حاجسیدمهدی_میرداماد_دوباره_بارون_رحمت_رو_کویر_دل_میباره_ (1).mp3
4.71M
#سرود
📝 دوباره بارون رحمت رو کویر دل میباره...
🎤 حاجسیدمهدی #میرداماد
🌻|↫ ویژه ولادت #امام_باقر
کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
شکر در سختی ها 21.mp3
14.6M
#شکر_در_سختی_ها 21
خودتو خسته نکن❗️
غصه هایی که زودگذرند؛
می گذرند...
اونا رو از آنچه هستند؛ بزرگتر نکنید.
چون...
شما رو بیش از حد لازم
به خود مشغول می کنند
کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
ارتباط موفق 03.mp3
9.83M
#ارتباط_موفق ۳
🔺بعضیها شبیه مگسند !
میگردند دنبال عیب و نقطهضعف این و آن ، تا بنشینند روی این ضعفها .. و نقدشان کنند!
⚡️چنین کسانی هرگز به حریم ارتباطی موفق وارد نمیشوند، و هرگز در حفظ محبت و جذب قلوب دیگران موفق نخواهند بود.
#استاد_شجاعی 🎤
کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ژاپن در حسرت چه چیزی از ایران است؟
کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
رضایت #امام_زمان عجل الله سبب رضایت خدا
🔸در عصر غیبت سیره منتظران ظهور باید به گونه ای باشد که زمینه ظهور و رضایت حضرت رابه دنبال داشته باشد.
در عصر غیبت حضرت، منتظران و یاران و دوستداران امام علیه السلام، با دوری از گناه و معصیت و اعمال نیک صالح و اطاعت از دستورات دین می توانند رضایت و خشنودی #امام_زمان عجل الله تعالی فرجه را به دست اوردند.
و رضایت امام علیه السلام رضایت الهی نیز است.
🔸در مهمانی وقتی شربت، شیرینی و شکلات به بچه های مودب و با تربیت تعارف می شود، پیش از آنکه چیزی بردارند، به پدر نگاه می کنند و از نگاه او می فهمند که چیزی بردارند یا نه؟
📌 ما نیز نباید به هیچ کاری اقدام کنیم، جز آنکه بدانیم رضایت امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) در آن است؛ چون رضایت او، رضایت خداست.
📚 تمثیلات مهدوی؛ حجتالاسلام قرائتی
کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
15.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌ثمره ایستادگی در برابر هاری اشرافیت ایرانمال، نماد رانت و اینک بی بند و باری
♦️توضیحات بانوان ناهی از منکر که در ماجرای وضعیت بیبندوباری #ایرانمال مجاهدانه ایستادگی کردند و تأثیراتی که حاصل این مطالبه شد.
♦️شب جمعه چند تن از بانوان مومنه و چادری در مجتمع #ایرانمال تهران، قبل از هرگونه اعتراضی به وضعیت بد ناهنجاریهای فرهنگی و هرگونه نهی از منکر، مورد حمله و ضرب و شتمِ عدهای زن و مرد لاابالی و هنجار شکن واقع شدند.
- این بانوان غیور به نشانه اعتراض در هوای سرد و بارانی مقابل این #محل_فساد بست نشینی کردند تا حداقل برخی مسئولان بیایند و ببیند در چنین محل بعضا فسادو بیبندوباری آنقدر آزادانه و رسمی شده که #امنیت_حجاب و مومنین زیر سوال است.
و اما این مقاومت ثمر داد که ببینیم و بشنویم...
کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
🌤 منتظران نور 🌤
رمان_ازسیمخاردارنفستعبورکن #قسمت_4 سارا صندلی آورد و کنار دوست مشترکشان گذاشت و گفت: –سوگندجان ت
رمان
_ازسیمخاردارنفستعبورکن
#قسمت_5
آخرین کلاس که تمام شد پالتوام را از روی تکیه گاه صندلی برداشتم و زود از کلاس بیرون زدم. باید زودتر به سر کارم می رفتم.
بعداز دانشگاه در شرکت فروش میلگرد کار می کردم. برایشان مشتری پیدا می کردم. به جاهایی که می خواستند ساختمان بسازند، میرفتم. شماره تماسشان را پیدا می کردم و زنگ می زدم. شرکت رامعرفی می کردم تا میلگردهایشان را از ما بخرند.
خریدهای خانه همیشه با من بودوحقوقم راحت کفاف همه ی هزینه های خودم و مادرم را می رساند. البته مادرم خودش حقوق پدرم را داشت، ولی خوب من هم گاهی در مخارج کمکش می کردم.
کنار ماشین که رسیدم باران شروع شد. سریع پشت فرمان نشستم و روشنش کردم و راه افتادم. هوا سرد تر شده بود.
به خیابون اصلی که رسیدم. راحیل را دیدم که منتظرتاکسی کنار خیابان جدی و با ابهت ایستاده بود.
متانت و وقارش به باران دهن کجی می کرد. به من برخورد که هم کلاسیام کنار خیابان ایستاده باشد.
جلو پایش ترمز زدم و شیشه راپایین کشیدم و سرم را کج کردم تا صدایم به او برسد.
