eitaa logo
منتظران گناه نمیکنند
2.5هزار دنبال‌کننده
17.1هزار عکس
5.2هزار ویدیو
353 فایل
خادم کانال منتظران گناه نمیکنند👇 @appear وروزو کردن تبلیغات درکانال تاسیس کانال : ۱۳۹۷٫۱٫۱۱ پایان کانال : ظهور آقا امام زمان عج ان شاء الله نشر از مطالب کانال آزاد ✔️
مشاهده در ایتا
دانلود
با سلام خدمت همهٔ منتظران آقا امام زمان عج و خیر مقدم به عزیزانی که به تازگی به کانال پیوستن🌸🌸 طرحی رو راه اندازی میخواهم انجام دهم به موضوع 🍃... که ان شاء الله استقبال بشد 😍 مخصوصا آقا پسرا و دختر خانمای جوون. وحتی مردان وزنان و نوجوون🥰 ( 💕) و امــا نزدیکای 😍😍 و از شما میخوایم که داستان یا اتفاقاتی که باعث شد شما به امام زمان(عج)💕 نزدیکتر بشید یا عاشق ایشون بشید رو نوشته و برای ما بفرستید تا توی کانال بزاریم☺️. چون همونطور که خودتون می دونید خیلی ها هستن که امام زمان(عج)، که امام حی و حاضر ما هستند رو زیاد نمیشناسن و همین موضوع هست که باعث میشه کمتر با ایشون ارتباط برقرار کنن و کمتر ایشون رو دوست داشته باشن. خاطرات میتونه با اسم یا بدون اسم خودتون باشه...هرجور که خود شما دوست دارید. داستان خودتون رو به آیدی زیر بفرستید. 👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻 @exoneration الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج
منتظران گناه نمیکنند
با سلام خدمت همهٔ منتظران آقا امام زمان عج و خیر مقدم به عزیزانی که به تازگی به کانال پیوستن🌸🌸
اعضای کانال منتظران گناه نمی‌کنند بسمه الله الرحمن الرحیم یه روز نماز ظهر مسجد رفتم در راه برگشت به خدا همسایمون ازم خواست که تو کلاس حفظ قران شرکت کنم در خواستش و قبول کردم وارد حفظ قرآن شدم روز اول سر کلاس پنج آیه حفظ کردم مربی خوشش اومد بااینکه باید تا یه هفته روزی نصف صفحه حفظ می کردم تا مسیر عصبی ام تشکیل می شد مربی گفت روزی یه صفحه کن حفظ کردم بعد گفت روزی دو صفحه حفظ کردم بعد گفت روزی سه صفحه ،به سه صفحه رسیدم دیگه حافظه ام خسته شده بود اصلا جواب نمی داد، مداح دست وپا شکسته ام ،تورو ضه هام خونده بودم داستانی که مادر ی هرروز به پسرش می گفت هر جا حیرون شدی بگو یا ابا صالح مدد ادر کنی بااینکه پسره یه مذهب دیگه داشت حرف مادر و قبول نمی کرد، آخر روضه به اینجا رسید که پسره توبیابون گرما گیر میاد اونجا یاد حرف مادرش می افته مجبور میشه امام زمان رو صدا بزنه وامام زمان میاد و از اون بیابان نجاتش میده یاد همون روضه افتادم سه مرتبه صداش زدم یا ابا صالح المهدی ادرکنی (آقاجان کمکم کن می خوام امروز سه صفحه قرآن حفظ کنم آقاجان بیا و کمکم کن ،باورکنین ابا صالح دومی گفتم به گوشم رسید تسبیحات اربعه که مادرم زهرا می گفت بگو منم میام گریه امانم نمی داد واقعا فکر نمی کردم به این زودی بیاد فکر می کردم فقط پیش آدم خوبا میره بالاخره با همون حال شروع کردم