فصل سوم : ایران، عراق و فلسطین در آخرالزمان
روایت اول
امام علی (ع) فرمود: من علائم الظهور
سلطنه رجل طبرسى وتبديلِ الْأَلْبِسَةِ الْإِسْلامِيه ؛
از نشانه های ظهور امام زمان (عج) در آخر زمان حکومت مردی از مازندران بر ایران است که الگوی لباس را تغییر میدهد و شکل لباسهای اسلامی را
به لباس های غیراسلامی تبدیل میکند.
از جنایتهای رضاشاه این بود که احکام الهی را تعطیل کرد چادر زنان را گرفت و لباسهای بلند
مردان را قیچی ،کرد حسینیه ها را تعطیل نمود و
عمامه از سر علمای ایرانی برداشت».
روایت دوم
امام صادق (ع) فرمودند: وینقلب ملک
الْعَجم في مُحرم بِسَفْكِ الدِمَاءِ حَتَّى يَفِر مَلِكُ الْعَجَمِ
و
لتَلا يَأخُذَهُ النّاس ثم يموت عما؛ و سرزمین ایران
بخاطر خون هایی که در ماه محرم ریخته میشود دچار تحولات سخت میگردد تا آنکه پادشاه ایران برای آنکه او را دستگیر نکنند فرار میکند و با غم و
اندوه نابود میشود.
شایان ذکر است در ماه محرم ۵۷ خون های
فراوانی از جوانان ملت ما ریخته شد و شاه
در
۲۶ دی
ماه سال ۵۷ فرار کرد و در دیار غربت با غم و
اندوه نابود شد.
روایت سوم
عبدالله بن عمر از رسول اکرم (ص)
روایت میکند که آن حضرت فرمودند: يَخرج رجل
و
مِنْ ولد الْحُسَين مِنْ قِبَلِ الْمَشْرِقِ، لَوْ اسْتَقْبَلَتْهُ
الْجِبالُ لَهَدَما وَاتَّخَذَ فيها طرقاً؛ مردی از اولاد
حسین (ع) از جانب مشرق ایران) قیام میکند که اگر کوهها در مقابل او قد علم کنند همه آنها را نابود میکند و از درون آنها راه باز مینماید و به
حرکت خود ادامه میدهد.
روایت چهارم:
امام باقر (ع) می فرماید: در یکی از روزها عمر و ابوبکر و زبیر بن عوام و عبدالرحمن بن عوف در منزل رسول اکرم (ص) جمع شدند. رسول اکرم (ص) در جمع آنان نشست در حالی که نعلین حضرت پاره شده بود به علی (ع) داد تا اصلاحش نماید در این حالت فرمود: إن عن يمين الله عزوجل
أوْ عَنْ يَمينِ الْعَرْشِ قَوْماً مِنْ عَلَى مَنابِرَ مِنْ نُورٍ،
وجوههم مِن نور و ثِيابهم مِن نورٍ تغشى وجوههم
ابصار الناظرين. فقال ابوبكر: مَنْ هُمْ يَا رَسُولَ اللهِ؟
فَسَكت.
فَقالَ الزبير: مَنْ هُمْ يَا رَسُولَ اللهِ؟ فَسَكَتَ.
فَقالَ عَبْد الرحمن: مَنْ هُمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ فَسَكَتَ.
فَقالَ عَلَى: مَنْ هُمْ يَا رَسُولَ اللهِ؟
فَقالَ: هُمْ قَوْم تَحابُوا بِرُوحِ اللَّهِ عَلَى غَيْرِ أَنْسَابِ
ولا أموال، أولئك شيعتك وانت امامهم.
