ، مانند نسیمی سبکبال خود را به داخل اتاق کشانید .
نگاهی به حسین انداخت...به نظرش چهرهٔ این کودک آسمانی تغییر کرده بود ، به طرف طاقچه اتاق رفت و فانوس را برداشت تا در نور فانوس ،بهتر ببیند.
کنار بستر حسین زانو زد ، رنگ رخسار حسین برگشته بود ، فضه به آرامی دستش را روی پیشانی او گذاشت و چون دید بدن کودک سرد است ،لبخندی روی لبش نشست .
آرام خم شد و بوسه ای از گونهٔ سفید او گرفت و زیر لب قربان صدقه اش می رفت .
انگار حسین هم به فضه مهری در دل داشت.
هنوز فضه سرش را بالا نگرفته بود که حسین پلک هایش را نیمه باز کرد و گفت :آ...آ...آب...
فضه با هیجانی زیاد کوزه کنار بستر را برداشت و کمی آب در لیوان سفالین ریخت و همانطور که زیر لب می گفت : الهی فدای لب تشنه ات شوم ، الهی به قربان این صدای مظلومت شوم، الهی به قربان این چهره آسمانی ات شوم ، بفرما اینهم آب گوارا..
سپس یک دستش را به زیر سر حسین برد و همانطور که او را به آغوش می کشید ، جرعه جرعه آب به گلویش می ریخت.
در این هنگام احساس کرد عطر بهشتی از پشت سرش بلند شده و فهمید که زهرا سلام الله علیها در کنارش است و با خودش بوی بهشت را آورده....
فضه همانطور که کل صورتش از شادی می خندید رو به بانوی خانه ، با صدایی لرزان گفت : ببینید...ببینید گل پسرم تبش قطع شده...
حسینم شفا پیدا کرده....
ادامه دارد...
🖍به قلم : ط_حسینی
🌨💦🌨💦🌨💦🌨
#منتظران_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
شاهزاده ای در خدمت
قسمت چهل و دوم 🎬:
و براستی حسین شفا پیدا کرده بود و حالا نوبت ادای نذر بود ، کل خانواده و حتی فضه هم در این نذر سهیم شدند ..
سه روز روزه شکرانهٔ شفای حسین کوچک...
اولین روزهٔ نذریشان داشت به افطار نزدیک می شد ، علی علیه السلام که ساعتی قبل از خانه بیرون رفته بود، با دستی پر به خانه برگشت .
فضه دوان دوان خود را به مولایش رسانید و جوهایی را که او آورده بود در بغل گرفت و به طرف آسیاب دستی رفت تا مشغول آرد کردن شود.
صدای آسیاب که بلند شد ، فاطمه سلام الله علیها نیز خود را به او رساند و فرمود : فضه جان ، شما جوها را آسیاب کن و من هم هیزم و تنور را آماده می کنم تا پس از آماده شدن خمیر قرصی نان برای افطار بپزیم.
روز کم کم در پشت کوه های سر به فلک کشیده ، پنهان می شد که افطار این خانوادهٔ ملکوتی هم آماده شد.
سهم هرکس مقداری نان جو برای افطار بود.
سفره پهن شد و همه بر سر آن نشستند، هنوز هیچکس دست به نان ها نزده بود که کسی درب خانه را زد.
فضه خود را به درب رساند و آن را گشود و پشت درب فقیری را دید که گویی به بوی نان تازه به آنجا کشیده شده بود .
تا فضه از زننده درب گفت ، فورا و بی تعلل هرچه در سفره بود را به آن فقیر دادند و فضه هم به تبعیت از بانویش و اهل خانه ، سهم افطارش را به آن فقیر بخشید.
مرد تهی دست خوشحال از گرفتن نانتازه که عطر بهشت را می داد ، از درب خانه فاصله گرفت ، او نمی دانست که همین نان جو تمام خوارکی موجود در خانه بوده و اهل خانه هم از صبح روزه دار بودند و لب به آب و غذا نزده اند
آن شب ، ساکنان خانهٔ مولا علی روزه شان را با آب باز کردند و شکر خداوند نمودند.
روز دیگر رسید و باز همه روزه دار بودند، از جوهای آرد شده ، سهمی را برای امروز گذاشته بودند .فاطمه سلام الله علیها با دستان مبارکش خمیر می نمود و فضه هم آتش تنور را به پا می کرد...
باز هم روز به غروبش نزدیک می شد و در تقدیر این خانه نوشته شده بود تا واقعه ای دیگر رخ دهد...تا دوباره به بهانهٔ این واقعه...خداوند عشقش را به علی و اولاد او جار بزند و بازهم آیه های قران بود که با علی معنا می گرفت و علی بود که در آیه های قرآن نمایان می شد...
