#زندگی_به_سبک_شهدا『°•.≼🌷≽.•°』
بهترین شب زندگیمون بود...😍
شب عروسیمون...💕
تو اون شلوغی و..
گیر و دار پذیرایی از مهمونا
صدام کرد:
"پاشو بیا نماز جماعت...! "
*از شدت اخلاص من عالم شده حیران
تعریف نباشد ابداً قصد ریا نیست..*
☺️☺️☺️☺️☺️
شاخام داشت درمیومد...!
گفتم:
"نههه.... الان درست نیست...😱
مردم چی میگن آخه...😬
تو این هیر و ویری...
وقت نماز جماعته آقا سید..؟؟؟😵
*بگذار آدمیان طعنه زنندم گویند...
هرکه عبد ره جانان نشود آدم نیست*
💗💗💗💗💗
گفت:
بذار هرچی میخوان بگن..🙃
گفتم:
میخندن بهمون خبببب😕
گفت :
مهم نیست.. به این چیزا اهمیت نده..😉
🕌 صدای اذون بلند شد..
الله اکبر... الله اکبر...
از جاش بلند شد..
دید که همه نشستن و کسی عین خیالش نیست...
یهو گفت:
مهمونا و حضار محترم..
عاشقان پنجره باز است اذان میگویند
قبله هم سمت نماز است اذان میگویند
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
همه مونده بودن هاج و واج...
این نگاه به اون میکرد...
اون نگاه به این میکرد...
نماز جماااااععععععتتتتت!!!😨😨
اونم تو مجلس عروسی؟؟؟😳😳
بابا بیخیال سید😅😅
واسه همه عجیب بود و بیسابقه
کم کم دیگه همه آماده میشدن واسه نماز...
گفتن:
باشه.. ولی یه شرط داره
شرطش اینکه
"خود آقا دوماد بمونه جلو..!"
سید بود و لحظه عاشقی❤️
و...
آوای هر ذکر لبی که پشت سرش طنینانداز بود...
"نماز مغرب به امام حاضر اقتدا میکنم
قربة إلي الله... الله اكبر.."
همسر #شهيد_سيد_مسعود_طاهری
ٵللِّھُمَ؏َـجِّݪلِوَلیڪَالفَࢪج°•🌱📿•°
---------------------------------------------------
@sirehshahidan
#زندگی_به_سبک_شهدا『°•.≼🕊≽.•°』
هماݧ جلسہ ے اول گفت:
_مݧ تو دار دنیـا چیزے ندارم!
برام مهم نیست ماشین🚗 ، خونه 🏡، مبل🛋 و این جور چیزا داشتـہ باشیـم یا نہ!!😊
در عوض دوسـت دارم توے زندگـے مشترکموݧ💞، محـور خــدا 😌باشــہ..."💚
#شهید_دکتر_محمد_رضا_فتاحی
ٵللِّھُمَ؏َـجِّݪلِوَلیڪَالفَࢪج°•🌱📿•°
---------------------------------------------------
@sirehshahidan
♥️ #زندگی_به_سبک_شهدا
نهار خونه پدرش بودیم، همه دور تا دور سفره نشسته بودن و مشغول غذا خوردن.
رفتم تا از آشپز خونه چیزی برای سفره بیارم. چند دقیقه طول کشید.
برگشتم دیدم همه نصف غذایشان را خورده اند ولی آقا مهدی دست به غذا نزده تا من برگردم و با هم شروع کنیم .
همسر شهید مهدی زین الدین🌷
#سبک_زندگی شهدا
🆔 @Clad_girls
♥️ #زندگی_به_سبک_شهدا
نهار خونه پدرش بودیم، همه دور تا دور سفره نشسته بودن و مشغول غذا خوردن.
رفتم تا از آشپز خونه چیزی برای سفره بیارم. چند دقیقه طول کشید.
برگشتم دیدم همه نصف غذایشان را خورده اند ولی آقا مهدی دست به غذا نزده تا من برگردم و با هم شروع کنیم .
🌹 همسر شهید مهدی زین الدین
🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃
#برای_ظهور_و_سلامتی_آقا_صلوات
#با_نشر_مطالب_قدمی_برای_ظهور_آقا_برداریم
@montzraannnn
@OstadRaefipoor1
#زندگی_به_سبک_شهدا『°•.≼🌷≽.•°』
بهترین شب زندگیمون بود...😍
شب عروسیمون...💕
تو اون شلوغی و..
گیر و دار پذیرایی از مهمونا
صدام کرد:
"پاشو بیا نماز جماعت...! "
*از شدت اخلاص من عالم شده حیران
تعریف نباشد ابداً قصد ریا نیست..*
☺️☺️☺️☺️☺️
شاخام داشت درمیومد...!
گفتم:
"نههه.... الان درست نیست...😱
مردم چی میگن آخه...😬
تو این هیر و ویری...
وقت نماز جماعته آقا سید..؟؟؟😵
*بگذار آدمیان طعنه زنندم گویند...
هرکه عبد ره جانان نشود آدم نیست*
💗💗💗💗💗
گفت:
بذار هرچی میخوان بگن..🙃
گفتم:
میخندن بهمون خبببب😕
گفت :
مهم نیست.. به این چیزا اهمیت نده..😉
🕌 صدای اذون بلند شد..
الله اکبر... الله اکبر...
از جاش بلند شد..
دید که همه نشستن و کسی عین خیالش نیست...
یهو گفت:
مهمونا و حضار محترم..
عاشقان پنجره باز است اذان میگویند
قبله هم سمت نماز است اذان میگویند
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
همه مونده بودن هاج و واج...
این نگاه به اون میکرد...
اون نگاه به این میکرد...
نماز جماااااععععععتتتتت!!!😨😨
اونم تو مجلس عروسی؟؟؟😳😳
بابا بیخیال سید😅😅
واسه همه عجیب بود و بیسابقه
کم کم دیگه همه آماده میشدن واسه نماز...
گفتن:
باشه.. ولی یه شرط داره
شرطش اینکه
"خود آقا دوماد بمونه جلو..!"
سید بود و لحظه عاشقی❤️
و...
آوای هر ذکر لبی که پشت سرش طنینانداز بود...
"نماز مغرب به امام حاضر اقتدا میکنم
قربة إلي الله... الله اكبر.."
همسر #شهيد_سيد_مسعود_طاهری
ٵللِّھُمَ؏َـجِّݪلِوَلیڪَالفَࢪج°•🌱📿•°
---------------------------------------------------
@montzraannnn