آیتاللهالعظمیوحید خراسانی :
از اولمحرم تا روز عاشورا هر روز ؛
صد مرتبهسوره توحید بخوانید سپس
هدیه کنید بهامامحسین علیه السلام،
آثار و برکاتفراوااانی خواهید دید♥️
البته، به شرطی که دیگران را هم به..
این کار مهم تشویق کنید:)🌿
#یادبگیریم از شهدا 🥺❤️
گفتم: دارم از استرس میمیرم..
گفت: یہ ذڪر بهت میگم هر بار گیر ڪردی
بگو، من خیلی قبولش دارم:
گرهیڪار ِمنم همین باز ڪرد
(آخہ خودشم بہ سختـی اجازهی خروج گرفت) گفتم: باشہ داداش بگو، گفت: تسبیح داری؟
گفتم: آره، گفت: بگو
"الهی بالرقیہ سلام الله علیها"...
حتمـا سہ سـالہی ارباب نظر میڪنہ،
منتظرتم و قطع ڪردم
چشممو بستم شروع ڪردم:
الهی بالرقیہ سلاماللهعلیها
الهی بالرقیہ سلاماللهعلیها...
۱۰تا نگفتم ڪہ یهو گفتن:
این پنج نفـر آخرین لیستہ، بقیہاش فـردا
توجہ نڪردم همینجور ذڪر میگفتم ڪہ
یهو اسمم رو خوندن، بغضم ترڪید
با گریہ رفتم سمت خونہ حاضرشم،
وقتی حسین رو دیدم گفتم: درستشد..!
اشڪ تو چشمش حلقہ زد و گفت:
"الهی بالرقیہ سلام الله علیها"...
#ذاکر الحسین شهید حسین معز غلامی 🌹
◾نثار روح مطهرشان صلوات 💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 کرونا فقط تو هیئته؟؟!🤔🤔
▪️مثل این مراسم و فستیوال ها در تهران و شهر های دیگه کشور بسیار بسیار زیاد است.
اینجا مراسم یکی از شاخ های مجازی یا به قول خودش استاد فنکشویی است.
سالنی را اجاره میکنند
مجوز میگیرند البته به شرط رعایت پروتکل های بهداشتی!
بله پروتکل را در بخشی از مراسم رعایت میکنند
زمانی که با لباس های مثلا چندمیلیونی خود دور میز نشسته اند و اینستاگرام چندصد کایی خود را چک میکنند اما…
اما اینها شمش های طلا نیستند بلکه فقط آجر طلایی هستند و نمیتوانند بی فرهنگی خود را همیشه پنهان کنند و در این زمان وحشتناک اپیدمی کرونا ، دست به همچین کاری میزنند…
💬naghavianalireza
🆔 @Clad_girls
منټظران حضږٺヅ🇵🇸
🖤 چند خط #روضه...
.
▪️کفن را باز نکردند. ریحانه پرسید «اگر دوست باباست پس چرا عکس بابا مهدیِ من روی اونه؟»
انگار اضطراب گرفته باشد، لبهایش کبود شده بود و چانهاش میلرزید. بغلش کردم و چسباندمش به سینهام.
آرام در گوشش گفتم «ریحانه جان اگر راستش را بگویم من را میبخشی؟ این پیکر بابامهدی است.»
یکهو دلش ترکید و داد زد «نه، این بابای منه؟ این بابا مهدی منه؟ این بابا مهدی خوب منه؟»
برادرم خواست بغلش کند و ببرد. سفت تابوت را چسبیده بود و جدا نمیشد. از صدای گریههای ریحانه مردم به هق هق افتادند.
دوباره در گوشش گفتم «ریحانه جان یک کار برای من میکنی؟»
با همان حال گریه گفت «چه کار؟»
بوسیدمش و گفتم «پاهای بابا را ببوس.»
پرسید «چرا خودت نمیبوسی؟» گفتم «همه دارند نگاهمان میکنند. فیلم میگیرند. خجالت میکشم.»
گفت «من هم نمیبوسم.»
گفتم «باشه. اگر دوست نداری نکن ولی اگر خواستی یکی هم از طرف من ببوس.»
یک نگاهی توی صورتم کرد. انگار دلش سوخته باشد. خم شد و پاهای مهدی را بوسید. سرش را بلند کرد و دوباره بوسید. آمد توی بغلم و گفت «مامان از طرف تو هم بوسیدم. حالا چرا پاهایش؟»
گفتم «چون آن پاها همیشه خسته بود. همیشه درد میکرد. چون برای دفاع از حرم حضرت زینب(س)و حضرت رقیه(س) قدم برمیداشت.»
یکهو ساکت شد و شروع کرد به لرزیدن. بدنش یخ یخ بود. احساس کردم ریحانه دارد جان میدهد. به برادرم التماس کردم ببردش. گفتم اگر سر بابایش را بخواهد من چه کار کنم؟ اگر بخواهد صورت بابا مهدی را ببیند چه طور نشانش بدهیم؟ اگر میدید طاقت میآورد؟ نه، به خدا که بچهام دق میکرد.
همه حواسم به ریحانه بود و از مهرانه غافل بودم. نگو تمام این مدت مهرانه بالای سر تابوت ایستاده بود و داشت نگاهمان میکرد.
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا سَیِّدَتَنـا رُقَیَّةَ، عَلَیْکِ التَّحِیَّةُ وَاَلسَّلامُ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔴 عضو شوید ⇩⇩⇩
🏴 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
دلم در کربلا گیر و خودم اینجا زمین گیرم💔
چادرم تو برای من بوی خاک کربلارا می دهی..
#ریحانه 🥀
#چادرمشڪے 🥀
🔘@montzraannnn