اونهایی که حفظ کار کردن وکار می کنن می فهمن من چی میگم حداقل یه صفحه یک ساعت وقت می بره تا حفظ بشه و ثبت بشه بره توحافظه بلندمدت من یه ساعت نشد سه صفحه رو حفظ کردم دیگه یادم نرفتن،اون روز کاملا حال و هوای امام زمانی داشتم تا نماز مغرب وعشا ،نماز مغرب که خوندم تموم شد یه صدایی به گوشم رسید که تسبیحات اربعه که مادرم زهرا می خواند یادت نره فقط همین ،البته تسبیحات اربعه می گفتم بعد از نماز اما همیشه نه که گاهی اما از اون روز همیشه توفیق پیدا کردم از اون موقع هرجا گیر میام صداش می زنم سریع به دادم می سه بعضی وقتا شده رفتم تومجلسی ازم خواستن روضه بخونم روضه نداشتم همین جور شروع کردم بدون اون که از قبل اماده کرده باشم
منتظران گناه نمیکنند
با سلام خدمت همهٔ منتظران آقا امام زمان عج و خیر مقدم به عزیزانی که به تازگی به کانال پیوستن🌸🌸
منتظران گناه نمی‌کنند از همه آدما دلم پر بود... من سنی نداشتم که بخوام از الان انقدر شکسته بشم😔 هیچکس کنارم نبود، کسی همراهم نبود جز یه نفر... ❤️ یه خاله خوب و مهربون که همیشه کمکم میکرد، همیشه برام از میگفت.. از خدا.. سعی میکردم خدایی باشم، اما امسال عید که رفتم حس کردم واقعا عاشق شدم😍 عاشق اهل بیت... به خصوص امام زمان ❤️❤️❤️ تو غیبت آقا تو قلبم لرزید... 😔 دلم نمیخواست برم بیرون همه چی از ذهنم بیرون رفته بود.. اشکام خود به خود سرازیر بود.. خیلی فکر کردم من ۱۳ سالمه حدود ۴ ساله که به رسیدم اما چیکار کردم؟ اصلا من چرا دارم قرآن حفظ میکنم ؟ من کجام ؟ دارم چیکار میکنم؟ چرا دارم زندگی میکنم؟ چرا انقدر شکستم؟ چرا تاحالا راجع به امام زمانم تحقیق نکردم؟ چرا اصلا اطلاعاتی ندارم؟؟؟؟ کل تفکراتم شده بود این سوالا... گیج بودم.. دو هفته از برگشتم از کربلا میگذشت و کل ذهنم درگیر بود، بهم ریخته بودم تا اینکه دیروز تو آقا یه جرقه به ذهنم خورد 😍 من از همین امروز برای امام زمانی شدن تلاش میکنم... کانال های عضو شدم.. کتابخونه رو پر از کتاب کردم، از همین امروز شروع کردم به مهدوی شدن یک اردیبهشت ۹۸... درست ۱۰ ماه قبل بود یعنی یک فروردین تو 💙 اما حالا تصمیم دارم دفعه ی بعد که جمکران میرم با سربلندی پامو بزارم تو مسجد مقدس ❤️😍 ان شاءالله تعجیل در امر ظهــور صلوات الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج
منتظران گناه نمیکنند
با سلام خدمت همهٔ منتظران آقا امام زمان عج و خیر مقدم به عزیزانی که به تازگی به کانال پیوستن🌸🌸
🍃بِسْــمِ اللهِ الــرَّحْمٰـنِ الـرَّحیـم🍃 😉 منتظران گناه نمیکنند 🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸 سلام. میخوام داستانم رو براتون بگم... سال 1380من دچار یک افسردگی شدید شدم. دوتا پسر دارم. تا سال 85 این مریضی من بر اثر مشکلات زیاد به اوج خود رسیده بود من زن بی‌گناهی بودم واز طرف همسرم و خانواده‌اش خیلی هزارو یک اذیت میشدم. برای راحت شدن از این زندگی چند بار دست به زدم اماموفق نشدم. هر بار به نحوی یکی پیدا می‌شد و منو می‌برد بیمارستان نجات پیدا می‌کردم ... آخرین بار صبح جمعه ای بود از خواب بیدار شدم بچه هام رو بوسیدم اونها خواب بودند با گریه از خونه اومدم بیرون. این بار تصمیم گرفتم برم خیابان پلیس راه قاسم آباد که سرعت ماشین‌ها خیلی زیاد بود خودم رو بندازم جلوی یکی از کامیونها...🚚 از جلوی یک مسجدی که نزدیک خونمون بود و من تا اون موقع به اون مسجد نرفته بودم رد میشدم. بود و صدای ❤️ میومد... نیروی عجیبی من رو به اون مسجد کشوند انگار رفتنم دست خودم نبود. به خودم اومدم دیدم تو مسجد روی کناره سفید رنگی نشستم و خانم مهربونی به من چای تعارف می‌کرد حال عجیبی داشتم چیزی از دعای ندبه نمیدونستم اما تو مسجد بی اختیار گریه زیادی کردم و همش سوالم این بود آخه خدایا گناه من چیه که اینقدر باید سختی بکشم خدایا پس عدالت تو کجاست خدا خدا دیگه امروز روز آخر زندگیم هست حتی اگه منو به جهنم ببری میرم و خودم رو میکشم چرا جواب منو نمیدی چرا 13 سال باید اینقدر من رو آزار بدن بیگناه کتک بزنن؟؟ بعد که به خودم اومدم دیدم مسجد امام زمان عج الله داره خالی از جمعیت می‌شه. بلند شدم برم به طرف پلیس برای خودکشی... که از در مسجد اومدم بیرون ناگهان جلوی چشمم سیاهی رفت. دیگه هیچ جا رو ندیدم فقط دستم رو از دیوار مسجد گرفتم و چون خونه نزدیک مسجد بود خودم رو باهر سختی بود به خونه رسوندم و یک گوشه پیدا کردم و از شدت خستگی و تاری چشمم خوابم برد. کانال دوست عزیزمون تو این قسمت خواب و عنایتی که خدا و امام زمان(عج) به ایشون کردن رو تعریف کردن، که ما این قسمت رو برش زدیم. شما هم اگه میخواید داستان خودتون رو برامون بفرستید، خوابتون رو ننویسید چون به دلایلی گذاشته نمیشه منکر خواب امام زمان(عج) دیدن نمیشیم ولی خودتون که میدونید بیان نشه و این عنایت بزرگ تو سینه بمونه بهتره😉) ادامه 👇 هرکه در این بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش می‌دهند😢😢 با گفتن این شعر انگار تمام وجودم به آرامش رسید و در همون حالت شروع به کردم، و از خواب بیدار شدم... از اون روز به بعد آرامش عجیبی من رو فرا گرفت عاشق اون مسجد شدم و شروع به خدمت در اون مسجد کردم🥰 تا الان که 14 سال از اون ماجرا میگزره و هر روز بیشتر عاشق مولا که جانم فداش میشم و البته عنایات دیگه ای هم در این مسجد شد که نمیخوام وقت شما عزیزان رو بگیرم رشته ای بر گردنم افکنده دوست می‌کشد هر جا که خاطر خواه اوست
منتظران گناه نمیکنند
با سلام خدمت همهٔ منتظران آقا امام زمان عج و خیر مقدم به عزیزانی که به تازگی به کانال پیوستن🌸🌸