گروهی از ما در طرف راست عرش خدا بر منبرهایی
از نور قرار دارند که صورتهایشان نورانی و لباس
هایشان نیز نورانی است و نور چهره شان چشم بینندگان را خیره میکند. ابوبکر و زبیر و
عبدالرحمن هر کدام سؤال کردند اینها چه کسانی هستند؟ رسول اکرم (ص) سکوت کرد. سپس علی
(ع) فرمود: یا رسول الله اینها چه کسانی هستند؟
فرمود: آنها کسانی باشند که بواسطه
روح
الله
دوست هم میگردند و متحد میشوند بدون اینکه
اغراض مادی یا خویشاوندی داشته باشند و آنها شیعیان تو هستند و تو یا علی امام آنهایی. حجت الاسلام والمسلمين دشتی (ره) فرمودند پس از پیروزی انقلاب اسلامی یکی از اساتید ما نقل میکرد که شهید آیت الله صدوقی در ملاقاتی
به خدمت امام خمینی (ره) گفت: آقا این روح
الله
که در حدیث (تحابوا بروح الله) وجود دارد شما هستید؟ زیرا امروز تمام اقشار مردم به واسطه رهبری و دوستی شما متحد شدند و امام (ره) با لبخندی گذشت».
روایت پنجم
امام موسی کاظم (ع) فرمودند: رَجُلٌ
منْ أَهْل قُمْ يَدعُوا النّاس إلَى الْحَقِّ يجتمع معه قوم
كَزِبُرِ الْحَديدِ لا يَمَلُّونَ عَنِ الْحَرْبِ وَ لَا يَجِبنُون،
ولا يحركهم الرياح العواصف وعَلَى اللهِ يَتَوَكَّلُونَ وَ
الْعاقِبَةُ للمتقين؛ شخصی از اهل قم مردم را به حق می خواند و در اطراف او کسانی جمع میشوند که چونان قطعه های آهن مقاومند از جنگ خسته نمی شوند و نمیترسند و هیچ باد سرکش تندی آنها را تکان نمیدهد و به خدا توکل میکنند و
عاقبت از آن متقین است.
خواننده عزیز در این فرمایش حضرت موسی بن
جعفر (ع) خوب فکر کن ببین مصداق روشن و آشکار آن در زمان ما فرزند آن حضرت، مرحوم
امام راحل (ره) و یاران وفادار و امت قهرمان او
هستند یا نه؟
روایت ششم
امام باقر (ع) میفرماید: گویا میبینم که مردمی در شرق ایران قیام کرده حق را طلب می کنند سال ۴۲ شمسی به آنها نمیدهند، دوباره حق را میطلبند سال ۵۶ و ۵۷ به آنها داده
نمیشود وقتی مردم اوضاع را چنین دیدند شمشیرهای خود را بر شانه ها میگذارند و قیامشان گسترده میشود حال سردمداران حکومت حاضر میشوند حق آنها را بدهند که دیگر مردم قبول نمیکنند (شاه گفت من متعهد میشوم که
اشتباهات گذشته تکرار نشود) تا اینکه قیام میکنند
و حکومت تشکیل میدهند و این پیروزی و
حکومت را جز به صاحب شما امام زمان (عج)
تحویل نمیدهند کشته های آنها شهید میباشند. آگاه باشید اگر من شخصاً آن زمان را درک کنم
خود را برای صاحب این امر
نگه میدارم
روایت هفتم
رسول اکرم (ص) فرمودند: مردمی از شرق قیام میکنند و زمینه را برای انقلاب جهانی
مهدی (عج) فراهم میسازند.
روایت هشتم
امام صادق (ع) فرمودند: بزودی کوفه از مؤمنین خالی میشود و علم از آن می گریزد و پنهان میشود، آنگونه که مار در سوراخش پنهان
میگردد، سپس علم در شهری بنام قم ظاهر می گردد و شهر قم کانون علم و فضل شده چنان دنیا را به حقایق آشنا میسازد که در روی زمین
مستضعفی در دین باقی نماند حتی زنها در حجله ها، و چنین زمانی نزدیک ظهور قائم آل محمد (ص) است سپس خداوند قم و اهل او را قائم مقام حجت خود قرار میدهد که اگر چنین نشود زمین بر اهل خودش خراب میگردد و حجتی باقی نمیماند آنگاه علم (علوم اسلامی) از قم به تمام دنیا میرسد و
مشرق و مغرب عالم را فرا میگیرد، پس حجت خدا
بر خلق تمام میگردد زیرا در تمام روی کره زمین کسی باقی نمیماند که دین و علم به او ابلاغ نشده
باشد و آنگاه امام زمان (عج) ظاهر میشود .
