eitaa logo
🌹 منتظران ظهور 🌹
2.9هزار دنبال‌کننده
16.5هزار عکس
10.1هزار ویدیو
306 فایل
🌷بسم ربِّ بقیة الله الاعظم (عج)🌷 سلام بر تو ای امید ما برای زنده کردن حکومت الهی مرا هزار امید است و هر هزار تویی کپی متن با ذکر صلوات و دعای فرج ، حلال است🙏🏻 ادمین: @Montazer_zohorr تبادل و تبلیغ: https://eitaa.com/joinchat/1139737620C24568efe71
مشاهده در ایتا
دانلود
یاد خدا ۴۰.mp3
10.94M
مجموعه ۴۰ | √ حضور قلب ندارم! وسط نماز، صدبار ذهنم می‌پّره ! وسط ذکر، همه‌ی فکرای عالَم از سر من میگذره! ✘ من چجوری می‌تونم تمرکز بگیرم ؟ 🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
20.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قابل توجه معلمان، مدیران، فرهنگیان، والدین و همه عزیزانی که با نوجوانان سر و کار دارند: معرفی واحد نوجوان رسانه‌ی منتظر (برنامنتظر) انسان‌شناسی و موفقیت به توان نامحدود : سیر محتوایی و تمرکز آموزشیِ برنامنتظر معرفی مجله دیجیتال خودشناسی در وب‌سایت برنا منتظر | جواد زارع : کارشناس ارشد روان‌شناسی اسلامی @bornamontazer |borna.montazer.ir
📜 تشرف سيد بحرالعلوم در مسجد سهله ☑️ عالم جليل آخوند ملا زين العابدين سلماسی (ره) فرمود: ▪️ روزی در مجلس درس فخر الشيعه، آية اللّه علامه بحر العلوم (ره) در نجف اشرف نشسته بوديم، كه عالم محقق جناب ميرزا ابوالقاسم قمی -صاحب كتاب قوانين - برای زيارت علامه وارد شدند. آن سـال، سـالی بود كه ميرزا از ايران برای زيارت ائمه عراق (ع) و حج بيت اللّه الحرام آمده بودند. كسانی كه در مجلس درس حضور داشتند كه بيشتر از صد نفر بودند، متفرق شدند. فقط من با سه نفر از خواص اصحاب علامه، كه در درجات عالی صلاح و ورع و اجتهاد بودند، مانديم. محقق قمی رو به سيد كرد و گفت: شما به مقامات جسمانی (به خاطر سيادت) و روحانی و قرب ظـاهـری (مـجـاورت حـرم مـطـهـر اميرالمؤمنين (ع)) و باطنی رسيده‌ايد. پس از آن نعمتهای نامتناهی، چيزی به ما تصدق فرماييد. ▪️ سـيد بدون تامل فرمود: ▫️ شب گذشته يا دو شب قبل [ترديد از ناقل قضيه است] برای خواندن نماز شـب بـه مسجد كوفه رفته بودم. با اين قصد، كه صبح اول وقت به نجف اشرف برگردم، تا درسها تعطيل نشود. [سالهای زيادی عادت علامه همين بود.] وقـتـی از مـسـجـد بـيرون آمدم، در دلم برای رفتن به مسجد سهله شوقی افتاد، اما خود را از آن مـنـصـرف كردم، از ترس اين كه به نجف اشرف نرسم، ولی لحظه به لحظه شوقم زيادتر می شد و قلبم به آن جا تمايل پيدا می كرد. در هـمـان حـالـت ترديد بودم كه ناگاه بادی وزيد و غباری برخاست و مرا به طرف مسجد سهله حركت داد. خيلی نگذشت كه خود را كنار در مسجد سهله ديدم. داخل مسجد شدم، ديدم خالی از زوار و مترددين است جز آن كه شخصی جليل القدر مشغول مناجات با خدای قاضی الحاجات است آن هـم با جملاتی كه قلب را منقلب و چشم را گريان می كرد. حالم دگرگون و دلم از جا كنده شد و زانوهايم مرتعش و اشكم از شنيدن آن جملات جاری شد. جملاتی بود، كه هرگز به گوشم نـخـورده و چشمم نديده