eitaa logo
منتظران ظهور
32.5هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
20.2هزار ویدیو
851 فایل
کانال دوم ما کانال قرآن و ادعیه @quranvadoa نشر مطالب فقط با آیدی کانال منتظران ظهور جایز است تبادل و تبلیغ @aaaaammmee کانال تبلیغات @montazarnn @montazerane_zohour_info 👈درباره ما آدرس ما در تمامی پیام‌رسان‌ها👇 zil.ink/montazerane_zohour
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ 📌 مهدویت در اندیشهٔ امام خمینی 📝 حضرت مهدی سرّ امتداد لیلة‌‌القدر ✍در روایتی از امام محمدتقی دربارهٔ لیلة‌القدر رسیده است که فرمودند: «ای شیعیان! در مقام بحث باید با سورهٔ مبارکهٔ قدر استدلال نمایید تا پیروز شوید.»*1 🌌 مراد حضرت آن است که در سورهٔ قدر از نزول فرشتگان خبر داده و فرمود: «فرشتگان و روح در آن شب به اذن پروردگارشان برای [تقدیر و تنظیم] هر کاری نازل می شوند.»*2 در این آیه جریان نزول فرشتگان با فعل مضارع بیان شده است که یعنی هنوز هم ادامه دارد. بنابراین به نص قرآن کریم تا پایان دنیا فرشتگان با روح‌القدس در شب قدر به زمین فرود می‌آیند پس باید بعد از پیامبر اکرم کسی که غیر از نبوت، همهٔ صفات معنوی آن حضرت را دارد، وجود داشته باشد و با فرشتگان و روح‌القدس سنخیت وجودی داشته باشد تا آن‌ها در شب قدر در زمین به حضور او بیایند. 🔹 بی‌تردید هیچ کسی غیر از امام معصوم چنین شایستگی‌ای ندارد و مهدی موعود به عنوان آخرین پرچمدار امامت و ولایت تنها کسی است که سبب امتداد جریان نزول فرشتگان در شب قدر شده است.*3 💠 بنابراین حضرت مهدی در واقع سرّ امتداد لیلة‌القدر است و وجود مبارک او سبب فرود آمدن فرشتگان در شب قدر می‌شود. این حقیقت در اندیشهٔ امام خمینی نیز به خوبی تبلور یافته است.*4 📚 1. تفسير کنز الدقائق و بحر الغرائب، جلد14، ص 366 2. سوره قدر، آیه 3 3.حسن‌زاده آمل، انسان در قرآن، ص 244. 4. امام خمینی، صحیفه امام (مجموعه آثار امام) ج 19، ص 285 و امام خمینی، آداب الصلوة، ص 327 🇮🇷 ویژهٔ الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج ➖➖➖➖➖➖➖ امـــــامـ زمـــانـــے شــــو در ایتا و هورسا و آپار‌‌ات ↙ @montazerane_zohou
♥️ کجایی ای قرار بی قراران امید ی چشم انتظاران 🍃 دعای جمع ما هر جمعه این است که با تو می آید بهاران ☺️ ان شاءالله این روز ظهور شما باشد آقا جان 🤲🏻 هر کجا هستید با هزاران عشـــق 💛 💚الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💚 🌤 🤲
🔺او می آید ‼️‼️دوستان با کلیک بر روی هشتگ های بالا می تونید قسمت های قبلی را بیابید👆👆 ‼️‼️ 👈قسمت پنجم/ من دختر قیصرم ... 🔰🔰🔰🔰🔰🔰 پیشوای دهم- امام هادی(علیه السلام)- «بشر انصاری» را به حضور می طلبد. سابقه دوستی و وفاداری بشر به فرزندان فاطمه(سلام الله علیها)، موروثی و مستحکم بوده و بر اساس همین سابقه درخشان است که بشر، مورد اعتماد و رازدار امام هادی (علیه السلام) می باشد. امام هادی(علیه السلام) وقتی بشر را به حضور می طلبد، به او می گوید: -کاری بر عهده ات خواهم گذاشت، که انجام آن فضیلتی برای تو خواهد بود. بشر که از شنیدن این خبر شادمان گشته است، وفاداری و اشتیاق خویش را برای خدمتگزاری به امام دهم، بار دیگر اظهار می دارد: -مولایم! هر چه فرمایی، بر انجامش شتاب خواهم داشت. ⚜⚜⚜⚜⚜⚜ امام هادی(علیه السلام)، نامه ای مهر و موم شده همراه با کیسه پول که دویست و بیست سکه طلا در آن است، به بشر داده و می