eitaa logo
منټظران حضږٺヅ‌‌‌‌🇵🇸
187 دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
4.6هزار ویدیو
162 فایل
🍃←بِســمِ‌رَّبِ‌‌بَـقیَٖةَ‌الله→~♡ تاخودرا نسازیم و تغییر ندهیم! جامعه ساختهـ نمی شود🌿 کپی با ذکر 2 صلوات آزادهـ"📿🍁 تاسیس کاݩاݪ: 1399/8/3 جهت تبادل فقط مراجعه کنید والسلام @shahidehh گوش جاڹ^^ https://abzarek.ir/service-p/msg/1603459
مشاهده در ایتا
دانلود
.رفیق.دو.شهید😍 دو رفیق؛ دو شهیـــ🕊ـــد... همه جا شده بودن به باهم بودن☺ تو اگه از هم جداشونم میکردن آخرش ناخواسته و تصادفی دوباره برمیگشتن پیش هم 😍 خبر علی رو که آوردن، مادر محمد هم دو دستی تو سرش میزد و میگفت:"بچم!!!"😭 اول همه فکر میکرن علی روهم مثل بچش میدونه، به خاطر همین داره اینجوری گریه میکنه😔 بهش گفتن مادر تو الان باید قوی باشی، تو هنوز زانوهات محکمه تو باید مادر علی رو دلداری بدی😢 همونجوری که های های اشک میریخت گفت: "زانوهای محکم کجا بود؟! اگه علی شده مطمئنم محمد منم شده اونا محاله از هم جدا بشن😞 عهد بستن آخه مادر... عهد بستن بدون هم پیش .شهدا نرن😭💔 مامور سپاهی که خبر آورده بود کنار دیوار مونده بود و به اسمی که روی پاکت بعدی شده بود خیره مونده بود... .سید.محمد.رجبی🍁 .عجل.لولیک.الفرج @Mahda0
📒 🍂خبر زلزله بم و از دست دادن هموطنان عزیزمان، پاک همه‌مان را به هم ریخته بود.😢 🌿حاجی مطلع که شد یک راست آمد بم. چشمش که به سر و وضع شهر افتاد از زور غم و غصه زنگ زد به فلان مسئول کشوری📞. گفت:‌ نشستی توی تهران میدونی اینجا چه خبره، بیا به داد مردم برس . 🍂توی آن آشفته بازاری که همه آمده بودند برای کمک، بچه‌های و را صدا زد.🔊 عده‌ای را گذاشت پیکرهای بی‌جان را جمع کنند.عده ای هم کمک های مردمی را سر و سامان بدهند . عده‌ای هم امدادرسانی انجام دهند. خودش با مستقر شدند توی فرودگاه. 🛩 🌿پروازها از تهران و جاهای دیگر بلند می‌شدند 🛫و می‌نشستند توی بم .🛬 خیلی ها ایراد گرفتند .😒 🍂فرودگاه بم امکاناتی نداشت.متروکه بود.😬 حتی پله نداشتیم مردم بروند بالا سوار هواپیما شوند. حاجی گفت : جوان‌ها را جمع کن دولا بشن🙇‍♂ کمک کنن مردم برن بالا. چاره نبود . تا پله برسد همین کار را می‌کردیم. 🌿کمک حاج احمد کاظمی بود که فرودگاه راه افتاد. فکرش را که می کنم می بینم اگر حاجی و حاج احمد نبودند، جان خیلی ها از دست می رفت.😞 خیلی از مجروح هایی که از زیر آوار بیرون آمده بودند اما کسی نبود به دادشان برسد.🌾 . ✍🏻راوی: ابراهیم شهریاری 📚منبع: صوت مصاحبه موجود در آرشیو موسسه فرهنگی حماسه۱۷ روحش شاد ویادش گرامی 🌸🍃@montzraannnn
.رفیق.دو.شهید😍 دو رفیق؛ دو شهیـــ🕊ـــد... همه جا شده بودن به باهم بودن☺ تو اگه از هم جداشونم میکردن آخرش ناخواسته و تصادفی دوباره برمیگشتن پیش هم 😍 خبر علی رو که آوردن، مادر محمد هم دو دستی تو سرش میزد و میگفت:"بچم!!!"😭 اول همه فکر میکرن علی روهم مثل بچش میدونه، به خاطر همین داره اینجوری گریه میکنه😔 بهش گفتن مادر تو الان باید قوی باشی، تو هنوز زانوهات محکمه تو باید مادر علی رو دلداری بدی😢 همونجوری که های های اشک میریخت گفت: "زانوهای محکم کجا بود؟! اگه علی شده مطمئنم محمد منم شده اونا محاله از هم جدا بشن😞 عهد بستن آخه مادر... عهد بستن بدون هم پیش .شهدا نرن😭💔 مامور سپاهی که خبر آورده بود کنار دیوار مونده بود و به اسمی که روی پاکت بعدی شده بود خیره مونده بود... .سید.محمد.رجبی🍁 .عجل.لولیک.الفرج @montzraannnn