🍃بِسْــمِ اللهِ الــرَّحْمٰـنِ الـرَّحیـم🍃 سلام .... من هستم و الان میخوام داستانم رو براتون بگم. یادمه ما تو خونمون ماهواره داشتیم و من همش جلوی فیلم ها و سریالایی بودم ک منو همش از خدا دور و دور تر میکرد و من همیشه درگیر گناه بودم... گناهام مثل یه باتلاق شده بودن و منم داشتم توشون فرو میرفتم یا شاید بهتره بگیم یه چیزی مثل مرداب ک داشت منو تو خودش می کشید .... بعد از نقل مکان ما به یه منطقه نسبتا شلوغ و مذهبی ما کلا ماهواره رو جمع کردیم و دیگه از تلوزیون استفاده کردیم ولی من هنوزم درست نشده بودم.😥 همش کارم شده بود دانلود فیلم و سریال های ماهواره ای و خارجی..📺 پدر من یه آدم مذهبیه و مداحی میکنه و همچنین عمو هام ک روحانی هستن و خلاصه این ک همیشه تو مسجدن و... یه شب ب من گفت بیا بریم مسجد ... با اصرار فراوان پدرم منی که حتی نمازم رو درست و حسابی بلد نبودم به مسجد رفتم. یادمه اون شب ی سری بحث راجع به (عج) بود ک من فقط اسمش رو شنیده بودم و میدونستم که همه میگن قراره ظهور کنه ...❤️ خلاصه ... اون شب بحث راجع به امام زمان(عج) بود و منم ک شب اولم بود برای اولین بار توی یه بحث شرکت کردم، منتها در نقش یکی ک فقط گوش میده و هیچی نمیدونه 😢 اون شب حرفای اونا خیلی منو متاثر کرد و منم خیلی شدید نمک گیر مسجد شدم 😊 دیگه هر وقت هم بتونم تو جلسه هایی که بعضی از هیئت ها برای امام زمان (عج) میزارن شرکت میکنم سعی میکنم ک آدم درستی باشم و از خدا ممنونم ک فرصت به این خوبی در اختیارم گذاشت .... از خدا ممنونم که منو با امام زمانم آشنا کرد❤️ تعجیل در ظهور حضرت مهدی(عج) صلواتــ...
🌸 سلام من یه دختر 16ساله هستم. از 9سالگی یعنی همون روزی که بهمون نماز رو یاد دادن و راجع به دین و مذهبمون حرف زدن من میدونستم امام زمان (عج)وجود دارن اما انقدر باهاشون صمیمی نبودم‌. اما حدود 4سال پیش که خیلی از گناه خسته شده بودم، یه شب نشستم گریه کردم و به خدا گفتم من نمیخوام اینجوری باشم😞 نمیخوام دل مولامو برنجونم چون هرگناه ما یعنی یه روز دیر کردن مولا😔هرگناه ما یعنی خداحافظ مولا.... 🌸و اون شب به خدا گفتم با این که تا حالا تو خوندن نمازام کوتاهی کردم،توبه میکنم و اگه خدا هم دوست داره که من باهاش حرف بزنم،صبح اون روز منو واسه نماز صبح بیدار کنه... و جالب اینجاس ک همون صبح وقتی داشت اذان میگفت از خواب بیدار شدم و نمازمو خوندم‌. 🌸بعد از اون اتفاق و اون شب رابطم با خدا و امام زمان (عج)خیلی خوب شده...طوری که هروقت میخوام یه کار گناه و اشتباهی بکنم سریع آقامون میاد تو ذهنم و انجامش نمیدم و سر این موضوع چندتا از دوستامم امام زمانی کردم.😊 🌸من همیشه دلنوشته های زیادی راجع به مولامون مینویسم و همیشه تو مدرسه وقتی فرصت پیدا میشه از مولا برای بقیه میگم تاشاید بقیه هم آقارو بیشتر بشناسن و معلممونم خیلی خوشش میاد. و اینه که من عاشق مولامونم و سعی میکنم کاری نکنم ک مولا به خاطر اعمال من اشک از چشمانشون جاری بشه. انشالله که همیشه اینجوری باشیم و نزاریم مولا تنها باشن.