گوید: -ای بشر! این کیسه پول زر و نامه را با خود بردار و به بغداد روانه شو. آنگاه که به این شهر رسیدی، بر ساحل فرات حاضر باش. فردا عصر، یک کشتی تجاری به بغداد خواهد آمد. در این کشتی، کنیزکانی هستند که برای فروش آورده شده اند. اکثر خریدارانی که آنجا هستند، از بنی عباس بوده و پول فراوانی را برای خرید با خود آورده اند. تو مراقبت کن که یکی از فروشندگان کنیز، «عمر و بن یزید» نام دارد و دختری همراه او می باشد، که هرگاه بخواهند چهره اش را بر خریداران عرضه نمایند، او امتناع کرده و نمی گذارد کسی نقاب از چهره اش کنار زند، یا حتی صدایش را بشنود. او دو جامه از حریر بر تن داشته و خزی به دوش دارد. یکی از خریداران که شیفته نجابت و پاکدامنی او می شود، می گوید: «من این کنیز را به سیصد دینار خریدارم.» کنیز با لحنی استوار و جدّی می گوید: «مرا به تو رغبت و اشتیاقی نیست. اگر دارای ثروت و شکوه سلیمان پیغمبر هم باشی، نزد تو نخواهم آمد.» امام دهم لحظه ای سکوت کرده و سپس ادامه می دهد: -رفتار این دختر به گونه ای است که «عمروبن یزید» نمی تواند در برابرش تندخویی کرده و برای وادار ساختن او به اطاعت، دست به تازیانه ببرد. بنابراین، با شگفتی آمیخته به نگرانی به دختر می گوید: «چاره ای جز فروش تو نیست. اندکی اندیشه کن که کیستی، کنیزکی برای فروش!» ➖➖➖➖➖ امـــــامـ زمـــانـــے شــــو ایتا و هورسا و آپار‌‌ات ↙ @montazerane_zohour
ادامه قسمت پنجم👇👇 دختر پاسخ می دهد: «شتاب مکن. آنکه مرا می جوید، خواهد آمد.» هر چند که گفتگوی «عمرو بن یزید» با آن دختر به زبان رومی است و تو از آن نمی توانی آگاهی یابی؛ اما بدان که مقصود و هدف سخن آنها همین است که برایت گفتم. ❗️❗️امام دهم، نگاه بر چهره بشر انصاری دوخته و ادامه می دهد: -تو در این هنگام خود را به مرد فروشنده برسان و بگو کسی نامه ای به خط رومی نوشته است تا به این کنیز بدهم. شاید او با خواندن نامه، به فروش خویش راضی شود. وقتی آن دختر، مهر و موم نامه را می گشاید و پیام ما را می بیند، چهره اش خندان و شکفته شده و رضایت خودش را اظهار می کند. ای بشر! تو این دویست و بیست سکه را به فروشنده پرداخت کن و دختر را همراه خویش به سامرا بیاور. البته، مرد فروشنده بر سر قیمت، سختگیری خواهد کرد، اما بالاخره راضی خواهد شد که به همین مقدار طلا، از آن دختر دست بردارد. ❇️❇️❇️❇️❇️ بشر انصاری بعد از پایان کلام امام، از حضور او مرخّص شده و راه بغداد را در پیش می گیرد. پیش بینی امام هادی(علیه السلام)، ذرّه ای با آنچه روی می دهد، تفاوت ندارد و بشر انصاری همراه با آن دختر به سوی خانه امام هادی (علیه السلام)، رهسپار می شود. بشر انصاری درمی یابد که این کنیز، دختر یشوعا، نوه قیصر روم است. هر چند که غیر عادی بودن تمامی این ماجرا موجب شگفتی و حیرت بشر انصاری می باشد، اما وقتی خانواده دختر برای او شناخته می شود، بهت و هیجان خاصّی بر سراسر وجود بشر حاکم می گردد: ❗️❗️❗️❗️❗️ نوه ی قیصر روم و اسارت؟! چگونه؟! چگونه چنین چیزی ممکن است! اسارت نوه قیصر روم، همچون یک راز می ماند که فقط برای بشر انصاری فاش گشته است. اولین چیزی که پس از غلبه بشر بر حیرت و شگفتی فراوانش، بر زبان او می آید، چنین است؟ -نام تو چیست؟ و چگونه زبان عربی را به این مهارت، می دانی؟ دختر می گوید: -نرجس؛ نام من نرجس است. جدّم قیصر، چون استعداد فوق العاده و هوش و ذکاوت حیرت انگیزی را در من مشاهده می کرد، دوست داشت تا زبان عربی را فراگیرم؛ تا بلکه در کارهایش بتوانم به او کمک کنم. من زبان عربی را بسیار خوب و در مدّتی کوتاه از مربّیان خویش آموختم.... بشر انصاری که از شنیدن کلام نرجس، خوشحال و شاد گشته است، از او تمنّا می کند تا ماجرای زندگی خود را باز گوید. برای بشر، مسلّم و قطعی می باشد که داستان و ماجرای آمدن نرجس به بغداد و تمامی آنچه که خود او شاهدش بوده است، دنیایی از شگفتی و تعجب را در خود دارد. نرجس که با ذکاوت و هوشیاری سرشار خویش، دانسته است که می توان به بشر انصاری اعتماد کرد، ماجرای شگفت انگیز خودش را برای او باز می گوید. 🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰 از همان شبی که در تالار عروسی، حادثه ای اتفاق افتاد و زمین لرزید، آغاز می کند. ماجرای خواب های دلچسب و خوشی را که دیده بود، برای او بیان می دارد و در ادامه سخن، می گوید: -آخرین شب هایی را که در سرزمین خود بودم، هیچ گاه فراموش نمی کنم. مدّتی بود که در خواب نمی دیدمش. اما همیشه به یادش بودم و آرزو می کردم که در عالم رویا، باز هم او را ببینم ولی خبری نمی شد. ➖➖➖➖➖➖➖ امـــــامـ زمـــانـــے شــــو در ایتا و هورسا و آپار‌‌ات ↙ @montazerane_zohour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خُـدای مهـربانم... نور خودت را در دلمان روشن کن و به درون قلبـمان نفوذ ڪن و خشـم، تـرس درد، ناامیـدی را از ما دور ڪن... و روحمان راجانی تازه ببخش... آمین یا رَبَّ ❄️خودتون ✨خوبی هاتون ❄️دل خوشی هاتون ✨روز و روزگار تون ❄️همه را به خدا می سپارم 🤲🏻➖➖➖➖➖➖➖ امـــــامـ زمـــانـــے شــــو در ایتا و هورسا و آپار‌‌ات ↙ @montazerane_zohour
CQACAgQAAxkBAAEgVWRgHsSw82gHNHHZxz6ej97cpUJuQAACyAgAAtTV-FB45euDfR-2Kh4E
3.39M
♨️شهید تند مزاج!! 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام ➖➖➖➖➖➖➖ امـــــامـ زمـــانـــے شــــو در ایتا و هورسا و آپار‌‌ات ↙ @montazerane_zohour
🔺او می آید ‼️‼️دوستان با کلیک بر روی هشتگ های بالا می تونید قسمت های قبلی را بیابید👆👆 ‼️‼️ 👈قسمت ششم//تولد منجی 🔰🔰🔰🔰🔰🔰 ماه، تمام و کامل می تابد. قرص سیمگون ماه، آنچنان پرنور و درخشان است، که خورشید سحرگاهان را به خاطر می آورد. این چراغ فروزان شب، دامن کشان و نرم نرم، خود را بر حریر آبی و خوش نقش آسمان می لغزاند و پیش می رود. پستی و بلندی دیوارهای تازه ساز و محکم خانه ها، در بارش نور ماه، زیبا و تماشایی به نظر می آیند. آمد و شد مردم سامرا که از ساعتی قبل فروکش کرده است، جای خود را به سکوتی وهم آلود و گنگ داده است. نور خوشرنگ مهتابف خویشتن را بر سیاهی شب تحمیل کرده و انگار همه زمین را یکپارچه نور ساخته است. 🌺🌺امشب شب پانزدهم شعبان است؛ نیمه شعبان. حکیمه - عمه امام حسن عسکری(علیه السلام)- به خانه امام آمده تا اقوام خویش را دیدار نماید. هنگامی که قصد مراجعت می کند، امام یازدهم به او می گوید: -ای عمه! امشب را نزد ما باش. حکیمه که پیروی از فرمان امام خویش دارد، اگر پرسشی را نیز بر زبان می آورد، برای بیشتر دانستن است: -امشب؟ ای بزرگوار به اندازه کافی به شما زحمت داده ام، پس... امام حسن عسکری(علیه السلام) وقتی تامل حکیمه را می بیند، می گوید: -امشب، فرزندی از ما متولد می شود که خداوند، زمین را به علم و ایمان و هدایت او روشن می سازد، بعد از آنکه ظلم و جور، همه جای را فرا گرفته باشد! حکیمه هر چند که قبلاً بشارت و مژده چنین فرزندی را از زبان امام عسکری(علیه السلام) شنیده است و می داند که این فرزند باید از نرجس زاده شود؛ اما در آن لحظات نمی تواند شعف آمیخته با حیرت خویش را از کلامش محو نماید: -این مولود خجسته، از نرجس خواهد بود؟! امام پاسخ می دهد: - آری؛ از نرجس است. ➖➖➖➖➖➖➖ امـــــامـ زمـــانـــے شــــو در ایتا و هورسا و آپار‌‌ات ↙ @montazerane_zohour