روایت نهم
امام صادق (ع) فرمودند: اذا اصابتكم
بلية وعناء فعليكم بقُم فَانهُ مَأوى الفاطمين.
آنگاه که بلاها و دشواری ها به شما رسید به شهر
قم روی آورید که قم جایگاه امن فرزندان فاطمه
(س) است.
روایت دهم
امام موسی بن جعفر (ع) فرمودند: زمانی که ناپدید شود غیبت کرد پنجم از فرزندان
من رحمت از دلهای شیعیان ما کنده میشود تا
اینکه قائم ظاهر شود خدا را فراموش نکنید و در
نگاهداشتن دین های ،خود زایل نکند کسی دین های شما را زیرا که ناچار است از اینکه صاحب این امر غیبت کند و برگردند در زمان غیبت او، مردمانی
بسیار از دین ،خود از کسانی که قائل به این امر
می باشند.
📚@ketabkhani_group📚
روایت یازدهم
امام جواد (ع) می فرماید: کانی بِجرائِدِ شتى تدعى بأسماء شتّى لا ارى لَهُمْ رشداً ولا لدينهم صيانة كلّما مالوا إلى جانِبِ انْهَدَر مِنهم الآخر؛ گویا میبینیم روزنامه های پراکنده ای را، که
خوانده میشود بنام های پراکنده و مختلف که
نمی بینیم برای صاحبان آنها رشد و هدایتی و حفظ نمی کنند صاحبان آنها دین خود را از هر طرفی که میل کنند طرف دیگر از ایشان باطل و ناچیز شود.
یعنی مردمان متحیر و سرگردان میشوند مانند اشخاص ،مست نه مسلمانند و نه مسیحی کنایه از شدت ابتلاء و فساد آن زمان و بی پروا شدن اهل آن
زمان است».
روایت دوازدهم
امام علی(ع) می فرماید: يظهر العرب
على العجم ويعدلُونَ بِالْأهواز وتَخْرُجُ الْعَجَمُ عَلَى
الْعَرَبِ ويَمْلِكُونَ الْبَصْرةَ؛ عربها بر ایرانیان میتازند و در اطراف اهواز زمینگیر میشوند آنگاه ایرانیان قیام میکنند و بر عربها پیروز میشود و شهر بصره را به
تصرف خود در میآورند.
روایت سیزدهم
در اخبار معراجیه خداوند متعال به
رسول اکرم (ص) می فرماید: وَخَرابِ الْبَصَرَهُ عَلَى
يَدَى رَجُلٍ مِن ذریتک یتبعه الزنوج . شهر بصره
بدست مردی از اولاد تو خراب میشود که مردانی
تشنه حق یا چون دسته های ملخ (انبوه او را
اطاعت
می کنند.
روایت چهاردهم
امام علی (ع) در یکی از خطبه ها (خطبه البيان) حوادث آخرالزمان را برمی شمارد و
سپس میفرماید: ونَزَلَتْ بِهَمَدَانَ النّوازِلُ فَرَجَفَتْ
الْأَراجِفُ بِالْعراق؛ و چیزهایی که در شهر همدان فرو
میآید( اشاره به بمباران های هوایی توسط
هواپیماهای عراق) و کشور عراق به لرزه در می آید و
سخت تکان میخورد.
روایت پانزدهم
امام علی(ع) فرمودند: اَلا یا وَيْلَ بغداد مِنَ الرّى مِنْ مَوْتِ وَقَتْلِ وخَوْفِ يَسْمُلُ أَهْلَ
الْعِراقِ إِذا حَلَ بينهم السيفُ فَيُقْتَلُ ما شاءَ اللهُ ...
فَعند ذلك تخرج الْعَجم عَلَى العرب ويملكون البصرة
... آگاه باش ای وای بر شهر بغداد، از جانب ری
(تهران) بلائی که متوجه او میشود از قتل و مرگ و ترس که شامل همه مردم عراق میگردد هرگاه جنگ در عراق واقع شود آنقدر ازمردمش کشته میشود تا آنجا که خدا بخواهد ... در آن زمان عجم
(ایرانیان) قیام میکنند و بصره را فتح کرده و
تصاحب مینمایند.
