eitaa logo
فرزندان مسجد
306 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
8 فایل
مسجد امام هادی (ع)، پایگاه منتظران شهادت
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️ چرا مجید رضا رهنورد که بچه مذهبی بود شد😭 🔻مراقب خود، اطرافیان و مان باشیم. 👇👇👇 ♨️ آنروز صبح که خبر اعدام را همراه عکسش دیدم یک حس عجیبی بهم ‏دست داد نشدم به چهره اش که نگاه کردم افسوس خوردم که چرا عاقبت این جوان باید این جوری بشه تا این که بعدازظهر به جلسه ای دعوت شدم، سخنرانش فردی بودکه از زندگی او تهیه کرده بود و در جریان باز جویی وی بود این مطلب از زبان ایشان است. مادرش به امام رضا علیه السلام نامش را ‏مجیدرضا گذاشت از کودکی و هیئتی بود همیشه تلاش میکرد صف اول خودش را جاکند حتی برای ثواب بیشتر نماز، عبا بر شانه می انداخت از 15 سالگی که وارد شد کم کم تحت تاثیر قرار گرفت آنچنان شست و شوی شد که نماز را می کند و اعتقادات مذهبی و عشق به امام ‏حسین ع و حضرت فاطمه س را کنار گذاشته و حتی می کند😳 خودش میگوید ۸ سال رسانه من را تبدیل کرد به یک اتاق گاز که هر لحظه ممکن بود با یک جرقه منفجر شود، روز حادثه با دیدن آن گروه اغتشاش در خیابان آن جرقه زده شد اول در خانه نامه اش را می نویسد که برای من نکنید ‏سر قبرم نخوانید، هر که زده به خاطر کینه ای بوده که از حزب اللهی ها داشته، او میگوید با خودش فکر می کرده بعد از قتل اگر او را بگیرند حتما و تکه تکه اش میکنند برای همین موقع دستگیری میگوید مرا اعدام کنید اما بعد از چند روز که رفتار ماموران اطلاعاتی را می بیند که ‏با دینی با او تعامل می کنند تمام ذهنی اش به هم می ریزد بچه های اطلاعاتی به جای این که او را بزنند و شکنجه ا‌ش بدهند، با او می کنند از زندگیش می پرسند برای اینکه متوجه شود اعتقاداتش اشتباه است به او می دهند بخواند و خلاصه مجرم و بازجو باهم میکنند. آخر تازه ‏فهمیده که این ۸سال چه قدر فضای مجازی مغزش را شستشو داده تا دست به این برند، به مادرش می گوید، با مادران صحبت کن، طلب نکن فقط طلب کن من مثل یک برادرم را کشتم، مجید رضا میگوید چند به دلم مانده، یک بار دیگر دست را ببوسم به مادرم کادو بدهم😭 بعداز ۸ ‏سال دوباره پایم به حرم امام رضا علیه السلام برسد(این حرف را با گریه و زجه میزند و باز جو هم همراهش گریه و زجه میزند)😭 او بسیار پشیمان و شکسته شده بود. در حقیقت می شود گفت دوتا جوان ما را شهید نکرد بلکه دوتا جوان را شهید کرد ویک جوان را ، دشمن یک جوان را که می توانست سرباز امام زمان عج باشد ‏را تبدیل به یک کرد. مراقب خود، اطرافیان و مان در فضای مجازی باشیم. دکتر اصغری نکاح روانشناس و دانشیار دانشگاه فردوسی مشهد @basij_asatid
این تصویر پیرمرد پنجاه ساله نیست ... این جوان بیست و هشت ساله،مهدی باکری است! وقتی شهید مهدی باکری شهردار ارومیه بود، یک شب باران شدیدی بارید و سیل آمد، ایشان پا به پای دیگران در میان گل و لای کوچه ها که تا زیر زانو می رسید به کمک مردم سیل زده شتافت. در این بین آقا مهدی متوجه پیرزنی شد که با شیون و فریاد از مردم کمک میخواست‌؛ تمام اسباب و اثاثیه پیرزن در داخل زیر زمین خانه آب گرفته بود. آقا مهدی بی درنگ به داخل زیرزمین رفت و مشغول کمک به او شد. پیرزن به مهدی که مرتب در حال فعالیت بود نزدیک شد و گفت: خدا عوضت بده مادر، خیر ببینی. نمیدانم این شهردار فلان فلان شده کجاست تا شما رو ببینه و یکم از غیرت و شرف شما یاد بگیره. آقا مهدی خنده ای کرد و گفت: راست میگی مادر، کاش یاد میگرفت! + کجان اون مرد های بی ادعا؛ شهید باکری کجا و امثال استاندار کجا! کسی که بودن کنار خانواده اش تو خارج رو به بودن کنار مردم سیل زده ترجیح میده، فردا روزی جنگ هم بشه زودتر از هرکسی پا به فرار میگذاره ...! @tonnel_zaman
