eitaa logo
✨🦋مُــــنْـــتَـــظِـــرٰاٰنْ_نُـــــوُر🦋✨
110 دنبال‌کننده
809 عکس
1.8هزار ویدیو
18 فایل
چُـو‌خُـدا‌بُـود‌پَـنٰاهَـت‌ْبِـه‌دلَـت‌غـُصِه‌نـَبٰایـَد..🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5861792440985322925.mp3
زمان: حجم: 2.92M
⬅️حکایت بسیارزیبا حضرت عیسی وپیرزن نابینا ✧✾═════✾🔶✾═════✾✧
4_5852818364518368547.mp3
زمان: حجم: 9.22M
♦️شما اجازه نداری دروغ بگی حتی به یه بچه حتی به دیوانه مردم دروغ نگید!!!! ✧✾═════✾🔶✾═════✾✧
4_5852818364518368553.mp3
زمان: حجم: 2.48M
‼️گناه های زبان و چشم ✨بسیارمهم کوتاه وشنیدنی✨ ✧✾═════✾🔶✾═════✾✧
4_5866218284524766387.mp3
زمان: حجم: 1.07M
💠عظمت دعای مادر ‼️پیشنهادویژه دانلود‼️ ═══✼🍃🌹🍃✼══
4_5866218284524766389.mp3
زمان: حجم: 2.63M
🚫تو کار خدا فضولی نکن🚫 🔹ماجرای جالب شیخ بهایی و عارف اهل دل
4_5841359447607215472.mp3
زمان: حجم: 4.72M
🎧🎧 ⏰ 4 دقیقه 👆 ✅ مهمترین امانتداری 🔹ابرو و حیثیت شیعه رو نگه داریم 🔸اگر امانتدار خوبی بودیم جوانان ما از دین زده نمیشدند و به دین دیگری نمیرفتند ═══✼🍃🌹🍃✼═══ 🔹 🔹
6.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📍آبشار زیبا الاشور،مازندران😍 یکی از زیباترین آبشار های خزه ای
🌷 🌷 ...؟! 🌷یک روز در فرودگاه، شهید حاج احمد کاظمی را دیدم. ایشان بعد از احوالپرسی از من پرسیدند: حاج مرتضی دستت چطور است؟ مواظبش هستی؟ گفتم: بله یک دست مصنوعی گذاشته‌ام که به عصب‌های قطع شده دستم آسیبی نرسد و زیاد درد نکند. حاج احمد گفتند: خدا پدرت را بیامرزد این را نمی‌گويم. می‌گويم مواظبش هستی که با ماشینی، درجه‌اى، پست و مقامی تعویضش نکنی؟ سرم را به پایین انداختم و سکوت کردم. 🌷ایشان ادامه دادند: اگر یک سکه بهار آزادی در جیبت باشد و هنگام رانندگی یک مرتبه به یادت بیفتد سریعاً دستت را از فرمان برنمی‌داری و روی جیبت نمی‌گذارى که ببینی سکه سر جایش هست یا نه؟!! آیا این دستی که در راه خدا داده‌ای ارزشش به اندازه یک سکه نیست که هر شب ببینی دستت را داری، دستت چطور است؟ سر جایش هست یا با چیزی عوضش کرده‌ای؟ پس مواظب باش با چیزی عوضش نکنی. 🌹خاطره ای به یاد سردار شهید فرمانده حاج احمد کاظمی : آزاده سرافراز و جانباز قطع دست راست حاج مرتضی حاج باقری
عبدالحسین قصاب بود معروف بود به "جوانمرد قصاب" می‌گفتند: عبدالحسین! چه خبر از وضع کسب و کار؟ می گفت: الحمدلله ، ما از خدا راضی هستیم، او از ما راضی باشه! هیچ‌کس دو کفه ترازوی عبدالحسین را مساوی ندیده بود، سمت گوشت مشتری همیشه سنگین تر بود. اگر مشتری مَبلغ کمی گوشت می‌خواست، عبدالحسین دریغ نمی کرد. می‌گفت: برای هر مقدار پول، سنگ ترازو هست. وقتی که می‌شناخت که مشتری فقیر است، نمی گذاشت بجز سلام و احوالپرسی چیزی بگوید. مقداری گوشت می پیچید توی کاغذ و می داد دستش.‌ کسی که وضع مالی خوبی نداشت یا حدس میزد که نیازمند باشد یا عائله زیادی داشت را دو برابرِ پول مشتری، گوشت می داد. گاهی برای این که بقیه مشتری ها متوجه نشوند، وانمود می کرد که پول گرفته است. گاهی هم پول را می‌گرفت و دستش را می برد سمت دخل و دوباره همان پول را می داد دست مشتری و می گفت: بفرما مابقی پولت! عزت نفس مشتریِ نیازمند را نمی شکست!
28.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢_ به یاد مدافع امنیت و " " از کرج 💚«خوش غیرت» (قسمت پنجم ) 🌹شادی روح پاک شهیدان صلوات الّ