اگهطالب #شهادت باشی!😍
یک #نگاه حرامممکناست سالها؛
تورااز شهادت دورکند..😔
وگفت ↓
منحرفهای #لغووبیهوده را
کمتر از لقمهی #حرام نمیدانم🥀
میگفت↓
#فکر کارباطلوحرام
حتیاگرانجامهمندادهباشیم!☹
بهپایمانثبتخواهدشد
شهدا #حلال کنید که #حرام کردیم
جبهههایِنور #اکسیژن است برایما،
#غرق شدگان نَفَس کم آوردواند...
شهدا شرمنده ایم ...
که همیشه شرمنده ایم...
@montzeran
منتظران گناه نمیکنند
💐موضوع : #حجاب ⬅️قسمت ۲۴: ❤️رهبر معظم انقلاب، در ارتباط تصویری با مداحان در تاریخ «۱۳۹۹/۱۱/۱۵»فرم
💐موضوع : #حجاب
⬅️قسمت 25:
❤️ پاسخ رهبرمعظم انقلاب، در جلسه پرسش و پاسخ مدیران مسئول و سردبیران نشریات دانشجویی «۱۳۷۷/۱۲/۰۴»
⁉️سئوال :
❌مدّت مدیدی است که معضل نوع حجاب و بدحجابی در حال کشانده شدن به بیحجابی است و یک سری اندیشههای نویی که مخلِّ مذهب هستند، خیلی زیرکانه و آرام آرام در بین مردم رسوخ میکنند و متأسّفانه اثرات خیلی پایداری هم روی اذهان مردم برجای میگذارند. شاید من که دانشجو باشم، شرایطی برایم فراهم شده باشد که با این ...« #تهاجم_فرهنگی» بیشتر آشنا باشم؛ ولی به نظر من مردم عادی نمیتوانند عمق فاجعه را درک کنند، یعنی واقعاً به آنها
آگاهی داده نمیشود. بهنظر حضرتعالی با این مسأله چطور باید برخورد جدّی کرد؟!!
❤️پاسخ معظم له :
🌸اما اینکه شما میگویید «ما چگونه برخورد کنیم؟» ببینید؛ شما با #تبلیغات کار کنید.
✅یعنی همان #حربهای را که افراد مورد نظر شما برای سست کردن اعتقاد به #حجاب به کار میبرند، شما هم به کار ببرید.
✅یعنی شما دربارهی #حجاب بنشینید واقعاً #تحقیق کنید، #فکر کنید، از لحاظ دینی هم مثلاً دربارهاش بحث کنید،
✅یا از #بحثهایی که شده استفاده کنید.
✅از لحاظ #اجتماعی هم روی همین مسألهی کیفیّت حجاب تکیه کنید؛
✅ به #ترویج دیدگاه خودتان بپردازید؛
❌آن چیزی که به #نظرتان درست است، آن را بگویید؛ این دغدغه را هم که اینها میآیند تمایل به حجاب را در دلِ مردم از بین میبرند، نداشته باشید؛
🌸 #حجاب از بین نمیرود‼️
🔥البته اگر قدرتی مثل قدرت رضاخانی بالای سرش باشد،
ادامه دارد.....
#حجاب
منتظران گناه نمیکنند
🌹موضوع : #حجاب ⬅️قسمت 46: ❤️رهبرمعظم انقلاب در تاریخ «۱۳۹۶/۱۲/۱۷» فرمودند : 🌸 شارع مقدّس بر #حکو
🌸موضوع : #حجاب
⬅️قسمت 47:
❤️رهبر معظم انقلاب «۱۳۹۶/۱۲/۱۷» فرمودند :
✅فرهنگ ما، #فرهنگ_الهی است؛
✅این فرهنگ، #استقلال ما را تضمین و تأمین میکند،
✅ #آزادی ما را هم تأمین میکند.
🔥آن کسانی که به نام آزادی، #ولنگاری را در جامعه ترویج میکنند، آزاد نیستند،
💥اینها #اسیر دستبستهی فرهنگ غربیاند؛
💥 #فرهنگ_غربی است که دارد اینها را هدایت میکند؛
⁉️این چه #آزادیای است؟!!
💐 #آزادی این است که شما :
✅ #نیّت خودتان،
✅ #ایمان خودتان،
✅ #فکر خودتان،
✅ #قرآن خودتان،
✅ #الگوی_اسلامی خودتان را داشته باشید و آن را دنبال بکنید؛
💐 این، #آزادی است،
💐 این، #عظمت است،
💐 این، #حریّت است؛ این باید تأمین بشود.
#حجاب
منتظران گناه نمیکنند
#بهشت_و_جهنم #قسمتهفتم #درجهیچهارمبهشت⤵️ ↩️ #جنتعدن:🌴🌳 ⭕️کلمه « #عدن»، مصدر و به معنای #اقامت
#بهشت_و_جهنم 🌱
#قسمتهشتم
درجه ی #پنجمبهشت⤵️
#جنتدارالسلام 🌳🌴
❇️ #دار السلام به معنای #مکان🏞 و #خانه سلامت🏠 و #ایمنی است و هر #نعمت🍛 و #جذابیتی🏝 که در😴 #خیال گنجد، در این #بهشت یافت می شود ☝️زیرا در اینجا ⏪سلامت و ایمنی و #راحتی بطور #کامل، برای #بندگان نیک خدا👥 فراهم شده است.
