میگویند ما #شناسایی كردیم، مسیر این كاروان همین بوده و #باز#نمیگردد. #علی به آنها #اطمینان میدهد كه #كاروان باز#میگردد و #من #عملیات را با #موفقیت #تمام میكنم.
🍃🌷🍃
#رفیق #فیلمبردارش كه از #معركه گریخته بود، میگوید: بعد از #عملیات، #خواب #علی را دیدم. گفت: تو #نباید #فیلمبرداری میكردی از من، تو #نباید من را #میدیدی. گفتم: چرا؟
🍃🌷🍃
گفت: من وقتی این #طرف #جاده #نشسته بودم، #عزرائیل با یک #چهره #بسيار زیبا روبهروی من نشسته بود. من این طرف #جاده نشسته بودم و #عزرائیل آن #طرف.
🍃🌷🍃
#عزرائیل به من گفت: #تو حالا باید بیایی #پهلوی من. این #كاروان كه میرود، #برمیگردد و #آن موقع #تو #خودت را #وسط كاروان #منفجر #خواهی کرد.
🍃🌷🍃
#كاروان وقتی بازمیگردد، #علی كه #لباس نیروهای مزدور اسرائیل را پوشیده بود، جلو میرود و #سلام نظامی میدهد.
یکی از #مزدوران به او #شك میكند كه #نیروهای ما اینجا چه میكنند؟اینجا نه دژبانی داریم، نه پایگاه. و تا میآید #اقدامی بكند، #علی #خودش را به #ماشین #فرماندهی #میكوبد و #منفجر میكند.😭
🍃🌷🍃