نمی دانستم چه صدایش کنم فامیلیاش را بلد نبودم. فکر کردم شاید خوشش نیاید اسم کوچکش را صدا کنم، برای همین بی مقدمه گفتم:
–لطفا سوار شید من می رسونمتون، به خاطر بارندگی، حالا حالا ماشین گیرتون نمیاد.
سرش را پایین آوردتا بتواند من را ببیند، با دیدنم گفت:
–نه ممنون شما بفرمایید.مترو نزدیکه دیگه با مترومیرم.
حالا از من اصرار و از او انکار.
نمی دانم چرا ولی دلم می خواست سوارش کنم. انگار یک نبرد بود که من می خواستم پیروز میدان باشم.
پیاده شدم و ماشین را دور زدم با فاصله کنارش ایستادم و خیلی جدی گفتم:
–خانم مم...ببخشید من اسمتون رو نمی دونم.
همانطور که از حرکت من تعجب کرده بود، به چشم هایم نگاه کردو آرام گفت:
– رحمانی هستم.
ــ خانم رحمانی لطفا تعارف رو کنار بزارید.
می خواستم بگویم شماهم مثل خواهرم، ولی به جایش گفتم:
–فکر کنید منم راننده تاکسی هستم، بعد اخم هایم را در هم کردم و گفتم:
– به اندازه ی راننده تاکسی نمی تونید بهم اعتماد کنید؟
چشمهایش را زیر انداخت و گفت:
–این حرفا چیه، من فقط...
نگذاشتم حرفش را تمام کند، در عقب ماشین را باز کردم و گفتم:
– لطفا بفرمایید،در حد یه همکلاسی که قبولم دارید.
با تردید دوباره نگاهی به من انداخت و تشکر کرد و رفت نشست.
من هم امدم پشت فرمان نشستم و حرکت کردم. آهنگ عاشقانه ایی در حال پخش بود، از آینه نگاهی به او انداختم سرش در گوشیاش بود. چند دقیقه که گذشت سرش را بلند کرد و گفت:
–ببخشید که مزاحمتون شدم،لطفا ایستگاه بعدی مترو نگه دارید.
صدای پخش را کم کردم تا راحت تر صدایش را بشنوم.
–نه خانم رحمانی می رسونمتون.
خیلی جدی گفت:
–تا همین جا هم لطف کردید، ممنونم.
بیشتر اصرارنکردم صورت خوشی نداشت. گفتم:
–هر جور راحتید، دوباره صدای پخش را زیاد کردم.
نگاهی با اخم از آینه نثارم کرد و گفت:
–همون صداش کم باشه بهتره.
ــ اصلا خاموشش می کنم، به خاطر شما صداش رو زیاد کردم، گفتم شاید بخواهید گوش کنید.
ــ من این جور موسیقی هارو گوش نمی کنم.
دوباره به خودم جرات دادم و گفتم:
– پس چه جورش رو گوش می کنید؟
به رو به رو زل زدو گفت:
–این سبک موسیقی ها آدما رو از حقیقت زندگی دور می کنه.
لطفا همینجا نگه دارید، رسیدیم. بعدهم تشکر کردو پیاده شد.
همانطورکه رفتنش را نگاه می کردم. حرفهایش در ذهنم میچرخیدند.
🍁بهقلملیلافتحیپور🍁
کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
🌤 منتظران نور 🌤
رمان _ازسیمخاردارنفستعبورکن #قسمت_5 آخرین کلاس که تمام شد پالتوام را از روی تکیه گاه صندلی برداش
💎 رمان
ازسیمخاردارنفستعبورکن
#_قسمت_6
حرفش را در ذهنم تکرار کردم. منظورش چه بود آدمهارا از حقیقت زندگی دور می کند.
ای بابا این دختر چرا حرف زدنش هم بابقیه فرق دارد. خیلی دلم می خواست بیشتر با او هم کلام شوم.
هفته ی بعد روزی که تاریخ تحلیلی داشتیم. همان درسی که راحیل جزوه از سارا گرفته بود. راحیل باز غیبت داشت.
از سارا دلیلش راپرسیدم گفت:
–نمی دونم هفته ی پیش هم نیومده بود.
باخودم فکر کردم برای این که بیشتر نزدیکش شوم فردا جزوهام رابرایش می آورم تا از آن خط وخطوطهای منحنی برایم بکشد.
فردا زودترسر کلاس حاضرشدم و منتظر نشستم، بچه ها تک تک وارد کلاس می شدند.
پس چرا نیامد؟
بعد از کمی صبوری بالاخره امد. نمی دانم چرا همین که وارد شد، نتوانستم نگاهم را ازصورتش بردارم. به نظرم حجابش یک جور زیبایی خاصی داشت. سرش پایین بود، تا رسید به ردیف جلوی من، بلند شدم و با لبخندگفتم:
–سلام خانم رحمانی.
سرش را بلند نکرد جوابم را داد، حتی یک لبخندناقابل هم نزد.
وارفتم، یه روی خوش به ما نشان می دادی به کجای دنیابرمی خورد.
