eitaa logo
شَریانِ‌ حیات🇵🇸³¹³
576 دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
3.3هزار ویدیو
9 فایل
‌شروع خادمی:𝟏𝟒𝟎𝟐/𝟑/𝟏𝟕 همون منتظران نور💫 شریان حیات؟🫀 شریان یه رگ اصلی تویِ بدنه که بدون اون زندگی امکان پذیر نیست یه رگ مثل ارتباط ما با امام زمانمون که اگه قطع بشه دیگه زندگی امکان پذیر نیست🙂❤️‍🩹 کپی؟؟ خیلیم عالی😍
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
من‌براۍ‌تو‌همچون‌حبیب‌نمۍ‌شوم، اما‌،تویۍ‌حبیب‌دل‌تنهایم‌حسین❤️‍🩹:)
من ز خود هیچ ندارم که بدان فخر کنم هر چه دارم همه از نوکری خانه توست:)♥️🌿
-‌هَـرچَندعیـٰان‌اَست‌وَلےوقـت‌ِبیـٰان‌اَست‌ . . عِشـق‌توگِران‌قَدر‌تَرین‌عِشق‌جھـٰان‌اَست!(:♥️🌱"
سلام! روزتان بخیر🌻 ادمین جدید هستم. امیدوارم پست های خوبی براتون بزارم.☘
کانال مداحی‌هامون❤️‍🩹 : - https://eitaa.com/joinchat/1431240876C3e1994ac26 .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🤍☁️🤍☁️🤍☁️ ☁️🤍☁️🤍☁️ 🤍☁️🤍☁️ ☁️🤍☁️ 🤍☁️ ☁️ رمان: لبخند بهشتی 𝙿𝚊𝚛𝚝:𝟾𝟺 این پنجمین بار است که کابوس مراسم عقدم با شهروز را میبینم . حالا که شهروز دست از سرم برداشته ، خواب و خیالش به جانم افتاده و روز های خوش زندگیم را به کامم تلخ میکند . بلند میشوم و بعد از اینکه آبی به صورتم میزنم به اتاق برمیگردم . نگاهی به تخت می اندازم ، با یاد آوری کابوسی که دیدم ، از خوابیدن منصرف میشوم . نگاهم را به عقربه های ساعت میدوزم . ۳ و ۱۵ دقیقه صبح را نشان میدهند . حدود یک ساعت تا اذان صبح باقی مانده . در اوج گرمای تابستان لرز کرده ام . پتوی مسافرتی را از روی تخت برمیدارم و دورم میپیچم و بعد روی صندلی میز تحریر مینشینم . میخواهم ادامه نامه شهروز را بخوانم ، شاید اگر اطمینان پیدا کنم که شهروز برای همیشه از زندگی ام رفته ، این کابوس های آزار دهنده دست از سرم بردارند . ادامه دارد... نویسنده؛ مریم بانو https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5 ☁️ 🤍☁️ ☁️🤍☁️ 🤍☁️🤍☁️ ☁️🤍☁️🤍☁️ 🤍☁️🤍☁️🤍☁️