eitaa logo
منتظران فرج
89 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.4هزار ویدیو
10 فایل
اللهُـــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّـــــــکَ الْفَــــــــرَج طلوع نزدیک است اگر بخواهیم ظهور تو زیباتر از ظهور همه‌ی زیبایی‌هاست چشم به راه زیباترین بهاریم خدایا انتظار چقدر دیر می‌گذرد با صد نگاه خسته، صدا می‌زنیم تو را بیایید همه منتظر آمدنش شویم.
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 تشرف حسن بن مثله جمكرانی و دستور ساخت مسجد جمکران در شب سه شنبه، هفدهم ماه مبارك رمضان سال سیصد و نود و سه (هجری قمری) 🗂 قسمت دوم: ... مقداری از راه را كه آمدم، دوباره مرا خواستند و فرمودند: 🔶 در گّله جعفر كاشانی گلّه دار، بزی هست كه بايد آن را بخری. اگر مردم روستا پولش را دادند، با پول آنها بخر، وگرنه بايد از پول خود بدهی. فردا شب آن بز را به اين محل بياور و ذبح كن. آنگاه روز هيجدهم ماه مبارك رمضان گوشتش را به بيماران و كسانی كه مرض سختی دارند بده، زيرا خدای تعالی همه را شفا می‌دهد. آن بز ابلق (سفيد و سياه) است و موهای زيادی دارد. هفت علامت در او هست: سه علامت در يك طرف و چهار تا طرف ديگر. ▫️ بعد از اين فرمايشات، براه افتادم كه بروم، اما باز مرا خواستند و فرمودند: 🔶 ما تا هفتاد يا هفت روز اينجاييم (اگر بگوييم هفت روز، دليل است بر شب قدر، كه بيست و سوم رمضان می‌باشد. اگر بگوييم هفتاد روز، شب بيست و پنجم ذيقعدة الحرام و روز بزرگی است). ♦️حسن بن مثله می‌گويد: ▫️ به خانه برگشتم و همه شب را در فكر بودم، تا صبح شد و نماز خواندم. بعد از نماز، سراغ علی بن المنذر آمدم و اتفاقات را برايش گفتم. با هم تا جايی كه شب قبل مرا برده بودند، رفتيم. در آن جا گفتم: 🔹به خدا قسم، نشانی و علامتی كه امام (علیه السلام) اين مطالب را به من فرموده اند، اين زنجيرها و ميخهايی است كه در اين جا هست. ▫️ سپس به طرف منزل سيد ابوالحسن الرضا رفتيم. وقتی به در منزلش رسيديم، خدمتگذاران او را ديديم. آنها به من گفتند: 🔸سيد ابوالحسن از اول صبح در انتظار تو است. آيا اهل جمكرانی؟ ▫️ گفتم: 🔹 بلی. ▫️ همان وقت نزد سيد ابوالحسن رفتم و سلام كردم. ايشان جواب سلام مرا به نحو احسن داد و مرا گرامی داشت و پيش از آن كه چيزی بگويم، گفت: 🔸 ای حسن بن مثله من خواب بودم. در عالم رؤيا شخصی به من گفت: كسی به نام حسن بن مثله از جمكران نزد تو می‌آيد. هر چه گفت سخن او را تصديق كن و بر قولش اعتماد كن، چون سخن او سخن ما است و نبايد گفته اش را رد كنی. از خواب بيدار شدم و تا الان منتظر تو بوده ام. ♦️ در اين جا حسن بن مثله وقايع را مشروحا به او گفت. سيد همان وقت فرمود كه اسبها را زين كنند، بعد سوار شدند. وقتی نزديك ده رسيدند، جعفر چوپان را ديدند كه گله را در كنار مسير، می‌برد. حسن بن مثله ميان گله رفت و آن بزی كه حضرت اوصافش را داده بودند، آخر گله ديد، كه به طرف او می‌آيد! او هم آن بز را گرفت و خواست قيمتش را به جعفر بدهد. جعفر سوگند ياد كرد كه من اين بز را هرگز نديده ام و در گله من نبوده است، جز آن كه امروز می‌بينم و هر طور خواسته ام آن را بگيرم، برايم ممكن نمی شد، تا الان كه پيش شما آمد. بز را همان طوری كه حضرت بقية اللّه ارواحنافداه دستور داده بودند، به آن جا آوردند و كشتند. بعد هم در حضور سيد ابوالحسن الرضا، حسن بن مسلم را حاضر كردند. استفاده های زمين را از او گرفته و درآمد رهق را هم آورده و به آن اضافه كردند. سپس مسجد جمكران را ساخته و با چوب پوشاندند. سيد ابوالحسن الرضا زنجير و ميخها را به قم برد و در منزل خود گذاشت. همه