🔻داغِ این عکس کهنه نمیشه! 🔹 تو نمایشگاه دفاع مقدس قُم نازدانه شهید مدافع حرم ‎سعيد سامانلو دویید تا باباشو بغل کنه ... ولی وقتی دید ماکتِ باباشه ، بغضش ترکید و کلی گریه کرد ... همه مدیون شهدا هستیم !؟ 22 اسفند ماه روز بزرگداشت گرامی باد@khabareForiy
سر کلاس جواب معلمش را نمی‌داد... می‌گفت : تا نداشته باشی ما با هم صحبتی نداریم... @mahman11
میگفت: حتی شده عکس‌یکی از رو همیشه تواتاقتون‌ داشته‌ باشید.💔 پرسیدم‌: چرا؟ گفت‌: اینا‌چشماشــون‌معـــجزه‌میکنه✨ هروقت‌خواستید گناه‌کنید فقط‌کافیه نگاهتون‌بهـش‌بخـوره:)) @mahman11
✨ بیایید از الگو بگیریم 🍃در زمانی که چروک بودن لباس‌ها و نامرتب بودن موها نشانه بی‌اعتنایی به ظواهر دنیا بود، حمید خیلی خوشگل و تمیز بود. پوتین هایش واکس زده و موهایش مرتب و شانه کرده بود. به چشمم خوشگل‌ترین پاسدار روی زمین می‌آمد. 🌾روح و جسمش تمیز بود. وقتی می‌خواست برود بیرون، می‌ایستاد جلوی آینه و با موهایش ور می‌رفت. به شوخی می‌گفتم: «ول کن حمید! خودت را زحمت نده، پسندیده‌ام رفته.» می‌گفت: «فرقی نمی‌کند، آدم باید مرتب باشد.» 📚کتاب نیمه پنهان ماه، جلد سوم، حمید باکری به روایت همسر شهید، نویسنده: حبیبه جعفریان، ص ۱۱ و ۲۳ @mahman11
سیره 🍃گفتند: چند دقیقه ی دیگه امتحان شروع میشه. صدای اومد . احمد آهسته رفت سمت نمازخانه. دنبالش رفتم و گفتم: احمد برگرد. این آقا معلم خیلی به نظم حساسه، اگه دیر بیای، ازت امتحان نمی گیره اما گوش نداد و رفت ... 🍀مرتب از داخل کلاس سرک می کشیدم و داخل حیاط و نمازخانه را نگاه می کردم. خیلی ناراحت احمد بودم. حیف بود پسر به این خوبی از امتحان محروم بشه... 🌿همه رو به صف کرده بودند و آماده امتحان بودیم اما بیست دقیقه همین طور توی کلاس نشسته بودیم. نه از معلم خبری بود نه از ناظم و نه از احمد! همه داشتند توی کلاس پچ پچ می کردند که یک دفعه درب کلاس باز شد. معلم با برگه های امتحانی وارد شد. ☘️همه بلند شدند. معلم با عصبانیت گفت: از دست این دستگاه تکثیر! کلی وقت ما رو تلف کرد تا این برگه ها آماده بشه! بعد هم یکی از بچّه ها را صدا زد و گفت: پاشو برگه ها رو پخش کن. هنوز حرف معلم تمام نشده بود که درب کلاس به صدا درآمد. در باز شد و احمد در چارچوب در نمایان شد و مثل بقیه نشست و امتحانش را داد ... وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ @mahman11
🕊🥀🌴🌹🌴🥀🕊 سالروز آزاد سازی شهر شهر در نزدیکترین نقطه به صفر مرزی (۵ کیلومتری مرز)، در منطقه‌ای پست قرار دارد و از بلندی‌های مرزی به طور مستقیم دیده می شود. همین موقعیت مکانیِ ویژه باعث شد در ۸سال دفاع مقدس، دیکتاتورهای توسعه‌طلب حاکم بر عراق، این شهر مرزی را مورد تاخت‌ و تاز قرار دهند؛ به طوری که در دوران جنگ تحمیلی این شهر ۴ بار اشغال، سپس آزاد شد. در واقع شهر سه بار به دست ارتش بعثی و یک‌ بار در همکاری گروهک تروریستی منافقین با این ارتش، اشغال و هر بار با تلاش و همت رزمندگان ایران آزاد شد. شادی روح و @mahman11
