▫️اخوی عطر بزن !! 🥸
شب جمعه بود
بچه ها جمع شده بودند تو سنگر برای
دعای کمیل 📖
چراغارو خاموش کردند 👀
مجلس حال و هوای خاصی گرفته بود هر کسی
زیر لب زمزمه می کرد و اشک میریخت..
یه دفعه اومد! 🍃
گفت اخوی بفرما .. 💁🏻♂
عطر بزن ...ثواب داره
_ اخه الان وقتشه؟ 😒
+بزن اخوی ..بو بد میدی ..🙊
امام زمان نمیاد تو مجلسمونا !
بزن به صورتت کلی هم ثواب داره ..
بعد دعا که چراغا رو روشن کردند
صورت همه سیاه بود
تو عطر جوهر ریخته بود .. 😐🖋
بچه هام یه جشن پتوی حسابی براش
گرفتند.. 😂👻
#طنز_جبهه
#طنز_جبهه😁🌿
- - - - - - - - - - - - - - - - - -
داشتم تو جبهہ مصاحبہ مے گرفتم
ڪنارم ایستادہ بود ڪہ یهو یہ خمپارہ اومد و بوممم...
نگاہ ڪردم دیدم یہ ترڪش بهش خوردہ و افتادہ روے زمین😕😱
دوربین رو برداشتم و رفتم سراغش
بهش گفتم توے این لحظات آخر اگہ حرف و صحبتے دارے بگو😍😭
در حالے ڪہ داشت شهادتین رو زیر لب زمزمہ مے ڪرد ، گفت :
من از امت شهید پرور ایران یہ خواهش دارم :
اونم اینڪہ وقتے ڪمپوت مے فرستید جبهہ...
خواهشاً اون ڪاغذ روے ڪمپوت رو جدا نڪنید😢😁
بهش گفتم : بابا این چہ جملہ ایہ؟😳😅
قرارہ از تلویزیون پخش بشہ ها!
یہ جملہ بهتر بگو برادر...
با همون لهجہ ے اصفهانیش گفت :
اخوے! آخہ نمے دونے ، تا حالا سہ بار بہ من رب گوجہ فرنگی افتاده😐
#کپیباذکرصلواتبرایظهورآقاامامزمان
❥‹°@montazeranezohoorrr313⇢♡ ›
#طنز_جبهه
وقتی دید نمی تونه دل فرمانده رو نرم کنه😒مظلومانه دست به آسمان بلند کرد و نالید😩:« ای خدا تو یه کاری کن. بابا منم بنده ت هستم!...»🙁
حالا بچه ها دیگه دورادور حواسشون به اون بود.👀
عباس یه دفعه دستاش پایین اومد.
رفت طرف منبع آب و وضو گرفت.🚶♂💦همه تعجب کردن.😳
عباس وضوگرفت و رفت به چادر.🚶♂
دل فرمانده لرزید.💔
فکرکرد، عباس رفته نماز بخونه و راز و نیاز کنه.📿
آهسته در حالیکه چند نفر دیگه هم همراهیش می کردن به سمت چادر رفت. اما وقتی چادر رو کنار زد، دید👀 که عباس دراز کشیده و خوابیده،😴 تعجب کرد😳، صداش کرد: «هی عباس … خوابیدی؟😐 پس واسه چی وضو گرفتی؟»🤔
عباس غلتید و رو برگردوند و با صدای خفه گفت:«خواستم حالش رو بگیرم!»😶
فرمانده با چشمانی گرد شده گفت🙄: «حال کی یو؟»
عباس یه دفعه مثل اسپندی که رو آتیش افتاده🔥از جا جهید و نعره زد😲: «حال خدا رو. مگه اون حال منو نگرفته!؟😕
چند ماهه نماز شب می خونم و دعا می کنم که بتونم تو عملیات شرکت کنم.😣 حالا که موقعش رسیده حالم ومی گیره و جا می مونم.😓
منم تصمیم گرفتم وضو بگیرم و بعد بیایم بخوابم.😴 فرمانده چند لحظه با حیرت به عباس نگاه کرد.😯😅 بعد برگشت طرف بچه ها که به زور جلوی خنده شون روگرفته بودن و سرخ و سفید می شدن.🤭😆 و زد زیر خنده و گفت: «تو آدم نمی شی.😁😅 یا الله آماده شو بریم.»🙂😉 عباس شادمان پرید هوا و بعد رو به آسمان گفت: «خیلی نوکرتم خدا.☺️😍 الان که وقت رفتنه. عمری موند تو خط مقدم نماز شکر می خونم تا بدهکار نباشم!»🙃 بین خنده بچه ها عباس آماده شد و دوید به سوی ماشین هایی که آماده حرکت بودن و فریاد زد: «سلامتی خدای مهربان صلوات!»😁
🌸 نماز جماعت
نماز جماعت بود و حاج اقا حمد و سوره میخواند ، یکی از بچه های طناز گردان از روبرو آمد و بلند گفت حاج آقا دمت گرم یه حمد و سوره ما را مهمان کن و رفت دستشوئی
حاج آقا که در رکوع بود ، رکوع را طولانی کرد
طرف از دستشویی آمد بیرون و به ارامی مشغول وضو گرفتن شد و ما کماکان در رکوع منتظر
بعد وضو رفت اخر صف نماز ، صدای تکبیر الاحرام گفتنش را شنیدیم که پس از آن بسم الله الرحمان الرحیم بلندی که گفت سوره حمد را شروع کرد (نماز را فرادا خواند )
نماز که تمام شد حاج آقا را مهمان کردیم به جشن پتو
😁✌️
#اندکی_لبخند
#طنز_جبهه
اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ
جهت تعجیل در فرج آقا#امام_زمان و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم📿
#کپیباذکرصلواتبرایظهورآقاامامزمان
❥‹°@montazeranezohoorrr313⇢♡
تازه اومده بود جبهه
یه رزمنده رو پیدا کرده بود و ازش می پرسید:
وقتی توی تیررس دشمن قرار می گیری ، برا اینکه کشته نشی چی میگی؟
اون رزمنده هم فهمیده بود که این بنده تازه وارده
شروع کرد به توضیح دادن:
اولاْ باید وضو داشته باشی
بعد رو به قبله و طوری که کسی نفهمه باید بگی:
اللهم الرزقنا ترکشنا ریزنا بدستنا یا پاینا و لا جای حساسنا برحمتک یا ارحم الراحمین
بنده خدا با تمام وجود گوش میداد
ولی وقتی به ترجمه ی جمله ی عربی دقت کرد ، گفت:
اخوی غریب گیر آوردی؟
#طنز_جبهه😍🌱🤍
#طنز_جبهه
خـواستگارے خواهر فـرمانده😁
اومده بود از فرمانده
مرخصی بگیره
فرمانده یه نگاهی بهش کرد و گفت:
میخوای بری ازدواج کنی ؟
گفت :
بله میخوام برم خواستگاری
فرمانده گفت:
خب بیا خواهر منو بگیر!!
گفت :
جدی میگی آقا مهدی!
گفت:
به خانوادت بگو برن ببینن
اگر پسندیدن بیا مرخصی بگیر برو!!
اون بنده خدا هم خوشحال😃
دویده بود مخابرات تماس گرفته بود
به خانوادش گفته بود:
فرمانده ی لشکرمون گفته بیا خواهر منو بگیر ، زود برید خواستگاریش خبرشو به من بدید😁❤️
بچه های مخابرات مرده
بودن از خنده😂
پرسیده بود :
چرا میخندید؟ خودش
گفت بیا خواستگاری خواهر من!
بچہها گفتن:
بنده خدا آقا مهدی سه تا خواهر داره، دوتاشون ازدواج کردن ، یکیشونم یکی دوماهشه😂
⃟🇮🇷#شـهـیدمـهـدےزیـنالدّیـن
#کپیباذکرصلواتبرایظهورآقاامامزمان
❥‹°@montazeranezohoorrr313⇢♡