📚@ketabkhani_group📚
🌤 منتظران نور 🌤
روایت یازدهم امام جواد (ع) می فرماید: کانی بِجرائِدِ شتى تدعى بأسماء شتّى لا ارى لَهُمْ رشداً ولا ل
روایت شانزدهم
امام علی(ع) فرمودند: اَلا یا َويْلَ لفلسطينَ وَمَا يَحِلُّ بِها مِنَ الْفِتَنِ الَّتِي لا تُطَاقُ وأَلا يا
هره
ويلَ لِأَهْلِ الدُّنْيا وَ ما يَحِلُّ بِها مِنَ الْفِتَنِ فِي ذَلكَ
الزّمانِ جميعُ الْبُلْدَانِ الْغَرِبِ وَالشَّرْقِ وَالجُنُوبِ
والشمال ... آگاه باش وای بر مردم فلسطین از فتنه ها و جنگها که در آن واقع میگردد و انسان طاقت آن را ندارد و وای بر مردم دنیا، و تمام کشورهای شرق و غرب و جنوب و شمال از جنگها
و فتنه هایی که واقع میشود ...
روایت هفدهم
امام علی (ع) فرمودند: و ستأتی
اليَهُودُ مِنَ الغَرْب لاِنشَاءِ دُولَتِهِمْ بِفلسطين، قال
النّاسُ يا اَبَا الحَسَن أَنِّى تَكُونُ العَرَبِّ؟ قَالَ: تَكُونُ مُفَكَةُ القُوَى مُفَكَكَةُ العُرَى غَيْرُ مُتَكاتفهُ وَ غَيرَ متَرافَةً ... و ستأتى النّجدَةَ مِنَ العراقِ كُتِبَ عَلَى
راياتِها القُوةُ وتَشْتَرِكَ العَرَبُ وَالإِسلامُ كَافَةً لتُخلّص
فلسطین، معرکه و ای معرکه؟
فى جُلِّ البَحْرِ تَخوِّضُ النَّاسُ فِي الدِّمَاءِ وَ يَمْشِى
الجريح على القتيل ... و ايم الله يذبحون ذبح النعاج
حتى لا يَبْقَى يَهُودِی فی فلسطین ؛زود است که یهود از غرب برای ایجاد کشور و دولت فلسطین بیاید پرسیدند عربها کجا هستند؟ فرمود: در آن زمان عربها از هم جدا و متفرقند و اتحاد و انسجام ندارند اما به زودی نیروهایی اهل کارزار از عراق حرکت میکنند که پرچم های آنان کلمه
«قوه» نوشته شده است در آرم سپاه پاسداران
انقلاب اسلامی آیه «وَاَعِدٌ لَهُم مَا اسْتَطَعْتُم مِنْ قَوه»
ثبت شده است و اسلام و عرب با هم متحد و شریک میشوند و همه حرکت میکنند برای آزادی
فلسطین معرکه و میدان کارزاری برپا خواهد شد چه معرکه ای که در کنار دریا مردم در خون رفته و شنا می میکنند و مجروحین از روی بدن کشتگان راه میروند قسم بخدا که همه یهودیان را چون گوسفند سر میبرند تا اینکه یک یهودی هم در
فلسطین باقی نمیماند.
روایت هجدهم
امام صادق (ع) می فرماید واهل مَدِينَةِ تُسمى الزوارء (بغداد) تُبنى فِي آخِرِ الزَّمانِ،
يستشفون بدمائنا ويتقربون يبغضنا، يُوالُونَ في
عَداوَتِنا ويرون حَرينا فَرْضاً وَقِتالَنا حَتْماً ؛ شهری در آخرالزمان بنا میگردد بنام بغداد، که شفای دل خود
را در ریختن خون ما و شیعیان ما میدانند و با بغض و عداوت با ما به ستمگران دنیا نزدیک
می شوند و در دشمنی با ما دوستی های خود را تحقق میبخشند و جنگ با ما و شیعیان ما را واجب
میدانند و کشتن شیعیان ما را یک امر
ضروری می پندارند.
