eitaa logo
منتظࢪان‌ظھوࢪ🇮🇷
602 دنبال‌کننده
10.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
34 فایل
چشم بگردان و ببین زین هستی چه میماند برایت جز خدا ، یاد خدا ، ذکر خدا …📿🌱 اگر اشتباهی دیدید بذارید به پای خودمون نه دینمون!
مشاهده در ایتا
دانلود
برای خدا و امام زمانتان بایستید. اگر می‌توانید با هم و یک‌پارچه بلند شوید. اگر هم می‌بینید تنها هستید و کسی نیست، تنها بایست. صدایت را بلند کن و از هیچ‌چیز نترس. بگو: یا صاحب الزّمان! آقاجان، من ایستاده‌ام تا شما را یاری کنم. من ایستاده‌ام هم‌چون بزرگانی که در کربلا برای امام حسین علیه‌الصّلاةوالسّلام ایستادند. آنها وقتی دیدند همه امام حسین علیه‌الصّلاةوالسّلام را تنها گذاشتند و رفتند، نگفتند چون همه رفتند پس ما هم دنبال زندگی‌مان برویم. نه! شعار آن بزرگواران این بود که اگر من تنها بمانم، می‌ایستم. چون امامم اینجاست و تنها و غریب است. جانم را فدای امامم می‌کنم. در این کربلای کرهٔ زمین و در این عاشورایی که هستیم، امام مظلوم ما حجّت ابن الحسن ارواحنافداه تنهاست، شما هم بایست و بگو: آقا جان، من ایستاده‌ام تا جان ناقابلم را فدایتان کنم. ( استاد حاج آقا زعفری زاده ) « اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج ❥‹°@montazeranezohoorrr313⇢♡ ›
🌾 🌾قسمت    عشق یا هوس مغزم از کار افتاده بود و گیج می خوردم …حقیقت این بود که من هم توی اون مدت به دکتر دایسون علاقه مند شده بودم… 😊🙈 اما فاصله ما … فاصله زمین و آسمان بود … 😕 و من در تصمیمم مصمم … و من هر بار، خیلی محکم و جدی … و بدون پشیمانی روی احساسم پا گذاشته بودم … اما حالا…🙈 به زحمت ذهنم رو جمع کردم … – بعد از حرف هایی که اون روز زدیم …فکر می کردم … دیگه صدام در نیومد … – نمی تونم بگم … حقیقتا چه روزها و لحظات سختی رو گذروندم … حرف های شما از یک طرف …  و علاقه من از طرف دیگه … داشت از درون، ذهن و روحم رو می خورد …تمام عقل و افکارم رو بهم می ریخت … گاهی به شدت از شما متنفر می شدم …  و به خاطر علاقه ای که به شما پیدا کرده بودم … خودم رو لعنت می کردم …  اما به سمت دیگه ای بود …  همون حرف ها و شخصیت شما … و گاهی این تنفر … باعث شد نسبت به همه چیز کنجکاو بشم … اسلام، مبنای تفکر و ایدئولوژی های فکریش … شخصیتی که در عین تنفری که ازش پیدا کرده بودم … نمی تونستم حتی یه لحظه بهش فکر نکنم … دستش رو آورد بالا، توی صورتش … و مکث کرد … – من در مورد خدا و اسلام تحقیق کردم … و این … نتیجه اون تحقیقات شد … من سعی کردم  … و امروز … پیشنهاد من، نه مثل گذشته … 👈که به رسم اسلام …از شما خواستگاری می کنم …😊 هر چند روز که توی حیاط به شما پیشنهاد دادم … حق با شما بود … و من با یک و نسبت به شخصیت شما، به سمت شما کشیده شده بودم …  اما احساس من، یک هوس سطحی و کنجکاوانه نیست…، و من نسبت به شما و شخصیت شما … من رو اینجا کشیده تا از شما خواستگاری کنم … و یک عذرخواهی هم به شما بدهکارم …در کنار تمام هایی که به شما و تفکر شما کردم …  و شما برخورد کردید … من هرگز نباید به اهانت می کردم …😊 ادامه دارد ... ✍نویسنده: