eitaa logo
🌹 منتظران ظهور 🌹
2.8هزار دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
9.6هزار ویدیو
300 فایل
🌷بسم ربِّ بقیة الله الاعظم (عج)🌷 سلام بر تو ای امید ما برای زنده کردن حکومت الهی مرا هزار امید است و هر هزار تویی کپی متن با ذکر صلوات و دعای فرج ، حلال است🙏🏻 ادمین: @Montazer_zohorr تبادل و تبلیغ: https://eitaa.com/joinchat/1139737620C24568efe71
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🙋‍♂مسبب خیر خداست🙋‍♂ اگر کار ثوابی انجام دادیم و خیرمان به دیگران رسید، سبب اصلی خداست. قصه: هیزم شکن نیازمند پیر مردی در دامنه کوهی هیزم جمع و در بازار می فروخت، تا ضروریات معاش خویش را رفع کند. یک روز حضرت سلیمان (ع) پیرمرد را درحالت جمع آوری هیزم دید، دلش برایش بسیار سوخت، تصمیم گرفت، حالت زندگی پیرمرد را تغیبر دهد، یک نگین قیمتی را به پیرمرد داد، تا آنرا بفروشد و در زندگی اش بهبودی حاصل شود. پیرمرد از حضرت تشکری کرد و بسوی خانه روان شد. نگین قیمتی را به همسرش داد، او نیز بسیار خوشحال و نگین را در نمکدانی گذاشت. یک ساعت بعد بکلی فراموش کرد که نگین را کجا گذاشته بود. زن همسایه نمکدان را قرض گرفت و متوجه گوهر شد، این راز را پنهان کرد. پیر مرد بسیار مایوس شد و با همسرش قهر کرد، که نگین را گم کرده . همسرس به جزء گریه کاری از او بر نمی آمد. چند روز بعد پیر مرد به طرف کوه رفت، در آنجا با حضرت سلیمان (ع) روبرو شد، جریان گم شدن نگین را به حضرت گفت. حضرت یک نگین دیگری به او داد و توصیه کرد: احتیاط کن که اینرا گم نکنی. پیر مرد از حضرت تشکر کرد و بسوی خانه روان شد، در مسیر راه، نگین را از جیب خود کشید، روی سنگی گذاشت و خودش چند قدم دور نشست تا نگین را خوب ببیند و لذت ببرد. در این وقت ناگهان پرنده ای نگین را در نوکش گرفت و پرید. پیر مرد هرچه که دوید و هیاهو کرد فایده نداشت. پیر مرد چند روز از خانه بیرون نرفت. همسرش گفت: برای خوراک چیزی نداریم تا کی در خانه می نشینی؟! پیر مرد دل نادل دوباره طرف کوه رفت، هیزم را جمع آوری کرد که صدای حضرت را شنید. دید که حضرت ایستاده است و با حیرت بسوی او می نگرد. پیر مرد باز قصه نگین را گفت: پرنده آنرا ربود. حضرت: می دانم که تو برایم دروغ نمی گویی، بگیر این نگین را از هر دو نگین قبلی گرانبهاتر است، که این را گم نکن و حتمی بفروش که در حالت زندگی ات گشایشی شود‌. پیر مرد هم وعده کرد، که به قیمت خوب می فروشد، بار هیزم خود را گرفت بسوی خانه حرکت کرد، خانه پیر مرد کنار دریا بود، هنگامی به لب دریا رسید، خواست که دستش را بشورد و نگین را از جیب خود کشید، که به آب بشوید، نگین از دستش خطا رفت به دریا افتاد، هر چه که کوشش کرد و شنا کرد. چیزی بدستش نیآمد. با حالت یاس به خانه برگشت، از ترس پیغمبر به کوه هم نمی رفت. همسرش به او اطمینان داد: صاحب نگین هر کسی که است ترا بسیار دوست دارد، اگر دو باره او را دیدی تمام قصه را برایش بگو، من مطمئن هستم چیزی نمی گوید. پیرمرد با ترس مضاعف بطرف کوه رفت، هیزم را جمع آوری کرد، به طرف خانه روان شد، که تخت حضرت سلیمان (ع )را دید، هیزم را به زمین گذاشت، دوید به سوی حضرت. ولی حضرت می خواست با او ملاقات نداشته باشد. که فرستاده خدا جبریل امین بر سرش فریاد کرد: ای سلیمان! خداوند می فرماید، تو کی هستی حالت بنده ام را تغیر میدهی، مرا فراموش کرده ای؟ سلیمان فورا سجده کرد و از اشتباه خود مغفرت خواست. ولی پیر مرد مایوس رفت. خداوند بواسطه جبریل فرمود: که تو حال بنده ی مرا تغییر دادن نتوانستی. حال بیبین چطور من تغییر می دهم. پیرمرد که سریع دور شد و از محل عبور می کرد با ماهی گیری رو برو شد. ماهیگیر گفت: ای پیر مرد! من امروز بسیار ماهی گرفته ام، بیا چند تا را به تو بدهم. پیرمرد ماهی ها را گرفت و برایش دعای خیر کرد، خوشحال به خانه رفت، همسرش شکم ماهی ها را پاره کرد، با کمال تعجب در شکم ماهی ها نگین را یافت و به شوهرش مژده داد . شوهرش از خوشی گفت: تو ماهی را نمک بزن، من به کوه میروم هیزم بیاورم. هنگامیکه زن نام نمک را شنید، نگین اول بیادش آمد، که در نمکدانی گذاشته بود. فورا به خانه ی همسایه رفت. وقتیکه زن همسایه همسر پیر مرد را دید شروع به عذر خواهی کرد و گفت: خیر است نگین ات را بگیر، من غلطی کردم فقط به شوهرم چیزی نگو. چون شخص پاک نفسی است، اگر خبر شود، مرا از خانه بیرون خواهد کرد. پیر مرد که برای جمع آوری هیزم از درختی بالا رفت، که شاخه ی خشک را قطع کند، چشمش به نگین قیمتی در آشیانه پرنده خورد، نگین را گرفت به خانه آمد . زنش ماهی ها را پخته کرد، شکم سیر ماهی ها را خوردند. فردا پیرمرد به بازار رفت هر سه نگین را به قیمت گزاف فروخت. حضرت سلیمان (ع) تمام جریان را به چشم دید و برایش ثابت شد، که بنده نمی تواند حالت بنده را تغییر دهد مگر اینکه خدا بخواهد. نتیجه ی قصه: اگر از دست بنده نفعی به شما رسید، این خواست خدا بود، گر چه باید از او تشکر کنید ولی مسبب اصلی خداست و این موضوع را هیچگاه فراموش نکنیم. وقتی خداوند می فرماید: اگر به نیازمند قرض بدهید، اضافه می کنم، یعنی به خدا قرض دادید و یا کمکی کردید و آن قرض دهنده باید تصور کند، که این مال در اختیار او امانتی بیش نیست و صاحب اصلی اوست. مسبب ثواب افراد نیز خداست» ۱۴۰۳/۹/۲۵
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴👤🌴👤 جزءکدام یک ازاین دوگروه هستیم 👤🎥جناب حجت الاسلام بهشتی https://eitaa.com/montazeraan_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سبک زندگی شاد 32.mp3
16.56M
۳۲ قلب سالم، نیّتِ سالم داره! یعنی برای همه خیر میخواد، حتی اونایی که در حقش بد کردند! 💛 انرژی مثبت که میگن ؛ محصولِ همین قلب هاست! https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تحلیل سیاسی_1.mp3
5.32M
🔊 تحلیل سیاسی|حجت الاسلام سید محمد جواد وزیری فرد 🔷 برکات وجودی حضرت صدیقه طاهره تمام شدنی نیست، این برکات کوثر و دائم در فزونی است. 🔶 در مراسمی که چند روز پیش توسط دولت به مناسبت گرامی‌داشت حضرت زهرا و اهمیت جایگاه خانواده برگزار شد، حرف‌هایی زده شد که خلاف اسلام و سنت اسلامی است. 🔷 ازدواج قانون فطرت و سنت پیامبر است نباید ازدواج نکردن را یک فضیلت تلقی کنیم؛ زیرا که آن ترویج بدعت است. 🔶 مخالفت با سنت پیامبر در یک برنامه رسمی خیلی خطرناک است. 📎 📎 📎 📎 •••✾•┈🍃💐🍃┈•✾••• https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔅*«وَ وَهَبْنا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنا أَخاهُ هارُونَ نَبِيًّا»* 🔅 *«و از رحمت خويش، برادرش هارونِ پيامبر را به او بخشيديم.»* 📗 سوره مربم، آیه ۵۳ 🔷 گاه زبان فصیح هارون در مقابل معجزه‌های موسی کارآیی بیشتری دارد؛ یعنی قدرت نباید وارد میدان شود، بلکه باید زبان حق‌گوی، با فصاحت، حق را اظهار کند. ✍🏼 مفسری می‌فرماید: «حضرت موسی دارای زبان فصیح بود؛ اما فصاحت هارون بیشتر بود؛ بنابراین از خداوند درخواست کرد که برادرش با او همراه شود و خداوند هارون را در معیت موسی قرار داد.» 🔷 اینکه گفته شده زبان حضرت موسی گرفتگی داشت، باور‌پذیر نیست؛ چون هیچ پیامبری، معیوب، مبعوث نشده است؛ بلکه ظاهر پیامبر باید جاذبه و مقبولیت داشته باشد تا قادر به ابلاغ پیام باشد؛ البته فصاحت درجاتی دارد مثل شجاعت و زیبایی و ... 🔷 گاهی اوقات هبۀ خداوند سلطنت و قدرت است و گاهی یک شخصیت حقیقی و گاه یک شخصیت حقوقی. 🔶 *هبۀ خداوند بر سه نوع است:* 🔸 ۱. گاهی هبۀ خداوند مُلک و سلطنت است: «وَ هَبْ لِی مُلْكاً لا يَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ» «و به من فرمانروايى و مُلكى عطا كن كه پس از من سزاوار هيچ‌كس نباشد، همانا تو بسيار بخشنده‌ای.» 🔸 ۲. گاه یک شخص حقیقی را هدیه می‌کند: «يَهَبُ لِمَنْ يَشاءُ إِناثاً وَ يَهَبُ لِمَنْ يَشاءُ الذُّكُورَ» «به هر كه بخواهد دختران بخشد و به هر كه بخواهد پسران بخشد.» 🔸 ۳. گاهی یک شخصیت حقوقی را هدیه می‌کند؛ همانطور که هارون را به موسی هدیه کرد: 🔅 *«وَ وَهَبْنا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنا أَخاهُ هارُونَ نَبِيًّا» 🔅 *«و از رحمت خويش، برادرش هارونِ پيامبر را به او بخشيديم.»* 🔷 رحمت خداوند اینگونه بود که یک فرد آشنا و خودی را کنار موسی قرار دهد تا زبانش را بفهمد. 📚 «از بیانات استاد بروجردی»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آدمهای خوب ... مثل درخت پرشکوفه اند لگد هم که بهشون بزنی با باران شکوفه شرمندت میکنند😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تولدت مبارک زیباترین و بزرگترین سلاله حضرت زهرا در مقابل چشمان ما 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 عشق به خمینی عشق به همه ی خوبي هاست. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جلسه دهم مکیال المکارم.mp3
39.02M
مباحث مهدویت با محوریت کتاب شریف ۱۴۰۳/۷/۱ دلیل نقلی وجوب شناخت امام زمان سلام الله علیه (قسمت چهارم) 🔻حجة الاسلام @Montazer_zohorr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️❤️❤️ رمان: ژنرال‌های جنگ اقتصادی نویسنده: سیده زهرا بهادر با ما همـــراه باشیـــــن💛 https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🌸🌸🌸🌸🌸 💖رمان ژنرالهای جنگ اقتصادی 💖 قسمت اول منو آقا محمد منظورم همسرمه متولد دهه ی شصتیم، دهه ای که بچگیمون همراه شد با زمان جنگ که من خیلی کم از اون دوران به یاد دارم! اینکه چه جوری گذشت همین قدر بگم که سخت بود ولی شیرین! شاید بگی جنگه داداش! شیرینیش دیگه واسه چیه؟! منم در جواب بهتون میگم شیرینیش دیدن اتفاقاتی بود که، بعد از اون موقع کمتر دیدم... از همراهی و همدلی همه ی آدم ها با هم گرفته تا پای رکاب بودن حتی زنها وسط همون میدون جنگ! البته خدایش تلخی‌ها هم بود ولی میشد با همون شیرینی ها ازشون گذشت تا مزه ی زیر زبونمون رو عوض نکنه! ما بقی داستان این هشت سال جنگیدن رو من هم مثل شما از کتابهایی که خوندم و روایت هایی که شنیده ام حس کردم ! امااااا....