فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این #صدای_دختران_انقلاب است که به گوش میرسد...
مـا زنـده بـر آنیـم کـه آرام نگیـریم✌️
موجیم که آسودگی ما عدم ماست✌️
🌹#حجاب هم مانند #نماز .... از #احکام_اسلام عزیز است و #اسلام یک دین اجتماعی است نه فردی ..... یعنی من تنها با حجاب باشم مدنظر نیست بلکه باید جامعه ام را محجبه کنم ....
🌹پس حالا که ما نسبت به کل #جامعه #مسئولیم و از این مسئولیت بازخواست میشویم.... خدای را شاکریم که اسبابی فراهم کرد تا در یک حرکت خودجوش مردمی.... #قطره ای از دریا شویم و همچون #سیلی خروشان در مقابل دشمن اسلام بایستیم ان شاء الله به دعا و یاری #امام#زمان_مان_عج
🌹خوشا به حال کسانی که در راه یاری #دین_خداوند شب از روز نشناختند و جبهه را تشخیص دادند که روزی #شلمچه و #دوکوهه و .... میشود و روزی کوچه و خیابانهای شهرمان نام جبهه میگیرد ....
🌹آفرین بر #بصیرت آنهایی که #آرایش_جنگی دشمن را می بینند و خود را برای دفاع همه جانبه آماده می کنند یعنی بجای ابراز ناراحتی از اتفاقات ...#اقدام_و_عمل می کنند برای اصلاح ...
#سومین_اجتماع_در_تهران
#اولین_اجتماع_در_اصفهان
#تهران_۲۰_تیرماه_ورزشگاه_شهید_شیرودی
#اصفهان_۲۷_تیرماه_حسینیه_رضوی
#هستیم_بر_آن_عهد_که_بستیمـ
#صدای_دختران_انقلاب
#هوای_شهر_را_تازه_میکنیمـ
#بتاز_تا_بتازیم
@montzeran
#شهدایی
ارسال اعضاء کانال منتظران گناه نمیکنند
#شلمچه از نگاه بعضی ها تنها یک مکان خاکیه ... اونایی که سلول به سلول وجودشون رو گرد و غبار فرا گرفته و آلوده به گناهن ...😔
ولی ما بچهمذهبی ایم!😍
ما با زندگی شهدایی بزرگ شدیم!
شلمچه مثل خونه مونه!☺️ ما صبحمون رو با سلام دادن به شهید ابراهیمهادی شروع میکنیم... چادرمون رو به عشق شهید همت می پوشیم ... تو خیابون بخاطر شهید باکری با متانت راه میریم ... وقتی گره تو کارمون میفته میریم #گلزارشهدا ... به #شهدایگمنام توسل میکنیم... وقتی وسوسه میشیم یاد شهید #خلیلی میفتیم... شهیدی که بخاطر ناموسِِ مردم #شهید شد... وقتی با پدر مادرمون حرفمون میشه ... پناه می بریم پیش شهید #حججی که عاشق خانوادش بود!
وقتی زندگیت با #شهدا گره بخوره ، گره از کارت باز میشه ...
زندگیتون شهدایی !
خبر دارید... .
.
هنوز که هنوز است #حمید_باکری از #عملیات فاتحانه خیبر بر نگشته... .
..
خبر دارید که #غلامحسین_توسلی آن دلیرمرد خطه #جنوب مهمان نهنگ های خلیج فارس شد و برنگشت...
.
..از #ابراهیم_هادی خبری دارید... .
..
بعد از اینکه یارانش را از #کانال_کمیل به عقب بازگرداند دیگر کسی او را ندید...
.
از جوانانی که خوراک کوسه های #اروند شدند خبری دارید... .
.
.هنوز از #شلمچه صدای #اذان بچه ها می آید... .
.
.هنوز صدای مناجات #رزمندگان از #حسینیه #حاج_همت به گوش می رسد... .
.
.هنوز وصیت نامه شهدا خشک نشده؛ #خواهرم #حجاب.... #برادرم #نگاه....
..
هنوز که هنوز است #شهدا می ترسند
از اینکه #رهبر رو تنها بگذاریم... .
..
و هنوز که هنوز است شهدا بند پوتینهایشان را باز نکرده اند و منتظر منتقم #حسین علیه السلام هستند تا دوباره در رکابش شهید شوند.....
#یادشهداباصلوات
👈شهیدی که به خواب یک خانم بی حجاب می رفت
🍃یکی از مسوولان گلستان شهدای اصفهان تعریف میکرد
اواخر سال ۹۴ بود
توی دفتر نشسته بودم .. یکهو یه خانمی وارد شد ، وضعیت #حجابش خیلی بد بود خیلی بد ...
آستین هاشو تا بالای آرنج بالا زده بود ، یه مانتوی خیلی کوتاه پوشیده بود ، خیلی از موهاش هم بیرون بود ...
✨گفت: دنبال یه شهیدی میگردم
من متعجب شدم با این ریخت و لباس دنبال شهید میگرده
از جیبش گوشی موبایلش را درآورد و گرفت جلوی صورت من و گفت: عکس شهید اینه
دستش را که آورد جلو .... چون آستین هاشو تا آرنج بالا زده بود .. ناخودآگاه دیدم دستش پر از #خالکوبی و #تتو هست
🌹روی عکسی که بهم نشون داد .. دیدم نوشته « #شهید_حسین_خالقی »
توی سیستم زدم تا پرونده شهید بالا بیاد
خانمه گفت: ببین توی #شلمچه شهید شده؟
گفتم: بله
گفت: ببین توی #کربلای_پنج شهید شده؟
گفتم: بله
گفت: مزارش همین جا توی گلستان شهدا است؟
گفتم: بله
گفتم: یه سوالی بپرسم؟
گفت: میخای بپرسی این با این ریخت و لباسش چیکار با شهید داره
شروع کرد به گریه کردن
👈خانمه گفت:
من #لامذهبم ، #دین ندارم .. زندگیم شده بود #آرایش کنم و توی خیابون بگردم
چند وقت پیش رفتم توی #لباس_فروشی .. توی آینه خودم را دیدم
از خودم بدم اومد .. به خود گفتم: آخه این چه وضع ریخت و لباسه ، شدی #مانکن کوچه و خیابون
از توی لباس فروشی اومدم بیرون .. سرم رو به #آسمون کردم و گفتم:
#خدایا راه منو عوض کن ... یه چیزی بذار سر راهم تا عوض بشم .. به خداوندی خودت قسم #توبه میکنم
الان چند مدتیه ... هر شب هر شب این شهید میاد توی خوابم و باهام حرف میزنه
به اون خانمه گفتم : مزارش توی قطعه کربلای پنج جلو پای #شهید_خرازی هست
از جام پا شدم تا مزارش را نشونش بدم .. اما دیدم نمیاد
خانمه گفت: من خجالت میکشم با این ریخت و لباس بیام سر مزارش ... یه تیکه پارچه اگه دارید بهم بدید ، بندازم روی خودم
یه تیکه پارچه اونجا داشتیم .. انداخت روی خودش ..
تا رسیدیم سر مزار شهید خالقی .. نشست روی زمین .. اونقدر گریه کرد .. اونقدر گریه کرد
#گلستان_شهدای_اصفهان
قطعه: کربلای پنج