کم نیاوردم، جزوه ام را از کیفم درآوردم و مقابلش گرفتم و گفتم:
–خانم رحمانی این جزوه دیروزه، نیومده بودید، گفتم براتون بیارم.
باتردید نگاهم کردو گفت:
–چرا زحمت کشیدید از بچه ها می گرفتم،
لبخندی نشاندم روی لبهایم و گفتم:
–زحمتی نبود،خواستم جزوه من باشه دستتون که زیر مطالب مهم رو هم بی زحمت برام خط بکشید.
جزوه را گرفت و گفت:
–ممنون، فردا براتون میارم.
ــ اصلا عجله ایی نیست.
سرجایش نشست.
حداقل یک لبخند میزدی، دلم خوش باشد که خود شیرینی ام را تایید کردی.
تا حالا هیچ وقت برای کس دیگری جزوه نیاورده بودم.
سر جایم که نشستم دیدم سارا از آن سر کلاس به ما زل زده، جلو که آمد زیر لبی گفت:
–به به می بینم که جزوه ردو بدل می کنی، با خونسردی گفتم:
–اشکالی داره؟
–نه، فقط، نه به اون دفعه که شاکی شدی جزوه ات رو دادم...
نگذاشتم حرفش را تمام کند.
– اون بار نمی دونستم هم کلاسی خودمونه.
گردنش را بالاوپایین کردو گفت:
–اوووه بله، و رفت نشست.
🍁به قلم لیلا فتحی پور🍁
کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
azomalbala-basem.mp3
941.8K
🔊🔉دعای فرج
با صدای باسم الکربلایی
#بحق_الزهرا_عجل_لولیک_الفرج
✨✨✨✨قرار شبانه
کانال منتظران نور
•••⊰⃟💜🌴࿐ྀུ༅࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
🌸🍃🌸🍃
#مناظره_امام_باقر_با_دانشمند_مسیحی
✍روزی دانشمند بزرگ مسیحی که فوق العاده پیر بود از عبادتگاه خود بیرون آمد و با شکوه و جلال تمام در صدر مجلس قرار گرفت.
🔸سپس نگاهی به جمعیت انداخت، سیمای جذاب و نورانی امام باقر علیه السلام نظر دانشمند را جلب کردو پرسید: شما از مسیحیان هستید یا از مسلمانان؟
🔹امام: از مسلمانان.
دانشمندمسیحی: از دانشمندان آنان هستید یا نادانان؟
-از نادانان نیستم
▪️به چه دلیل شما مسلمانان می گویید که اهل بهشت غذا می خورند و آب می آشامند ولی قضای حاجت ندارند، آیا چنین موضوعی در دنیا نظیر دارد؟
▫️آری، نظیر آن در دنیا چنین است که در رحم مادر غذا می خورد ولی نیازی به قضای حاجت ندارد.
🔸پرسش دیگر دارم.
- بفرما.
▪️شما می گویید میوه ها و نعمت های بهشتی طوری است هر چه از آنها خورده شود کم نمی شود. آیا چنین مطلب نمونه ای در این جهان دارد؟
▫️آری، نمونه آن خاک است همواره برای عموم استفاده کنندگان آماده است.
🔹دانشمند مسیحی از پاسخ های امام باقر (علیه السلام) سخت ناراحت شد و گفت: مگر تو نگفتی از دانشمندان نیستم؟
- گفتم: از نادانان نیستم.
▪️پرسش سوم اینکه کدام ساعت از شبانه روز، نه از شب حساب می شود و نه از روز؟
▫️ساعت بین سپیده دم تا طلوع آفتاب، در این ساعت بیماران شفا می یابند، گرفتاران نجات پیدا می کنند، خداوند این ساعت را برای کسانی که در اندیشه روزی و حساب و کتاب الهی هستند لحظه های شیرین قرار داده، و نا اهلان و کور دلان از برکات این ساعت محرومند و در خواب غفلت فرو می روند....
🔸دانشمند مسیحی از جواب های فوری و روشن امام چنان تکان خورد که گفت:
به خدا سوگند! اگر زنده ماندم تا او در اینجاست برای پاسخگویی به سؤالات شما حاضر نخواهم شد
📚#بحارالانوار،ج 46، ص 306 - 313
کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
هدایت شده از 🌤 منتظران نور 🌤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پایان بخش برنامه کانال
#زمزمه دعای#فرج
#تصویری
شب خوش
التماس
کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
1623739897_D1kA7.mp3
5.35M
عاشقان وقت نماز است اذان میگویند🌺 🕌
اذان با صوت زیبا و دلنشین استاد موذن زاده اردبیلی🤗
کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
هدایت شده از 🌤 منتظران نور 🌤
17.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📜 دعای عهد
تصویری با صدای فوق العاده استاد فرهمند
💠 امام صادق علیهالسلام :
هر كس چهل روز صبح اين دعای عهد را بخواند، از يـاوران قائم ما باشد و اگـر قبل از ظهور آن حـضـرت از دنــيا برود خدا او را از قــبـر بيرون آورده و جزو #رجعتکنندگان در خدمت آن حضرت قرار میدهد.
کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