eitaa logo
منتظران ظهور
62 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
166 ویدیو
59 فایل
🤲 اللّهمَ ارزُقنا شَهادَت فِی سَبیلِک 🤲 کپی آزاد☺️اگه یادت موند یه صلوات هم برای تعجیل در ظهور امام زمان (عج) بفرست ⛅ آغاز 💫👈 ۱۴۰۱/۰۸/۲۹
مشاهده در ایتا
دانلود
۳ شاید توی دنیا هیچ کس مثل من و سعید اینقدر عاشق نبود... طاقت حتی یه لحظه ناراحتی همدیگرو نداشتیم ...💕 هیچکس حق نداشت به نازدونه ی سعید کوچکترین بی احترامی کنه ... حتی پسرای دانشگاه هم میدونستن که حق نزدیک شدن به منو ندارن 🚫 دیدن صورت بی روح و رنگ پریدم تو آینه خودم رو هم ترسوند ... چه برسه به سعید ...  پس تا نیومده بود باید حسابی به خودم میرسیدم 👗💅💄👌 سریع دست به کار شدم ، کرم و رژلب و خط چشم باریکم کار خودش رو کرد در عین بیحالی مثل هرروز خوشگل و به قول سعید "جیگر" شدم ... 😉 در حال عوض کردن لباسم بودم که زنگ در به صدا دراومد .  سریع پله ها رو پایین رفتم و درو باز کردم . دیدن چهره ی سعید ، حتی از پشت آیفون هم حالم رو خوب میکرد 💕 از در که وارد شد با دیدن من سوتی زد ... -اوه اوه ، اینو نگاااا خانوم ما موقع مریضی هم ناز و تکه 😍👌 چه جیگری شدی تو ... با گفتن "دیوووونه" خودمو تو بغلش انداختم .... ❣ هیچ جا به اندازه ی آغوش سعید برام گرم و امن نبود ... - آخه وروجک دیشب چقدر بهت گفتم تو این هوای بارونی و سرد پالتو رو از تنت درنیار؟؟ پالتو رو که در آوردی هیچ ، لج کردی شالتم از سرت برداشتی ... 😐 تو که اینجوری منو اذیت میکنی حقته ... اگه همون دیشب یه دونه میزدم تو گوشت الان حالت خوب بود .... - عههههه... 😳 سعییید 😒 - کوفت! - بد 😒 -شوخی میکنم 😊 ولی انصافاً یه چک میخوردی بهتر بود یا الان بخوای بری دو سه تا آمپول بخوری؟؟ 😝 - نخیرشم ، آمپول هم نمیخورم تو که میدونی من چقدر از آمپول میترسم 😰 - ههههه. مسخره ی لوس... 😀 - لوس خودتیییییی 😝 گاز محکمی از بازوش گرفتم و پله ها رو دو تا یکی بالارفتم و به اتاقم پناه بردم. سعید هم پشت سرم دوید و وارد اتاق شد و درو بست ... 📿 @montazeranezohoor_e_mahdi 📿
۴ بعد از رفتن سعید دوش گرفتم و دراز کشیدم... حتی تصور زندگی بدون سعید هم برام کابوس بود ... ❤️ من برای داشتن سعید حاضر به هر کاری بودم ... اون جبران همه کمبودها و محبت های نادیدم از طرف خانواده  و تنها همدمم بود 💕 حتی بیشتر از خودم به فکرم بود ... یک ساعت بعد با شنیدن صدای تلویزیون ، فهمیدم که بابا اومده خونه و احتمالا مامان هم کم کم پیداش شه هروقت سرما میخورم دلم فقط خواب میخواد و خواب میخواد و خواب ... 😴 - ترنم خوشگلم! پاشو بیا شام بخوریم ... پاشو مامانم ... - مامان بدنم درد میکنه بذار بخوابم ، میل ندارم. نمیخورم. - ترنم خسته ام ، حال حرف زدن ندارم .پاشو بریم... - مامانمممم..... شب بخیر👋 صدای کوبیدن در ، خیالمو راحت کرد که مامان رفته و دوباره خوابیدم... 😴 فردا رو نمیتونستم مثل امروز تعطیل کنم. حتی یک روز خوابیدنم به برنامه هام ضربه میزد و از کارهام عقب میموندم. از باشگاه ، کلاس ها ، دانشگاه و ... خوب میشدم یا نه ، به هرحال صبح باید دنبال کارهام میرفتم. 📿 @montazeranezohoor_e_mahdi 📿
