#رمان
ازسیمخاردارنفستعبورکن
#قسمت_135
اهل کله پاچه خوردن نبودم، ولی بدمهم نمیآمد. از خوردنش معلوم بود آرش کله پاچه خور است. دارچین را برداشتم و کمی روی لقمه ام پاشیدم. آرش نگاهی به دستم انداخت و گفت:
–چرا اینقدر بی میل می خوری؟ خوشت نمیاد؟
ــ بی میل نمی خورم، فقط خوردنش کمی سخته.
لبخندی زدو گفت:
– می خوای برات لقمه بگیرم؟ منتظر جواب من نشدو یک تکهی کوچک نان برداشت و شروع کرد به لقمه درست کردن، زیر لب با خودش می گفت:
–الان یه لقمه ی فینگر برات درست می کنم که یه دفعه بزاری تو دهنت و خلاص.
بعد لقمه را جلوی دهانم گرفت و گفت:
–حالا بگو آآرش...
لقمه اش آنقدر کوچک بود که همه اش در دهانم جاشدو با خوشحالی گفت:
–دیدی، اصلا سخت نبود.
لبخند از لبهایم جمع نمیشد.
عمیق به چشم هایم نگاه کرد.
–لبخند می زنی چقدر خوشگل تر میشی.
سرم را پایین انداختم.
دوباره یک لقمه ی دیگر درست کردو گفت:
–آرش.
سرم را بلند کردم و خنده ام گرفت و لقمه را از دستش گرفتم.
– آموزش ها افاقه کرد دیگه خودم می خورم.
بعد از خوردن صبحانه نمک دان را برداشت و گفت:
– دستت رو بیار.
با اکراه دستم را باز کردم. باتعجب گفت:
– چیه؟
نگاهی به دستش انداختم.
– این که نمک دریا نیست .
نگاهی به نمکدان انداخت.
– عه، ازاین نمک بی بخاراست؟
خندیدم و گفتم:
آقاآرش.
با شیطنت گفت:
– جانم، لقمه می خوای؟
ــ نه، دیگه جا ندارم.
بعد اخمی شیرینی کرد.
– آقا، گفتن نداشتیما، وگرنه...
چشم هایم را دوختم به میز و آرام گفتم:
– میشه زودتر بریم.
–چرا نشستیم دیگه.
نگفتم برام سخته، دیدن کله های پخته شده و ردیف شده روی پیشخوان.
وقتی سکوتم را دید، بلند شد.
سوار ماشین شدیم. گوشیاش زنگ خورد. گوشی را برداشت و گفت:
–سلام بر مادر عزیزم.
ــ کجا می خواستی باشم، با نامزدم امدم...
کمی اخم هایش در هم شد و گفت:
– خب دیشب می گفتید.
ــ آخه نمیشه تا بعدازظهر با راحیلم، بعدم سرکار.
خب یه آژانس بگیرید برید و بیایید دیگه...
کمی سکوت کردو بعد گفت:
– ببینم چی میشه... سعی می کنم.
تماس را قطع کردو با حرص به روبرو خیره شد.
تا مقصد که یک پارک بزرگ و زیبا بود حرفی نزد.
وارد پارک که شدیم، دست هایش را در جیبش گذاشت و باهم، هم قدم شدیم. پارک خیلی خلوت بود، فقط قسمتی که وسایل ورزشی داشت، چند نفر در حال ورزش بودند.
چند دقیقه ای به سکوت گذشت، دلم می خواست بپرسم چه شده، ولی ترسیدم دخالت باشه، یا دلش نخواهد در مورد مادرش حرف بزند.
پارک یک دریاچه ی خیلی کوچیک داشت که چندتا اردک داخلش بودند. با ذوق گفتم:
– چقدر نازن، نه؟
زل زد به اردک ها وهمانجور که سرش را تکان می داد گفت:
– آره.
اخم نداشت ولی خوشحال هم نبود.
روبرویش ایستادم.
– آرش جان.
انگار فقط معطل همین یک کلمه بود که لبهایش به خنده کش بیایدو بگوید:
– جان آرش.
من هم لبخند زدم.
–خوبی؟
لبهایش جمع شدوکمی جدی گفت:
– راحیلم.
ــ بله.
شاکی نگاهم کرد. منظورش را فهمیدم وآرام گفتم:
–جانم.
ــ خوشم میاد که زود می گیری.
اگه الان بهت بگم من باید برم یه جایی و برنامه ی امروزمون روبندازیم یه روز دیگه، تو ناراحت میشی؟
ــ کجا؟
ــ مامان وقت دکتر داشته، یادش رفته زودتر بهم بگه، شبم کیارش اینارو دعوت کرده باید براش خرید کنم.
