«بسم الله»
📌 اقناع یا اسکات؟!
آدمی چون خودش را #دوست دارد،
هنگامی که خطایی میکند،
سعی میکند کار خودش را #توجیه کند تا دلش قانع شود..
یعنی هزار و یک دلیل میتراشد،
تا صدای #وجدان بییار را که از
هزار دالان وجود، بر #دل او فریاد میزند،
«داری از #انصاف دور میشوی» را نشنود...
با خود میگوید:
همه انجام میدهند...
این کار من به #خلاف گندهترها نمیرسد...
هر کس جای من باشد این کار را انجام میدهد...
و هزاران توجیه چه بسا قشنگتر از اینها،
برای رهایی از صدای وجدان بیچاره که فقط میخواهد
ما از شرّ #شیطان و خودمان در امان بمانیم...
اما آنهایی که ما اسمش را میگذاریم قانع کردن،
در واقع #قانع کردن نیست؛
بلکه #ساکت کردن است...
چون اقناع زمانی است که دلیلی صحیح بر انجام کاری آورده شود؛
اما اینها صرفا توجیهاتی است برای ساکت کردن وجدان...
و اثر این کار در بزنگاهها ظاهر میشود؛
آنجایی که بین دو راهیهای #حسّاس و سرنوشتساز درمانده میشویم...
و آنجا وجدان نالان ما، زیر خروارها خاک که قبلا رویش ریختهایم،
دیگر نایی برای #سخن برآوردن ندارد...
و در آنجاست که دیگر قدرت تشخیص #حق از #باطل نداریم
و چه بسا به تعبیر قرآن کریم، قلب ما سخت و سنگ خواهد شد...
«فَلَوۡلَآ إِذۡ جَآءَهُم بَأۡسُنَا تَضَرَّعُواْ
وَلَٰكِن #قَسَتۡ قُلُوبُهُمۡ و #َزَيَّنَ لَهُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ»
پس چرا هنگامى كه كيفر ما به آنان رسيد تضرع نكردند،
بلكه دلهايشان #سخت شد
و #شيطان آنچه را كه انجام مىدادند براى آنان آراست.
سوره مبارکه #انعام، آیه 43
اینکه خیلیها نتواستند به درخواست #اباعبدالله(علیه السلام) #لبیک بگویند،
همین خاموش بودن وجدانشان بود...
باید مراقب عقربهی دلمان باشیم،
تا در بزنگاهها ما را از #هلاکت نجات دهد...
«إِنْ #تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ #فُرْقَانًا»
سوره مبارکه #انفال، آیه 29
🖌نگاشته✒️ |
🖌@negashteh✒️
🚨من خودم را برای #اعدام آماده کردهام!
🔘 رهبر انقلاب:
💠 [بازجو پرسید:] شما این حرفها را در #منبر زدهاید؟ اشاره کرد به بعضی از حرفهایی که زده بودم؛ از جمله دعوت مردم به شورش و قیام. من #انکار کردم.
-گفت: پس در منبر چه حرفهایی زدهاید؟
-گفتم: درباره #مدرسه_فیضیه و فجایعی که در آنجا اتفاق افتاد صحبت کردم، چون من #طلبهام، #مسلمانم، از فجایعی که در مدرسه فیضیه گذشت، سخت متاثرم، خواستم مردم نیز بدانند که بر سر طلبهها چه آمده است.
شروع کرد مرا نصیحت کردن و در پایان گفت: #قول بدهید که دیگر از این حرفها نزنید و بروید.
-گفتم: من چنین قولی نمیتوانم بدهم.
-گفت: اگر قول ندهید من مجبورم به شما #سخت بگیرم، زیرا که مأمورم.
-گفتم: من هم #مأمورم، من هم مأمورم که این حرفها را بزنم. یکباره چشمش گرد شد که من چه ماموریتی دارم و از طرف چه کسی مأمورم.
-پرسید: از طرف چه کسی مامورید؟
-گفتم: #از_جانب_خدا.
-سخت تحت تاثیر قرار گرفت و گفت: این کار خطر دارد، مشکلات دارد، شما #جوانید.
-گفتم: من فکر نمیکنم بالاتر از #اعدام کاری باشد. شما بالاتر از اعدام ندارید و من خودم را برای اعدام آماده کردهام ، همه کارهای شما زیر اعدام است.
-واقعاً #مبهوت شده بود و گفت: شما که خود را برای اعدام آماده کردهاید، من به شما چه بگویم. پس در اتاق تشریف داشته باشید....
📗 شرح اسم ، ص ۱۳۶
#لبیک_یا_خامنه_ای