بود، لذا فهميدم كه مناجات كننده، آن كلمات را نه آن كه از محفوظات خود بخواند، بلكه آنها را انشاء می‌كند. در مـكان خود ايستادم و گوش می‌دادم و از آنها لذت می‌بردم، تا از مناجات فارغ شد. آنگاه رو به من كرد و به زبان فارسی فرمود: 🔸 مهدی بيا. ▫️ پيش رفتم و ايستادم. دوباره فرمود كه پيش روم. باز اندكی رفتم و توقف نمودم. برای بار سوم دستور به جلو رفتن داد و فرمود: 🔸 ادب در امتثال است. [يعنی تا هر جا كه گفتم بيا. نه آن كه به خاطر رعايت ادب توقف كنی.] ▫️ من هم پيش رفتم تا جايی رسيدم كه دست ايشان به من و دست من به آن جناب می‌رسيد. ايشان مطلبی را فرمود. 🔘 آخـوند ملا زين العابدين سلماسی می‌گويد: ▪️ وقتی صحبت علامه (ره) به اين جا رسيد، يك باره از سخن گفتن دست كشيد و ادامه نداد و شروع به جواب دادن محقق قمی راجع به سؤالی كه قبلا ايشان پرسيده بود كرد. آن سؤال اين بود، كه چرا علامه با آن همه علم و استعداد زيادی كه دارند، تـالـيفاتشان كم است. ايشان هم برای اين مساله دلايلی را بيان كردند، اما ميرزای قمی دوباره آن صحبت حضرت با علامه را سؤال نمود. سيد بحرالعلوم (ره) با دست خود اشاره كرد كه از اسرار مكتومه است. ⬅ «برکات حضرت ولی عصر (عج)» اثر سید جواد معلم 🏷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️هر کی هر حرفی بزند میگویند تضعیف نظام است. کدام نظام؟! مگر نظام مساوی با دولت است؟ مگر نظام مساوی با چند وزیر است؟ مگر نظام مساوی با چند کارمند است؟ نظام اسلامی که ما میگوییم یعنی... https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ♨️ انتقاد از افراد تضعیف نظام نیست تقویت نظام است مرحوم علامه مصباح یزدی(ره): همه ما در برابر رشوه‌خواری، پارتی بازی، رانت‌خواری، رباخواری و فساد اخلاقی مسئولیم/ ما باید مواظب باشیم مچ خائنین را بگیریم انها را رسوا کنیم و نگذاریم نظام اسلامی را بدنام کنند/ انتقاد از افراد تضعیف نظام نیست تقویت نظام است... https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️اونا که میگن مذاکره برد برد مث اینه که بگن امام حسین و یزید یه جوری با هم کنار بیان که هر دو راضی باشن آخه آقا یزید راضی نیست الا به کشتن حسین، حسین راضی نیست الا به سرنگونی یزید … ـــــــــــــــــــــــ https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
7.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌️ واکنش دکتر سعید جلیلی به مذاکره مستقیم با آمریکا نماینده مقام معظم رهبری در شورای عالی امنیت ملی: 🔻بر مبنای همان اندیشه غربی نیز مسیر طی شده در مذاکرات موفق نبوده است. 🔻طرف مقابل و حتی خود ترامپ هم ۱۵ بار گفت ایران تمام تعهدات خود را انجام داده است. 🔻مواد غنی سازی شده صلح آمیز چرا باید کلا از کشور خارج شود و طرف مقابل هم تعهدات خود را انجام ندهد؟ https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🌹 منتظران ظهور 🌹
#داستان_واقعی #ایلماه #قسمت_پنجاه_پنجم🎬: ایلماه با سرعت به پیش می رفت، او نه ذهنش پیرامون حرکات ب