📚@ketabkhani_group📚
🌤 منتظران نور 🌤
روایت شانزدهم امام علی(ع) فرمودند: اَلا یا َويْلَ لفلسطينَ وَمَا يَحِلُّ بِها مِنَ الْفِتَنِ الَّت
دوستان و همراهان محترم کانال با این دو پست ارسال شده فصل سوم کتاب هم تمام شد و در فصل آخر کتاب داستان جزیره خضرأ و بقیه اتفاقات رو بررسی میکنیم ببینم این داستان تا چه حد درست و تا چه حد اشتباه هست.
پس همراه ما باشید 🌹🌹🙏
دوستان خودتون رو به کتاب خواندن دعوت کنید .بهترین هدیه که همسعادت دنیوی برای انسان داره هم اخروی داره کتاب هست 🌹
May 11
فصل چهارم: جزیره خضراء افسانه یا واقعیت
داستان جزیره خضراء
مرحوم
علامه مجلسی در کتاب بحارالانوار ، به
تفصیل این داستان را نقل کرده که اجمالش این
است.
در کتابخانه امیرالمؤمنین (ع) در نجف اشرف رساله های خطی را یافتم که مشهور به «داستان جزیرهٔ خضراء» ،بود مؤلف آن رساله خطی شخصی به نام فضل بن یحیی طیبی کوفی امامی است. این مرد داستان جزیره خضرا را از دو نفر به نام های
شیخ شمس الدین و شیخ جلال الدین در حرم اباعبدالله (ع) در سال ۶۹۹ هـ.ق شنیده است که دو
نفر داستان را از قول زین الدین علی بن فاضل
مازندرانی نقل کرده.اند پس او علاقه پیدا کرد که
داستان را از خود علی بن فاضل مازندرانی نقل کرده اند پس او علاقه پیدا کرد که داستان را از خود علی بن فاضل مازندرانی بشنود و درصدد پیدا کردن و یافتن او برآمد تا اینکه علی بن فاضل در اوایل ماه شوال همان سال به شهر حله سفر کرد و
مؤلف این رساله ،خطی او را در منزل سید فخرالدین
ملاقات کرد و از او خواهش نمود که آنچه را که
برای آن دو نفر شیخ شمس الدین و شیخ
جلال الدین نقل کرده است برای او هم بیان او چنین گفت:
«من در دمشق خدمت شیخ عبدالرحیم حنفی
شیخ زین الدین علی اندلسی به تحصیل علوم اشتغال داشتم شیخ زین الدین مردی خوش نفس و نسبت به شیعه و علمای امامیه خوش بین بود و به
آنها احترام میگذاشت مدتی از محضرش استفاده
نمودم پس چنین اتفاق افتاد که عازم مصر شد.
و چون خیلی به یکدیگر علاقه داشتیم تصمیم گرفت
که مرا نیز به همراه خود به مصر ببرد. با هم به مصر رفتیم و در شهر قاهره قصد اقامت کرد. مدت
نه ماه در آنجا به بهترین وجه زندگی کردیم. در
یکی از روزها نامۀ پدرش به دستش رسید که نوشته
بود شدیداً بیمارم و آرزو دارم قبل از مرگ تو را
ملاقات نمایم استاد از نامۀ پدر گریه کرد و تصمیم گرفت که به اندلس سفر کند. من در این سفر با او
همراه شدم هنگامی که به اولین قریه جزیره رسیدیم من شديداً بيمار شدم که قادر به حرکت نبودم . استاد از وضع من بسیار ناراحت شد و مرا به خطیب قریه سپرد که از من پرستاری کند و خودش به سوی شهرش حرکت نمود. بیماری من سه روز طول کشید سپس حالم رو به بهبود رفت.
از منزل خارج شدم و در کوچه های قریه به گردش پرداختم در آنجا قافله هایی را دیدم که از کوهستان
آمده و اجناسی را با خود آورده بودند.
از احوالشان
جویا شدم در جواب گفته شد اینها از سرزمین بربر می آیند که نزدیک جزایر رافضی هاست. وقتی نام جزایر رافضی ها را شنیدم مشتاق شدم که آنجا را ،ببینم گفتند از اینجا تا آن جزایر مقدار ۲۵ روز راه فاصله دارد که به مقدار دو روزش آب و آبادانی وجود ندارد برای پیمودن آن دو روز الاغی را کرایه
کردم و بعد از آن پیاده حرکت نمودم.