۵ حالم هنوز خوب نشده بود اما باید میرفتم.  امروز تو دانشگاه کلاس نداشتم، ولی باید آموزشگاه میرفتم و عصر هم باشگاه داشتم. 📱اول یه زنگ به سعید زدم و با شنیدن صداش، انرژی لازم برای شروع روزمو بدست آوردم 💕 یه زنگم به مرجان زدم و برای دو سه ساعتم که بین روز خالی بود ، باهاش قرار گذاشتم 👭 به چشمام که به قول سعید آدمو یاد آهو مینداخت ، ریمل و خط چشم کشیدم و لبای برجسته و کوچیکمو با رژلبم نازترش کردم 👄👌 مانتوی جلو باز سفیدمو با کفش پاشنه بلند سفیدم ست کردم  و ساپورت صورتی کمرنگمو با تاپ و شالم 👌 موهای لخت مشکیمو دورم پخش کردم و تو آینه برای خودم چشمک زدم و در حالیکه قربون صدقه ی خودم میرفتم از خونه خارج شدم 😘 سر کلاس زبان فرانسه همیشه سنگینی نگاه عرشیا اذیتم میکرد. البته خیلی هم بدم نمیومد 😉 اینقدر جذاب و خوشگل بود که بقیه دخترا از خداشون بود یه نیم نگاه بهشون بندازه! چندبار به بهونه کتاب گرفتن و حل تمرین ازم خواسته بود شمارمو بدم بهش اما با وجود سعید این کار برام خطر جانی داشت❗️ حتی اگر بو میبرد که چنین کسی تو کلاسم هست، رفت و آمدم به هر آموزشگاهی ممنوع میشد 🚫 بعد از کلاس میخواستم سوار ماشینم شم که صدای سمانه (که یکی از دخترای کلاس و بود) رو شنیدم.👂 - ترنم! برگشتم سمتش، - بله؟ - ببخشید ، میتونم چنددقیقه وقتتو بگیرم؟؟ - برای چی؟ 😳 - کارت دارم عزیزم 😊 - منو؟؟ 😳 چیزه ... یکم عجله دارم آخه ...  - زیاد طول نمیکشه. - آخه با دوستم قرار دارم. پس بیا سوار ماشین شو تا سر خیابون برسونمت ، حرفتم تو ماشین بزن که من دیرم نشه. - باشه عزیزم. ممنون سوار شد و راه افتادیم... 🚗 - خب؟ گفتی کارم داری ...؟ -اره 😊 برم سر اصل مطلب یا مقدمه بچینم؟؟ - نه لطفاً برو سر اصل مطلب - باشه ، میگم ... حیف اینهمه خوشگلی تو نیست؟؟ - جان؟؟ منظورت چیه؟؟ - حیف نیست نعمتی که خدا بهت داده رو اینجوری ازش استفاده میکنی؟ - خدا؟ چه نعمتی؟؟ 😳 - بابا همین زیباییتو میگم دیگه. اینجوری که میای بیرون ، هرکی هرجوری دلش میخواد راجع بهت فکر میکنه ... 🔞 - گفتم برو سر اصل مطلب! - تو کلاس دقت کردی چقدر پسرا نگاهت میکنن؟؟ 📿 @montazeranezohoor_e_mahdi 📿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پلـاک‌را‌از‌گردنـش‌در‌آورد.. گفـتم‌:از‌کجـا‌تو‌را‌بشنـاسند؟! گفــت‌:آنکـه‌بایـد‌بشنـاسد! می‌شنـاسد...🌹 ✥『‌📿 @montazeranezohoor_e_mahdi 📿』✥
⊰{🌊🧡}⊱ حوض سقاخانہ ات داࢪُالشفاۍعالَم است ڪࢪده بینا یڪ نگاهت ڪوࢪِ مادࢪزاد ࢪا ‌ (ع) ⊰ 📿 @montazeranezohoor_e_mahdi 📿 𑁍 ⊱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحمٰنِ الرَّحیمِ 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا