-آه آقای امام حسین..
کاش من مردِ عربِ مغازه داری بودم در اطرافِ حرمتان..،
-و حالا مغازه ام را بسته بودم..
و از دمِ غروبی با عیال بس نشسته بودیم در بین الحرمینتان..
-شاممان را هم همین جا سفره ای
پهن کرده بودیم و..
با صفا زده بودیم به رگهایمان..
-حالا هم که تصدقتان؛
چهارزانو نشسته بودیم وسط بین الحرمین
دعای کمیل میخواندیم..
#ادمین_نوشت
#شب_زیارتی
@daroljonon