📚@ketabkhani_group📚
🌤 منتظران نور 🌤
فصل چهارم: جزیره خضراء افسانه یا واقعیت داستان جزیره خضراء مرحومعلامه مجلسی در کتاب بحارالانوار ،
رفتم تا به جزایر رافضی ها رسیدم. اطراف جزیره با دیوارهایی محصور بود و برج های محکم و بلندی داشت . وارد مسجد شهر ،شدم مسجد بسیار بزرگی بود صدای مؤذن را شنیدم که به روش شیعه اذان می گفت ،و بعد از آن برای تعجیل فرج امام زمان (عج) دعا کرد از خوشحالی گریه ام گرفت. مردم به مسجد آمدند و بر طرق فقه شیعه وضو گرفتند، مرد
خوش سیمایی وارد مسجد شد و به سوی محراب
حرکت کرد و مشغول نماز جماعت شدند. بعد از
فراغ از نماز و تعقیبات از احوال من جویا شدند.
شرح حالم را بیان کردم و گفتم عراقی الاصل
هستم وقتی فهمیدند که شیعه هستم به من احترام
کردند و در یکی از حجرات مسجد جایی برایم
معین کردند. امام مسجد به من احترام میکرد و شب و روز جدا نمیشد در یکی از روزها به او :گفتم خوراک و مایحتاج اهل این بلد از کجا می آید؟ من که در اینجا زمین مزروعی نمیبینم. گفت طعام اینها از جزیره خضرا میآید که در بین بحر ابيض واقع شده است. غذای اینها هر سال در دو نوبت به وسیلهٔ کشتی از جزیره وارد میشود :گفتم چند مدت باقیمانده تا کشتی بیاید؟ گفت چهار ماه، پس من از طول مدت ناراحت شدم ولی خوشبختانه بعد از چهل روز کشتیها وارد شدند هفت کشتی دیگر پس از دیگری وارد شد از کشتی بزرگ مرد خوش سیمایی وارد شد، به مسجد آمد و بر طبق فقه شیعه وضو گرفت و نماز ظهر و عصر را
خواند. بعد از فراغ از نماز متوجه من شد و سلام کرد و اسم خودم و پدرم را ذکر کرد. از این حادثه تعجب کردم. گفتم شاید در سفر از شام تا مصر یا از مصر تا اندلس با اسم من آشنا شده ای؟ گفت نه
بلکه نام تو پدرت و شکل و قیافه و صفاتت به من
رسیده
است.
من تو را به همراه خودم به جزیره خضرا خواهم برد. یک هفته در آنجا توقف کرد و بعد از انجام کارهای
لازم با هم حرکت نمودیم. بعد از اینکه مدت
شانزده روز در دریا حرکت کردیم در وسط دریا آب های سفیدی نظر مرا جلب کرد. آن شیخ که
نامش محمد بود به من گفت: چه موضوعی نظرت را جلب کرده است؟ گفتم: آبهای این نقطه رنگ دیگری دارد؟ :گفت اینجا بحر ابیض است و این هم جزیره خضرا می باشد. این آبها همانند دیواری اطراف جزیره را احاطه نموده است و از حکمت خدا چنین است که کشتیهای دشمنان ما اگر بخواهند به این نقطه نزدیک ،شوند به برکت صاحب الزمان (عج) غرق می گردند. مقداری از آبهای آن نقطه را خوردم مانند آب فرات شیرین و گوارا بود. بعد از
اینکه آبهای سفید را پیمودیم، به جزیره خضرا رسیدیم. از کشتی پیاده و وارد شهر شدیم شهری بود آباد و پر از درختان میوه بازارهای زیادی
داشت پر از اجناس و اهالی شهر با بهترین وجه
زندگی میکردند دلم از دیدن چنین مناظره زیبایی
لبریز شادمانی شد.
رفیقم محمد مرا به منزل خودش برد و بعد از استراحت به مسجد جامع بزرگ رفتیم در مسجد جماعت زیادی بودند و در بین آنها شخصی بزرگ و با ابهت بود که نمیتوانم ابهت و جلالش را
توصیف کنم . نامش سید شمس الدین محمد بود.
📚@ketabkhani_group📚