ادامه دارد...
🖍 به قلم :ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
#منتظران_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
شاهزاده ای در خدمت
قسمت چهل و سوم🎬:
باز سفره ساده افطار را گستراندند و چند قرص نان جو برای افطار روی آن قرار گرفت.
باز هم هنوز کسی دست به طرف نانها نبرده بود که درب خانه را زدند، گویا خداوند امتحانی دیگر برای این استادان دانشگاه هستی ، داشت....
فضه بی درنگ به سمت درب خانه رفت و این بار یتیمی درمانده ، که تقاضای غذایی داشت را پشت درب دید...
حالا فضه هم می دانست که چه کند ، دوباره تمام افطار ساده این خانواده آسمانی به یتیمی گرسنه بخشیده شد و فضه هم نیز سهمش را بخشید ...
یتیم که از بوی نان هایی که عطر بهشت را میداد و متبرک به دستان زهرا سلام الله علیها بود ، سرمست شده و شادمان به طرف خانه اش حرکت نمود.
و باز هم افطار اهل خانهٔ علی ،جرعه ای آب شد...
روز سوم روزه داری رسید ، آخرین سهم جویی که مولا علی علیه السلام تهیه کرده بود ،داشت نرم نرمک آرد می شد و آتش تنور به هوا میرفت و فضه همانطور که دلش همانند دل اهل خانه از شدت گرسنگی ضعف میرفت ، نگاهی به شعله های سوزان چوب های داخل تنور کرد و با خود گفت : یعنی امشب ما ،سهمی از این نان ها و رزقی از این افطار داریم؟!
نماز را خواندند و نان های گرم که هنوز حرارت از آنها بلند میشد و بوی نان تازه مشام هر گرسنه ای را مینواخت ، روی سفره قرار گرفت.
هنوز داغی نان به جان سفره ننشسته بود که باز درب خانه را زدند و همگان فهمیدند که دوباره افطارشان انفاق خواهد شد.
فضه درب را گشود و این بار اسیری گرسنه که به بوی کرم اهل خانه به آنجا کشیده شده بود ، طلب نان کرد.
فضه هنوز به درب اتاق نرسیده بود که بانوی خانه ، نان ها را در بغلش گذاشت و فرمود تا این افطار هم بار دیگر در راه خدا انفاق کنند .
گویی از آسمان ندایی بلند بود که هان ای فرشتگان ، خوان رنگارنگ بهشتی را بگسترانید که امشب خانواده علی علیه السلام قرار است غذای بهشتی را متبرک کنند.
سه شبانه روز ،چیزی جز جرعه ای آب به لب اهل خانه نرسید ، در شب سوم بود که پیامبر صلی الله علیه وآله به خانه علی علیه السلام وارد شد...
فضه چون مجنونی که عشقش را دیده ، بوسه بر خاک قدم های پیامبر می زد و زهرا سلام الله علیها چون کبوتری پاک آغوشش را برای پدرش باز نمود و حسن و حسین کوچک ، سراز پا نشناخته از سر و کول پدر بزرگشان بالا می رفتند.
پیامبر در حالیکه دو کودک زیبایش را روی دوش قرار داده بود و دست زهرایش را نیز در دست داشت ، همراه علی کنار سفره ای بهشتی نشستند.
پیامبر نگاه مهربانش را به یکی یکی اهل خانه دوخت و فرمود : چه کرده اید ای مدارهای آرامش زمین ؟! دوباره عشق خدایتان فوران نموده و باز هم برایتان شعر سروده...آخر هر عاشقی در وصف معشوقش شاعر می شود...براستی که خداوند عاشق این خانواده است و این خانواده سرسپرده خدایشان...
خدا آیه ای بر من نازل نموده در ستودن شما، بشنوید تا غزل های پروردگارتان را برایتان بخوانم :«آنان به نذر خود وفا می کنند و از روزی که شر آن همهٔ اهل محشر را فرا گیرد، میترسند و برای دوستی خدا، فقیر و مسکین و اسیر را طعام می دهند ،(گویند) ما به خاطر خدا به شما غذا می دهیم و از شما هیچ پاداشی و حتی هیچ سپاسی نمی طلبیم، سوره انسان آیه ۹»
وبراستی که فضه هم با عملی که از بانویش الهام گرفت و انجام داد ، خود را مشمول این شعر زیبای خداوند خلقت نمود...
ادامه دارد...
🖍به قلم :ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
#منتظران_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پایان بخش برنامه کانال
#زمزمه دعای#فرج
#تصویری
شب خوش
التماس دعا
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c