ادامه قسمت ششم👇👇 حکیمه بی اختیار سر تکان می دهد؛ به پرسش و شاید هم تعجب و با صدایی که نجوا را می ماند، می گوید: -در او، هیچ گونه آثاری از داشتن یک کودک مشاهده نمی شود! امام عسکری(علیه السلام) با مایه ای از خوشی و شعف در کلام می گوید: -هنگام صبح آثار حمل فرزند در نرجس آشکار می شود. مثل او، همچون مادر موسی می باشد. آن زن که تا هنگام ولادت فرزندش، هیچ نشانه ای نداشت و هیچ کس بر حالش مطّلع نگردید؛ زیرا که فرعون شکم زنان حامله را به طلب حضرت موسی می شکافت. حکیمه به نزد نرجس رفته و گفتگوی خویش با امام عسکری(علیه السلام) را برای او باز می گوید. نرجس در پاسخ می گوید: -هیچ اثری از فرزند، در خودم مشاهده نمی کنم. وقت خوابیدن که فرا می رسد، حکیمه نزدیک نرجس می خوابد. خواب! چگونه می توان خوابید! دست اعجازگر خداوندی در کار است تا امشب و برای یکبار دیگر معجزه خویش در آفرینش یک انسان کامل؛ یک حجّت بر مردم و آیه ای از عظمت آفریدگاری خود را به نمایش گذارد. 🔸🔸🔹🔹🔸🔸🔹🔹🔸🔸🔹 پروردگار مهربان من! می دانم می دانم که همه منتظرند! فرشتگانت، که در بارگاه عرش کبریایی تو در پرواز هستند، اکنون گوش به فرمانت دارند که به اشاره ای بر زمین فرود آمده و این... این مولود را در برگیرند! اینک و بر زمین تو نیز پاکترین و برجسته ترین چهره انسانی روزگار، امام بر انسان ها و نماینده تو برای هدایت بشریت در انتظار است، در انتظار! حکیمه با چنین اندیشه هایی است که میل به خوابیدن ندارد. خواب امشب با بیداران بیگانه است! او گهگاه از جای برخاسته و به نرجس می نگرد: فرشته ای چشم بر هم نهاده، با سیمایی که انگار در نور مهتاب شستشو داده باشند! لبخندی پر از گذشت و مهربانی، که هیچ گاه از آن سیما محو نمی شود و آرامش... آرامشی که شاید در چنین شبی، بیشتر از پیش خود را نمایان ساخته است. چه هنگام از شب است؟! حکیمه از لای در نیمه باز به آسمان می نگرد: ماه؛ ماه کامل، بارش نور خود را بر زمین، نظاره می کند. کسی پنداری به حکیمه خبر می دهد: «وقت شب زنده داری و برپایی نماز شب است، همچون شب های دیگر.» حکیمه بر می خیزد. وضو ساخته و به نماز می ایستد. در لبخند مهتاب و نجوای نسیمی که بر سر شاخه های درختان پیچیده است و همراه با زمزمه جویباری که از نزدیکی آن خانه می گذرد، حکیمه، یاد خدا را بر دل و زبان خویش وارد می سازد. حکیمه، زنی است که نیایش و گفتگوی با خدا را در مکتب امامت فرا گرفته است: دل و جان را باید به معبود سپرد در وقت نماز. حکیمه اینگونه نماز می خوند، نماز شب. ➖➖➖➖➖➖➖ امـــــامـ زمـــانـــے شــــو در ایتا و هورسا و آپار‌‌ات ↙ @montazerane_zohour