البته تو روهم دعوت کرد. امروزکلا گرفتارم. بدون این که خودم در جریان باشم.
سکوت کردم و چیزی نگفتم، که با نگرانی گفت:
–اگه تو نخوای نمیرم، زنگ می زنم میگم یه فکر دیگه کنه.
ــاونوقت ناراحت نمیشند؟
سرش را انداخت پایین و آرام گفت:
–ناراحت که میشه.
ــ همیشه تو کارهای مربوط به مامانت رو انجام میدی؟
سرش را به علامت تایید تکان دادومن ادامه دادم:
–اگه این بار نرید برای من بد میشه، مامان ناراحت میشه وممکنه از چشم من ببینه. تو نگاهش تعجب را دیدم، لبخندی زدم و ادامه دادم.
–پس بهتره بری و اختلاف بین عروس و مادرشوهر نندازی. فقط قبلش اگه می تونی من رو تا یه ایستگاه مترو برسون. می خوام برم خونه ی سوگندبرای ادامه ی کار خیاطیم.
نگاه قدر شناسانه ایی به من انداخت و بعدهم زد زیره خنده. با تعجب نگاهش کردم.
–حرفم خنده دار بود؟
همانطور که سعی می کرد خنده اش را کنترل کند گفت:
–آخه هنوز رفتن، نرفتن من معلوم نشده، تو واسه خودت فوری برنامه ی کلاس خیاطیتم ریختی.
منهم خندیدم.
–خواستم از وقتم استفاده کنم دیگه. نق بزنم و غصه بخورم خوبه؟
ایستادو صورتم را با دستهایش قاب کردو عاشقانه چشم هایم را کاوید وگفت:
– راحیل تو واقعا فرشته ایی؟
از خجالت صورتم داغ شد، چشم هایم را به اطراف چرخاندم.
منظورم را متوجه شدو کمی فاصله گرفت.
– اینجا پرنده هم پر نمی زنه، چه برسه آدم، نگران چی هستی؟
حرفی نزدم و او بعد از چند دقیقه پرسید:
ــ پس من شب میام دنبالت.
سکوت کردم و دوباره گفت:
–اگه تا غروب خونه سوگند می مونی بیام همونجا دنبالت.
ــ نه، اونجا دو سه ساعت بیشتر نمی مونم، میرم خونه، با این لباسها که نمیشه بیام مهمونی.
🍁به قلم لیلافتحیپور🍁
💠💠💠💠💠💠
#قرار_شبانه
#سوره_ملک
#سوره_واقعه
☘🌸☘تلاوت سوره مبارکه ملک☘🌸☘
🍀🌺🍀تلاوت سوره مبارکه واقعه🍀🌺🍀
🔹همگی برای حوائج حضرت حجت (عج) دعا کنیم🔹
کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
🌸 حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
بهگونهای قرآن بخوان که
👁 چشم تو قرآن را ببیند،
👂گوش تو قرآن را بشنود و
💖 قلب تو نسبت به معارف بلند او حضور داشته باشد.
💎 باید آن را از آفرینندۀ قرآن تلقی کند (بپذیرد)،
که قرآن را خدا میگوید
و تو شنونده قرآن هستی
اللهم عجل لولیک الفرج🌸
کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
Shab08Ramazan1397[03].mp3
13.17M
⬆️⬆️⬆️
📝#دعای_ابوحمزه_ثمالی
قسمت ششم
🎤 حاج میثم #مطیعی
صوتهای دلنشین
هدیه به چهارده معصوم
@کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤
☘آداب قبـــل از خواب☘
☘ قبل از خواب وضــــو بگیریم ثواب شب زنده داری
🌅 تلاوت آیه الکرسی قبل از خواب سفارش شده .
🌅تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها هم قبل خواب بسیار سفارش شده :
34 بار الله اکبر،☘33 بار الحمدلله،☘33 بار سبحان الله☘
🌅 ﺧﺘـــــﻢ کردن قرآن با خواندن سه بار سوره توحید.