🎬: با اشاره استاد قاسم، تمام کسانی که جلوی در ایستاده بودند بیرون رفتند،استا قاسم از جا بلند شد و می خواست در اتاق را ببندد رو به ننه سکینه گفت: من بیرون منتظرم! ننه سکینه نگاهی به او کرد و گفت: لازم نیست، شما باید در جریان باشی چون جزو این خانواده اید. استاد قاسم سری تکان داد و منتظر حرکت بعدی ننه سکینه بود. ننه سکینه همانطور که دوباره گریه اش شدت گرفته بود و زیر لب پسرم ،نوگلم ، جوانمرگم می گفت، گره پارچه دستش را باز کرد و ناگهان گردنبند طلایی ظاهر شد. ننه سکینه با دستان لرزان گردنبند طلایی را به سمت ایلماه داد و گفت: وقتی مردان کاروان که در پی آب رفته بودند تو را در لباس مردان قشون دولتی بیهوش پیدا کردند و به چادر من آوردند، متوجه شدم یک زن هستی، اما این موضوع را از تمام همسفرانم پنهان کردم و تا روزی که از آنها جدا شدم کسی نفهمید تو یک دختر هستی، من می خواستم تو همسر عباس شوی پس وقتی متوجه شدم چیزی از گذشته ات در خاطر نداری، هر چه همراهت بود را برداشتم و پنهان کردم، این گردنبند به گردن تو بود و رویش چیزی نوشته، من که سواد خواندن ندارم اما فکر می کردم اسم خدا یا اسم مقدسی باشد. ایلماه که با هر حرف ننه سکینه در شوکی جدید فرو میرفت، دستش را دراز کرد تا گردنبند را بگیرد. ننه سکینه در یک حرکت دستش را عقب کشید و گفت: این گردنبند را به شرطی به تو میدهم، یعنی من بابت تمام زحماتی که برایت کشیدم، فقط چیز کوچکی طلب می کنم. ایلماه که حالا کمی آرام گرفته بود، سرش را تکان داد و گفت: چه شرطی؟! ننه سکینه دماغش را بالا کشید و‌گفت: می گویند که عباس را در نزدیکی پایتخت دفن کرده اند، باید همراه من شوی تا قبر او را پیدا کنم، شاید واقعا نمرده باشد. ایلماه با شنیدن اسم «پایتخت» انگار خاطره ای محو در ذهنش جان گرفت، قشون دولتی...خانه ای بسیار بزرگ و زیبا(قصر) اما اینها در حد یک تصویر مبهم بود، ایلماه چند بار زیر لب تکرار کرد: پایتخت....پایتخت.. ننه سکینه سرش را تکان داد و‌گفت: بله باید تا پایتخت مرا همراهی کنی ایلماه کنار ننه سکینه زانو زد و گفت: باشد هر چه تو بگویی ننه سکینه نگاه خیره اش را به ایلماه دوخت و گفت: نه اینجور قبول نمی کنم و بعد رو به استاد قاسم گفت: آقا قاسم قرآنت را بیاور تا افسانه دست روی قران بگذارد. استاد قاسم چشمی گفت و قران را بین آنها گذاشت، ایلماه دست روی قران گذاشت و گفت: به این قران قسم می خورم تا پیدا کردن قبر یا خود عباس تو را همراهی کنم. ننه سکینه همانطور که گردنبند را در دست ایلماه می گذاشت، قرآن را برداشت و به سینه چسپاند. ایلماه گردنبند را گرفت و نوشته روی گردنبند را خواند«ایلماه» و آهسته گفت: ایلماه....اینجا نوشته ایلماه...پس نام من ایلماه است. ننه سکینه آهی کشید و‌گفت: تا همراه من هستی نامت افسانه است و بس... ایلماه از جا بلند شد، همانطور که گردنبند را به سینه فشار می داد گفت: من باید بروم....من باید به حرم امام مهربانی ها بروم ادامه دارد... 📝به قلم:طاهره سادات حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