بيماران و دردمندان به منزلش می‌رفتند و خود را به آن زنجيرها می‌ماليدند و خدای تعالی آنان را به سرعت شفا می‌داد و خوب می‌شدند. ابوالحسن محمد بن حيدر می‌گويد: از چند نفر شنيدم كه سيد ابوالحسن الرضا در محل موسويان، در شهر قم مدفون است. بعد از او يكی از فرزندانش مريض شد. خواستند از همان زنجيرها برای شفايش بهره بگيرند. در صندوق را باز كردند، اما چيزی نيافتند. ⬅️ بركات حضرت ولی عصر (علیه السلام)، اثر سید جواد معلم، صفحات ۴۵ تا ۴۸ 🏷 (عجل الله تعالی فرجه)         ┈••✾•🌿🌸🇮🇷🌸•✾••┈               💠مُنتَظِر'انِ فَرَج💠          ⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّل‌ݪِوَلیِّڪَ‌الفَرَجـ‌⚘ ╭━━━━⊰❀🕋❀⊱━━━━╮     @montazeranefaraj31314 ╰━━━━⊰❀♥️❀⊱━━━━╯
❇️ رفتن به مسجد جمکران با همراهی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف 🕌 سابقا راه قم به مسجد جمکران از طرف مرقد حضرت علی بن جعفر (علیه السلام) بود. 🌳 در خارج شهر، آسیابی بود که اطرافش چند درخت وجود داشت، و جای نسبتا باصفایی‌ بود، آنجا میعادگاه حضرت بقیه اللّه (ع) بود، صبح پنجشنبه هر هفته جمعی از دوستان مرحوم حاج ملا آقاجان در آنجا جمع می‌شدند تا به اتّفاق به مسجد جمکران بروند. 🌄 یک روز صبح پنجشنبه، اوّل کسی که به میعادگاه می‌رسید، مرحوم حجّه الاسلام و المسلمین آقای میرزا تقی تبریزی زرگری است. می‌بیند که توجّه و حال خوبی دارد، با خود می‌گوید اگر بمانم تا رفقا برسند، شاید نتوانم حال توجّهم را حفظ کنم، و لذا تنها به طرف مسجد حرکت می‌کند و آنقدر توجّه و حالش خوب بوده که جمعی از طلّاب، که از زیارت مسجد جمکران به قم برمی‌گشتند، با او برخورد می‌کنند ولی او متوجّه نمی‌شود. رفقای ایشان که بعد سر آسیاب می‌آیند، گمان می‌کنند آقای میرزا تقی نیامده است. از طلّابی که از مسجد جمکران مراجعت می‌کنند می‌پرسند: 🔹 شما آقای میرزا تقی را ندیدید؟ ▫️ می‌گویند: 🔸 چرا، او با یک سیّد بزرگواری به طرف مسجد جمکران می‌رفت و آنها آنچنان گرم صحبت بودند که به ما توجه نکردند. ▫️ رفقای ایشان به طرف مسجد جمکران می‌روند. وقتی وارد مسجد می‌شوند، می‌بینند او در مقابل محراب افتاده و بیهوش است. او را به هوش می‌آورند و از او سؤال می‌کنند: 🔹 چرا بیهوش افتاده بودی؟ آن سیّدی که همراهت بود، چه شد؟ ▫️ می‌گوید: 🔸 وقتی به آسیاب رسیدم، دیدم حال خوشی دارم، تنها با حضرت بقیّه اللّه «ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء» صحبت می‌کردم، با آن حضرت مناجات می‌نمودم، تا رسیدم به مقابل محراب، این اشعار را می‌خواندم و اشک می‌ریختم. ❇️ با خداجویان بی‌حاصل مها تا کی نشینم باش یک ساعت خدا را، تا خدا را با تو ببینم‌ تا اینجا رسیدم که: ❇️ ای نسیم کوی جانان بر سر خاکم گذر کن آب چشم اشکبارم بین و آه آتشینم‌ ✨ ناگهان صدایی از طرف محراب بلند شد و پاسخ مرا داد، من طاقت نیاوردم و از هوش رفتم. ▫️ معلوم شد که تمام راه را در خدمت حضرت بقیّه اللّه (عجل الله تعالی فرجه) بود، ولی کسی که صدای آن حضرت را می‌شنود از هوش می‌رود، چگونه طاقت دارد که خود آن حضرت‌ را ببیند؟ لذا مردمی که آقا را نمی‌شناختند، حضرت را در راه می‌دیدند. ولی خود او تنها از لذت مناجات با حضرت حجه بن الحسن علیهما السّلام برخوردار بود. ⬅️ یکصد پرسش و پاسخ پیرامون امام زمان (علیه السلام)، صفحه ی ۲۷۵ 🏷 علیه السلام         ┈••✾•🌿🌸🇮🇷🌸•✾••┈               💠مُنتَظِر'انِ فَرَج💠          ⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّل‌ݪِوَلیِّڪَ‌الفَرَجـ‌⚘ ╭━━━━⊰❀🕋❀⊱━━━━╮     @montazeranefaraj31314 ╰━━━━⊰❀♥️❀⊱━━━━╯