☘ﺑِﺴْﻢِ ﺍﻟﻠﻪِ ﺍﻟﺮَّﺣْﻤﻦِ ﺍﻟﺮَّﺣﻴﻢِ☘
ﻗُﻞْ ﻫُﻮَ ﺍﻟﻠﻪُ ﺃَﺣَﺪٌ ☘ﺍﻟﻠَّﻪُ ﺍﻟﺼَّﻤَﺪُ ☘ﻟَﻢْ ﻳَﻠِﺪْ ﻭَﻟَﻢْ ﻳُﻮﻟَﺪْ ☘ﻭَﻟَﻢْ ﻳَﻜُﻦ ﻟَّﻪُ ﻛُﻔُـﻮﺍً ﺃَﺣَﺪٌ.☘
🌅 ﭘﯿﺎﻣﺒﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺷﻔﯿــــــﻊ ﺧﻮﺩ ﮔﺮدانیم:
ﺍَﻟﻠّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻲ ﻣُﺤَﻤَّﺪٍ ﻭَﺍﻝِ ﻣُﺤَﻤَّﺪٍوِّ ﻋَﻠَﻲ جمیع ﺍﻻَﻧْﺒِﻴﺎﺀِ ﻭَﺍﻟﻤُﺮْﺳَﻠﻴﻦ.َ ☘
🌅 ﻣﺆﻣﻨﯿﻦ ﻭ ﻣﺆﻣﻨﺎﺕ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺭﺍﺿﯽ ﻭ ﺧﺸﻨﻮﺩ ﺳﺎﺯیم :
ُ ﺍَﻟﻠّﻬُﻢَّ ﺍﻏْﻔِﺮْ ﻟِﻠْﻤُﺆْﻣِﻨﻴﻦَ ﻭَﺍﻟْﻤُﺆْﻣِﻨﺎﺕِ. ☘
🌅ﺣـــــﺞ ﻭﺍﺟﺐ ﻭ ﻋﻤـــﺮﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺎ ﺁﻭﺭیم:
ﺳُﺒْﺤﺎﻥَ ﺍﻟﻠّﻪِ ﻭَ ﺍﻟْﺤَﻤْﺪُ ﻟِﻠّﻪِ ﻭَ ﻻﺍِﻟﻪَﺍِﻻَّ ﺍﻟﻠّﻪُ ﻭَ ﺍﻟﻠّﻪُ ﺍَﻛْﺒَﺮُ. ☘
🌅 تلاوت 👈معوذتین هم بسیار موکد هست:
☘بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ ☘
🔸قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النّاسِ⭐️🔸مَلِکِ النّاسِ⭐️🔸إِلهِ النّاسِ⭐️🔸مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنّاسِ⭐️🔸الَّذی یُوَسْوِسُ فی صُدُورِ النّاسِ⭐️🔸مِنَ الْجِنَّةِ وَ النّاسِ⭐️
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
🔹قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ⭐️🔹مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ⭐️🔹وَ مِنْ شَرِّ غاسِق إِذا وَقَبَ⭐️🔹وَ مِنْ شَرِّ النَّفّاثاتِ فِی الْعُقَدِ⭐️🔹وَ مِنْ شَرِّ حاسِد إِذا حَسَدَ⭐️
🌅 آیه آخر سوره مبارکه کهف جهت بیدار شدن برای نماز شب و نماز صبح
☘ قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَىٰ إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ ۖ فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا
آیه ۱۱۰ سوره مبارکه کهف
🌅سوره ى تكاثر ایمنـی از عذاب قبر
☘ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ⭐️حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ⭐️ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ⭐️ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ⭐️كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ⭐️ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ⭐️ ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ⭐️ ثُمَّ لَتُسْأَلُونَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ
🌅ثواب ۳ بار تلاوت👇 برابر با خواندن ۱۰۰۰رکعت نماز
یَفْعَلُ اللهُ ما یَشاءُ بِقُدْرَتِهِ، وَ یَحْكُمُ ما یُریدُ بِعِزَّتِهِ☘
🌅 پیامبر اکرم(ص) می فرمایند: هر کس آیه «شهداللّه» را در وقت خواب بخواند، خداوند هفتاد هزار فرشته به واسطه آن خلق می کند که تا روز قیامت برای او طلب آمرزش کنند. (مجمع البیان؛ ج 2/421)
🔹{آل عمران آیه «۱۸»} :
☘شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِكَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ
الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ☘
خواندن سورهقدر ۱۱ بار
☘هزاران فرشته طلب مغفرت میکنند برای قاری این سوره
📕جامع احادیث شیعه ج۱۵، ۱۴۹
☘اللهم عجل لولیک الفرج ☘
7.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#پایان بخش برنامه کانال
#زمزمه دعای#فرج
#تصویری
شب خوش
التماس دعا
کانال منتظران نور
•••⊰⃟👇🌴࿐ྀུ۰࿇༅═┅─
@montazeran_nour🌤