eitaa logo
منتظران گناه نمیکنند
2.5هزار دنبال‌کننده
17.3هزار عکس
5.3هزار ویدیو
353 فایل
خادم کانال منتظران گناه نمیکنند👇 @appear وروزو کردن تبلیغات درکانال تاسیس کانال : ۱۳۹۷٫۱٫۱۱ پایان کانال : ظهور آقا امام زمان عج ان شاء الله نشر از مطالب کانال آزاد ✔️
مشاهده در ایتا
دانلود
منتظران گناه نمیکنند
بعد چند لحظه فکر کردن ادامه داد : راستش من دیروز شماره ی آرام رو از رو ی گو شیت برداشتم و بهش زنگ ز
🍃 💕 دختر بسیجی 💕 آوا به سمت در رفت و در همون حال گفت: خب دیگه من برم بهش بگم از منم سر حال تری تا از نگرانی در بیاد! یادت باشه چیزی بهش نگی و پول لباس مجلسی رو هم کنار بزاری! به دهن لقی و سوءاستفاده گری آوا خندیدم و با خوشحا لی برا ی گرفتن یه دوش آب گرم از تخت پایین پریدم . *ما شین رو یه گوشه کنار خیابون پارک کردم و شماره ی آرزو رو گرفتم که خیلی دیر جواب و وقتی هم که جواب داد نفس نفس می زد و نمی تونست خوب حرف بزنه و بریده بریده گفت :س سلا...م. _سلام! تو حالت خوبه؟! داشتی میدویدی؟! _آره! تو ی حیاط بودم و مامان گفت گو شیم توی خونه زنگ می خوره این بود که دو یدم. _آها! من الان جلوی در خونتونم، آرام کجاست؟ چیکار می کنه؟ _بگو چیکار نمی کنه؟ امروز انقدر سربه سرمون گذاشت و سرو صدا کرد که بابا جریمه مون کرده تا آب حوض رو خالی کنیم. _باشه! من الان میام جلوی در حیاط! تو فقط یه کار ی بکن تا آرام در رو باز کنه! _باشه فعلا که با امیرحسین سخت مشغول کشیدن آب حوضن منم دیگه باید برم! تا بابا دوباره جریمه ام نکرده فعلا خداحافظ . تما س رو قطع کردم و با انداختن گو شیم ر وی صندلی کناریم و برداشتن شاخه گل رز قرمز از ما شین پیاد ه شدم. از صدای جیغ و داد و خند ه ای که از حیاطشون شنید ه می شد، میشد فهمید که بیشتر به جای کار کردن و آب حوض خا لی کردن دارن سربه سر هم می ذارن. جلوی در حیا ط شون وایستادم و یقه ی کتم رو کمی مرتب کردم که صدای ا میر حسین رو شنیدم که داد زد : آرام به خدا مگه دستم بهت نرسه! تو ی همین حوض میشورمت! از تصور اینکه باز هم آرام آتیش سوزونده و حال بقیه رو گرفته لبخند ر وی لبم اومد و صداش رو از نزدیک شنیدم که گفت: اگه دستتون بهم ر سید حتما این کار رو بکنین! برای در زدن یه قدم به جلو برداشتم که خیلی ناگهانی در باز شد و با آرام رخ به رخ شدم. او که؟ تر سیده بود هینی کشید و من محو صورت متعجبش که با کمترین فاصله و غافل گیرانه جلوم وایستاد ه بود شدم که یهو سه تا سطل آب از داخل حیاط رومون خالی شد و صدا ی خنده ی امیرحسین و مهتاب و آرزو به هوا رفت. آرام که آب از موها ی کوتاهش که از زیر روسریش بیرو ن ریخته بودن میچکید بدون اینکه نگاه متعجب و ترسیده اش رو از صورتم بگیره یک قدم به عقب برداشت و خواست وارد حیاط بشه که خیلی سریع دستم رو که شاخه ی گل توش بود رو رو ی لبه ی چارچوب در گذاشتم و مانعش شدم. نگاه سوالی و مضطربش رو به صورتم دوخت و من گفتم : من اومدم تا جواب خاستگاریم رو بگیر م البته نه هر جوا بی! جواب مثبت رو! آرام ساکت بود و با نگرانی به دستم ر وی لبه ی در نگاه میکرد که امیرحسین از داخل حیاط دستم رو از در جدا کرد و گفت : ما اینجا آبرو دار یم! لطفا مراعات کن. آرام پوزخند ی زد و رو به امیر حسین گفت : از کدوم آبرو حرف میزنی امیر؟! همه ا ینجا میدونن توی این خونه یه دختر زندگی میکنه که مردش رهاش کرده و تو ی خیابون با انگشت به هم نشونش میدن! آرام با گفتن این حرف و آ تیش زدن به قلبم وارد حیاط شد و من مات و مبهوت رفتنش رو نگاه کردم. باورم نمیشد این آرام باشه که اینجو ر در مورد من حرف می زنه! معنی رفتارهای ضد و نقیضش رو نمی فهمیدم! او چند روز پیش در مقابل برادرش از من دفاع کرده بود و حالا با دلخو ری از من گلایه می کرد. امیرحسین که دید از جام تکون نمی خورم و هنوز هم به در بسته ی خونه که آرام ازش رد شده بود نگاه میکنم به حرف اومد و گفت : بهش حق بده که ازت دلخور باشه و خوشحال باش که این دلخور ی رو بهت گفته! چون این نشون میده که براش مهمی و می خواد از دلش با خبر با شی، حالا هم تا حالت بدتر از اینی که هست نشده برو خونه و لباس خیست رو عوض کن . لبخند بی جونی به روش زدم و با اشاره به لباس خیسم گفتم : تو هنوز یاد نگرفتی چجور باید به مهمونت خوش آمد بگی؟ _خوش آمد از این قشنگ تر؟! به سرتا پا ی او و مهتاب و آرزو که مثل من ازشون آب میچکید نگاه کردم و گفتم : شما آب حوض رو رو ی خودتون خالی کردین؟! آرزو زود تر جواب داد: ما داشتیم مثل آدم آب حوض رو خالی میکردیم این آرام بود که ناغافل رومون آب ریخت و پا به فرار گذاشت . مهتاب که تا اون موقع با لبخند ما رو نگاه می کرد به خاطر سرد ی هوا ی غروب دستاش رو تو ی بغلش گرفت و گفت : ما هم خوب حقش رو گذاشتیم کف دستش! کت خیسم رو از تنم در آوردم و گفتم :شما برین تو من فکر کنم حالا حالاها باید اینجا منتظر بمونم. آرزو با نگرانی گفت : ولی شما هنوز کامل خوب نشدین و با این لباس خیس هم حالتون بدتر میشه! تازه هوا هم ابریه و هر لحظه ممکنه بارون بباره! _مهم نیست! _پس حداقل تو ی ما شین منتظر بمونین!