💠این بهشت دوبار در #قران ذکر شده است:
1⃣ سوره انعام آیه ۱۲۷: 📖
🔸حضرت #علامه در توضیح این آیه می فرماید: #دارالسلام به معناى آن #محلى است که در آن هیچ #آفتى از قبیل #مرگ⚰ #مرض🤒 و #فقر😫 و هیچ عدم و #فقدانى دیگر و هیچ #غم و اندوهى😔 واردین را تهدید نمى کند❌ و چنین محلى همان #بهشتموعود✨ است و جز آن نمى تواند باشد
👥 #اولیاى خدا در همین #دنیا هم وعده بهشت و دارالسلام را که #خداوند به آنان داده #احساس مى کنند😌یعنى👈 دنیا هم براى آنان #دارالسلام است✔
⏪ براى اینکه اینگونه #افراد کسى را جز #خداوند✨ #مالک نمى دانند❌ و در نتیجه مالک چیزى نیستند تا #بترسند روزى از #دستشان برودو
🥀یا از فقدان و از دست دادنش #اندوهگین شوند
🔖همچنانکه #خداى تعالى در حقشان فرموده:﴿ الا ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون﴾.
و در #فکر هیچ چیزى جز #پروردگار خود نیستند✔و زندگیشان همه در #خلوت با او مى گذرد✔ به
همین جهت ایشان در #همین دنیا هم که هستند در دارالسلاماند و خداوند ولى ایشان است
2⃣ سوره یونس آیه ۲۵📖:﴿ وَاللّهُ یَدْعُو إِلَى دَارِ السَّلاَمِ وَیَهْدِی مَن یَشَاء إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ.﴾
🖇در این آیه #اثبات می شود که هرکسی که #لایق هدایت الهی شود #مکان و #ماوای او دار السلام است.
رمان # ســـرباز
قسمت چهل
افشین با مکث نگاهش کرد.
نگاهی هم به اطرافش کرد،هیچکس نبود.دوباره به حاج آقا نگاه کرد که با لبخند نگاهش میکرد.گفت:
_همه رفتن.به خادم مسجد هم گفتم بره..ببخشید خلوتت رو بهم زدم.
افشین سرشو انداخت پایین و گفت:
-چند وقته نمیدونم چم شده.مثل همیشه نیستم..حس کسی رو دارم که دچار فراموشی شده.همه آدما برام غریبه ن، همه جا برام ناآشناست...مثل کسی هستم که از خواب عمیقی پریده و یادش نمیاد قبلش کجا بوده...زندگی سابقم رو نمیخوام ولی نمیدونم چجوری زندگی کنم...
حاج آقا با دقت به حرفهاش گوش میداد. با حوصله و دقیق به سوالهاش جواب میداد. وقتی جواب بعضی سوالهاشو گرفت،حالش بهتر شد.
خداحافظی کرد و رفت.
چند روز گذشت.
روی مبل نشسته بود و به حرفهای حاج آقا و به مطالبی که اون مدت خودش مطالعه کرده بود،فکر میکرد.
تلفن همراهش رو برداشت و به مداحی هایی که فاطمه دانلود کرده بود،گوش میداد.چه شعر عاشقانه ای درمورد امام حسین(ع) میخوندن.
اصلا امام حسین(ع) کی هست؟
تبلتش رو آورد و اسم امام حسین(ع) سرچ کرد.قطره اشکی روی صورتش سرخورد.
از خودش تعجب کرد.
قبلا حتی یکبار هم گریه نکرده بود.یاد پویان افتاد،پویان هم وقتی مطلبی از امام حسین(ع) خوند،قطره اشکی روی صورتش ریخت.
تمام شب بیدار بود و #فکر میکرد.
نزدیک اذان صبح بود.با خودش گفت نمیخوای نماز بخونی؟ با مکث ولی محکم گفت میخوام بخونم.
تو اینترنت جستجو کرد که چطوری وضو بگیره و نماز بخونه.خیلی تمرین کرد تا بالاخره تونست دو رکعت نماز صبح بخونه،اونم از رو.از خستگی روی مبل خوابش برد.
دیگه دانشگاه نمیرفت.
بیشتر وقتش رو مشغول مطالعه بود.ولی هرروز جلوی دانشگاه میرفت تا فاطمه رو از دور ببینه.
دو روز یکبار پیش حاج آقا موسوی میرفت تا سوالاتی که جوابش رو از کتاب ها و اینترنت پیدا نمیکرد،از حاج آقا بپرسه.
روزها میگذشت...
و افشین هرروز #علاقه و #ایمانش به خدا قوی تر میشد.
سه ماه بعد مطلبی درمورد نگاه به نامحرم خوند.سوال های زیادی از حاج آقا پرسید تا شاید راهی باشه که بتونه فاطمه رو ببینه.
خیلی ناراحت شد.
تمام دلخوشی افشین تو زندگیش،دیدن فاطمه بود حتی از دور.خیلی سعی میکرد تا جلوی دانشگاه نره اما دلش برای فاطمه تنگ میشد.
#بخاطرخدا سعی میکرد تحمل کنه ولی گاهی دیگه نمیتونست و میرفت.اما قبل از اینکه فاطمه بیاد،برمیگشت.روزهای سختی بود براش.
حدود شش ماه...
از آخرین دیدار فاطمه با افشین میگذشت. افشین دیگه به فاطمه نزدیک نشده بود و فاطمه فکر کرد،افشین به زندگی سابقش مشغوله.
یک روز که رفت مؤسسه،
ماشین افشین رو جلوی در دید.تعجب کرد.احتمال داد شبیه ش باشه.هنوز دنبال جای پارک بود که افشین ازمؤسسه بیرون اومد،سوار ماشینش شد و رفت.
متوجه فاطمه نشده بود...