اما هیچ وقت فکر نمیکردم اوج جوونی و شروع زندگی مشترک من و آقا محمد درست برابر بشه با جنگی عجیب و نامرئی! در حدی که با شدت جراحت بیشتری، خانواده های زیادی رو به مرز فرو پاشی و نابودی میرسوند!!!! جنگی به اسم جنگ اقتصادی!!!! اولش احساس مسئولیت عجیبی توی وجودم شکل گرفته بود احساس اینکه هر طور هست باید تلاش خودم رو بکنم! فکر میکردم شاید مثل زمان جنگ نیاز هست زنها هم همراه مردها شون بجنگن! با همین تفکر و همین حس مسئولیت توی این مسیر هم قدم شدم با آقا محمد و این آغاز راهی بود که انتهاش برام نامشخص و مبهم دیده می شد!!!! با همه ی سوالهایی که داشتم ولی جوابهاش رو نمیدونستم رفتم توی دل معرکه... معرکه ای که به جای جون دادن! باید جون می کندی تا زنده بمونی و زنده نگه داری ! جنگه خوب شوخی نداره که! اما من توی دل این معرکه هنوز هم مردد بودم واقعا من به عنوان یک زن می تونستم چنین کاری رو انجام بدم و کم نیارم و مجروح نشم؟ واقعا این کار شدنی بود! و آیا اصلا کمکی میکرد؟! با تمام این ابهام ها ، همراه همسرم شدم... همسرم آقا محمد وقتی خواستگاری من اومد به پدرم خیلی حرفها زد اما مهمترینش قولش بود که گفت : من تلاشم رو می کنم که دخترتون خوشبخت بشه... همون جمله ی کلیشه ای که بعضی ها به ظاهر میگن و بعدش میزنن زیرش! ولی از قیافه ی آقا محمد معلوم بود آدم دروغ گویی نیست! البته بگم این شناخت از قیافه رو همه ی دخترهای هم سن من به همین شکل دارن! به خاطر همین بابام وارد عمل شد و چون باباها از جنس خود مردها هستن و خوب همدیگه رو میشناسن تنها به حرفها و وعده هاش دلخوش نکرد و طبق وظیفه ی پدری تحقیقات محلی و میدانی را آغاز کرد در حدی که انگار می خواست آمار یه جاسوس اسرائیلی رو در بیاره! به جان خودم! و در نهایت بعد از کاوش و تحقیق و تفحص زیاد برام توضیح داد که محمد کیه؟ و چکاره است؟ و چه میکنه! از این همه آمار ریز و درشتی که داد و حرفهایی که ازش گفت، به نظرم خود محمد هم اینقدر شناخت از خودش نداشت !!! بالاخره حرف آخر رو زد که شد کلام اول زندگی من،اینکه من به این نتیجه رسیدم محمد پسر با ایمان و کاریه ... و اینجوری به من رضایتش رو اعلام کرد و نشون داد، من هم با شناختی که از آقا محمد پیدا کرده بودم دل تو دلم نبود و خیلی زود اوکی رو دادم و زندگی ما شروع شد... زندگی که از همون اول با چالش های اقتصادی افتاد روی ریل! قطاری که بخاطر مشکلات مالی دو دقیقه ای یکبار از حرکت می ایستاد!!!! 🍁نویسنده: سیده زهرا بهادر
"لاٰ حَولَ وَلاٰ قُوَّةَ اِلّاٰ بِاللّٰهِ الْعَلیٌِ الْعَظیم" 🖼 هر روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ  آغاز کنیم: 🪧 تقویم امروز: 📌 سه‌شنبه ☀️ ۴ دی ۱۴۰۳ هجری شمسی 🌙 ۲۲ جمادی‌الثانی ۱۴۴۶ هجری قمری 🎄 24 دسامبر 2024 میلادی 📖 حدیث امروز: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله : هر کس از سر راه مسلمانان چیزی را که به آن‌ها آزار رساند دور کند، خداوند پاداش خواندن چهار صد آیه (از قرآن) برایش بنویسد که هر حرفی از آن‌ها ده ثواب دارد. 📚 بحار الأنوار: 75/50/3. 🔖 مناسبت امروز: 🚩 سالروز عملیات مرصاد( کربلای چهار ) 👤روز بزرگداشت رودکی اَللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَج اِلٰهیٖ آمّیٖن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱‌ (علیه‌السلام) ▫️ روزِ من... با نام شما شروع می‌شود… مولای من … السَّلامُ‌عَلَيْكَ يَاحُجَّةَ‌اللّٰهِ وَدَلِيلَ‌إِرادَتِهِ ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱‌ (علیه‌السلام) ▫️ روزِ من... با نام شما شروع می‌شود… مولای من … السَّلامُ‌عَلَيْكَ يَاحُجَّةَ‌اللّٰهِ وَدَلِيلَ‌إِرادَتِهِ ...