ادامه قسمت ششم👇👇 نماز وتر را که می خواهد بخواند نرجس را مشاهده می کند. او نیز به نماز شب ایستاده است. وقتی نماز حکیمه به پایان می رسد، او در گوشه ای از اتاق به انتظار می نشیند، تا نرجس راز و نیاز با خدای خویش را تمام کند... دقایقی سپری می شود. ⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜ طلوع فجر نزدیک است ... حکیمه صدای امام عسکری(علیه السلام) را از اتاق خودش می شنود: -عمه جان! شک به دل راه مده؛ زیرا زمان موعود فرا رسیده است. حکیمه با شنیدن این کلام، شگفت زده روی به نرجس می گرداند: چهره همچون ماه او درهم کشیده و مضطرب می نمایاند. انگار، رنجی به او می رسد. حکیمه او را در آغوش کشیده و نام پروردگار را بر زبان می آورد و آن را چندین مرتبه تکرار می کند. -سوره قدر را برایش بخوان. این کلام امام عسکری(علیه السلام) می باشد که به بالین همسر خویش آمده و خطاب به حکیمه دارد. -انا انزَلناهُ فی لَیلَه القدر... شگفتا! اینجا چه خبر است؟! صدایی شنیده می شود.! آن کودک، نوزاد، مولودی که هنوز از رحم مادر بیرون نیامده است همراه حکیمه به خواندن سوره قدر مشغول است. اعجاز خداوندی یکبار دیگر خود را جلوه گر می سازد. این مولودی که می خواهد پا بر عرصه دنیا بگذارد همچون مسیح پیامبر از داخل شکم مادرش سخن پروردگار را بر زبان آورده است! باید منتظر بود اتاق خالی است نرجس محو شد غیبش زد و رفت! آغوش حکیمه که برای در میان گرفتن نوزاد گشوده مانده است همچنان باز باقی می ماند. با دست هایی که لرزه دارند و دلی که شوق و هراس را به یک اندازه در خود جای داده است، سرآسیمه و مبهوت از وقایع شگفت این شب برخاسته و شتابان به سوی اتاق امام عسکری می دود. می خواهد لب بگشاید و حرف بزند، اما توان ندارد. امام عسکری(علیه السلام) به یاری حکیمه آمده و می گوید: -عمه جان به اتاق نرجس بازگرد که او را در جای خود خواهدی دید. حکیمه بی درنگ چنین می کند. به اتاق که وارد می شود عطر بسیار مطبوعی در هوا موج می زند و نوری که همه جا را از روشنایی خویش لبریز ساخته است، چشم او را روشن می سازد. نرجس که غیبش زده بود اکنون بر بستر خود خوابیده است. ✨✨⚡️⚡️🌟🌟🌟⚡️⚡️✨✨✨ حکیمه از شوق می گرید. چه می بینم؟! چه نوزادی! آنقدر تازگی و شگفتی در این خانه هست که برای بیان آن، هر زبانی بسته می ماند تا نتواند سخن گوید. نوزاد رو به قبله دارد و با همان کلام که از درون رحم مادر از خود داشت، با پروردگار سخن می گوید: -اشهد ان لا اله الّا الله وحده لا شریک له و... صبح شده است. خورشید، شب و تاریکی را در هم شکسته است. حکیمه از جای بر می خیزد تا کودک را به آغوش گیرد.... ⏪⏪⏪ ادامه دارد... برگرفته از کتاب او می آید/ رضا شیرازی/انتشارات پیام آزادی ➖➖➖➖➖➖➖ امـــــامـ زمـــانـــے شــــو در ایتا و هورسا و آپار‌‌ات ↙ @montazerane_zohour
علی از زبان علی 35.mp3
13M
کتاب صوتی علی از زبان علی قسمت ۳۵ *نامه ای تاریخی و روشنگر به مردم *تشریح ماجرای قتل عثمان *تشریح ماجرای نزاع با معاویه *تشریح ماجرای حکمیت و خوارج *توبیخ مردم به جهت سستی در جنگ ➖➖➖➖➖➖➖ امـــــامـ زمـــانـــے شــــو در ایتا و هورسا و آپار‌‌ات ↙ @montazerane_zohour
علی از زبان علی 34.mp3
5.96M
کتاب صوتی علی از زبان علی قسمت ۳۴ *نامه ای تاریخی و روشنگر به مردم *استدلال و تشریح ماجرای خلافت *تشریح ماجرای جنگ جمل ➖➖➖➖➖➖➖ امـــــامـ زمـــانـــے شــــو در ایتا و هورسا و آپار‌‌ات ↙ @montazerane_zohour
علی از زبان علی 36.mp3
13.38M
کتاب صوتی علی از زبان علی قسمت ۳۶ *خطبه میان مردم و نکوهش آنان *توصیف یاران رسول الله (ص) *آمادگی و تشکیل سپاه برای جنگ مجدد با معاویه *خطبه برای انجام جهاد دوباره در صفین ➖➖➖➖➖➖➖ امـــــامـ زمـــانـــے شــــو در ایتا و هورسا و آپار‌‌ات ↙ @montazerane_zohour