معروف بود به محمد شرمنده... آخه همش می گفت: شرمنده ام پ.ن: عملیات بیت المقدس ۷ محور عملیات: کانال پرورش ماهی تاریخ شهادت: ۲۳ خرداد محل شهادت: شلمچه کاش یاد بگیریم خاکی باشیم مثل ...🌷 @mahman11
❌ در دفتر فرماندهی، سر و صدا به حدی رسید که فرمانده سپاه منطقه ۷ از اتاقش بیرون آمد و جویای قضیه شد. مسئول دفتر گفت: این سرباز تازه از مرخصی برگشته ولی دوباره تقاضای مرخصی داره. فرمانده (شهید بروجردی) گفت: خب! پسر جان تو تازه از مرخصی آمدی نمیشه دوباره بری. یک دفعه سرباز، جلو آمد و سیلی محکمی نثار او کرد! در کمال تعجب دیدم بروجردی خندید و آن طرف صورتش را برد جلو و گفت: دست سنگینی داری پسر! یکی هم این طرف بزن تا میزون بشه!! بعد هم او را برد داخل اتاق. صورتش را بوسید و گفت: ببخشید، نمی دونستم این قدر ضروری است. می گم سه روز برات مرخصی بنویسند!! 🔺سرباز خشکش زده بود. وقتی مسئول دفتر خواست مرخصیش را با کارگزینی هماهنگ کند گوشی تلفن را از دستش گرفت و گفت: برای کی می‌خوای مرخصی بنویسی! برای من؟ نمی خواد. من لیاقتش را ندارم. سرباز با گریه بیرون رفت. بعدها شنیدم، او راننده و محافظ بروجردی شده؛ یازده ماه بعد هم به شهادت رسید. آخرش هم به مرخصی نرفت. 🌺 بروجردی که باشی سیلی می‌خوری و آدم می‌سازی، شهید می‌سازی... روح شاد، یادشان گرامی و راهشان پر رهرو باد. ‌ @mahman11
3.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎤علامه زاده آملی و 👈 صحبت های بسیار جالب علامه حسن زاده آملی درمورد شهدا @mahman11
8.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷 ۱۹ اردیبهشت سالروز شهادت فرمانده دوست داشتنی جبهه مقاومت، حاج جواد الله کرم گرامی باد (من را همانند حضرت مسلم بن عقیل شهید کردند!). 🔹جواد جوان بود اما بسیار پخته عمل می کرد و اخلاق فوق العاده خوب و خاصی داشت. او در ۱۹ اردیبهشت سال ۱۳۹۵ و همان زمانی که ما سرگرم امورات شخصی و روزمره خود از قبیل مسافرت، خرید کردن و یا بعضاً عبادات و نماز خواندن از سَر عادت بودیم، در دفاع از نوامیس مسلمانان در حلب سوریه به کاروان عاشورا پیوست و پیکرش تا سال ۱۳۹۹ مفقود بود که پس از تفحص از طریق آزمایش دی ان ای شناسایی شد. 🔹مدتی قبل از تفحص پیکر مطهرش، یکی از دوستانش خواب او را می بیند که می گوید: «من را به بالای یک بلندی بردند و سرم را بریدند و پیکرم را همانند حضرت مسلم بن عقیل (ع) به پایین پرت کردند.» 🔹زمانی که پیکر مطهرش تفحص شد، رزمندگان سوریِ مطلع از موضوع، محل شهادت وی را نشان داده و گفتند که داعشی ها جواد را بالای این تپه بردند و سرش را بریدند و سپس پیکر بی جانش بی رحمانه به پایین پرت کردند! تپه محل شهادت او به همراه فیلمی دلربا از این شهید دوست‌داشتنی را ببینیم.👆 ♦️شهید آوینی: «خون پیكره‌ حق در طول تاریخ از قلب عاشوراست كه سرچشمه می گیرد و اگر حقیقت را بخواهی، هنوز روز عاشورا به شب نرسیده است. كاروان تاریخ روان است و یاران عاشورایی سیدالشهدا (ع) یكایک از صلب پدران و رحم مادرانشان پای به سیاره‌ زمین می گذارند و در زیر خیمه‌هایی پشمینه و یا در خانه‌هایی كاه گلی بزرگ می شوند و خود را به صحرای كربلا می رسانند.»