#تفکر
برای خدا و امام زمانتان بایستید. اگر میتوانید با هم و یکپارچه بلند شوید. اگر هم میبینید تنها هستید و کسی نیست، تنها بایست. صدایت را بلند کن و از هیچچیز نترس.
بگو: یا صاحب الزّمان! آقاجان، من ایستادهام تا شما را یاری کنم. من ایستادهام همچون بزرگانی که در کربلا برای امام حسین علیهالصّلاةوالسّلام ایستادند.
آنها وقتی دیدند همه امام حسین علیهالصّلاةوالسّلام را تنها گذاشتند و رفتند، نگفتند چون همه رفتند پس ما هم دنبال زندگیمان برویم.
نه! شعار آن بزرگواران این بود که اگر من تنها بمانم، میایستم. چون امامم اینجاست و تنها و غریب است. جانم را فدای امامم میکنم.
در این کربلای کرهٔ زمین و در این عاشورایی که هستیم، امام مظلوم ما حجّت ابن الحسن ارواحنافداه تنهاست، شما هم بایست و بگو:
آقا جان، من ایستادهام تا جان ناقابلم را فدایتان کنم.
( استاد حاج آقا زعفری زاده )
#امام_رضا
#صفر
« اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج
#کپیباذکرصلواتبرایظهورآقاامامزمان
❥‹°@montazeranezohoorrr313⇢♡ ›
🌾 #رمان_بی_تو_هرگز
🌾قسمت #هفتاد_و_پنجم
عشق یا هوس
مغزم از کار افتاده بود و گیج می خوردم …حقیقت این بود که من هم توی اون مدت به دکتر دایسون علاقه مند شده بودم… 😊🙈
اما فاصله ما … فاصله زمین و آسمان بود … 😕
و من در تصمیمم مصمم … و من هر بار، خیلی محکم و جدی … و بدون پشیمانی روی احساسم پا گذاشته بودم … اما حالا…🙈
به زحمت ذهنم رو جمع کردم …
– بعد از حرف هایی که اون روز زدیم …فکر می کردم …
دیگه صدام در نیومد …
– نمی تونم بگم … حقیقتا چه روزها و لحظات سختی رو گذروندم … حرف های شما از یک طرف …
و علاقه من از طرف دیگه … داشت از درون، ذهن و روحم رو می خورد …تمام عقل و افکارم رو بهم می ریخت … گاهی به شدت از شما متنفر می شدم …
و به خاطر علاقه ای که به شما پیدا کرده بودم … خودم رو لعنت می کردم …
اما #اراده_خدا به سمت دیگه ای بود …
همون حرف ها و شخصیت شما … و گاهی این تنفر … باعث شد نسبت به همه چیز کنجکاو بشم …
اسلام، مبنای تفکر و ایدئولوژی های فکریش … شخصیتی که در عین تنفری که ازش پیدا کرده بودم … نمی تونستم حتی یه لحظه بهش فکر نکنم …
دستش رو آورد بالا، توی صورتش … و مکث کرد …
– من در مورد خدا و اسلام تحقیق کردم … و این … نتیجه اون تحقیقات شد … من سعی کردم #خودم_رو_باتوجه_به_دستورات_اسلام_تصحیح_کنم … و امروز … پیشنهاد من، نه مثل گذشته … 👈که به رسم اسلام …از شما خواستگاری می کنم …😊
هر چند روز #اولی که توی حیاط به شما پیشنهاد دادم … حق با شما بود … و من با یک #هوس و #حس_کنجکاوی نسبت به شخصیت شما، به سمت شما کشیده شده بودم …
اما احساس #امروز من، یک هوس سطحی و کنجکاوانه نیست…#عشق، #تفکر و #احترام من نسبت به شما و شخصیت شما … من رو اینجا کشیده تا از شما خواستگاری کنم …
و یک عذرخواهی هم به شما بدهکارم …در کنار تمام #اهانت هایی که به شما و تفکر شما کردم …
و شما #صبورانه برخورد کردید … من هرگز نباید به #پدرتون اهانت می کردم …😊
ادامه دارد ...
✍نویسنده:
#شهید_مدافع_حرم_طاها_ایمانی
#کپی_بدون_ذکر_نام_نویسنده_حرام_است