🌼منتظران ظهور
#حکایت_وصل_مهدی_عج🌴
#ویژه_جمعه
#داستان_آموزنده 📝
💠 رضایت #مادرموجب دیدار امام زمان علیه السلام شد
💎 جناب شیخ محمد علی ترمذی در ابتدای جوانی با دو نفر از دوستان اهل علمشان قرار میگذارند که برای تحصیل علم به شهر دیگری روند، شیخ برای گرفتن اجازه نزد مادر میرود اما ایشان رضایت نمیدهند.
🔴شیخ از رفتن منصرف میشود ولی حسرت آموختن علم در قلبش باقی است تا اینکه روزی در قبرستان نشسته بود و به دوستانش فکر میکرد ...
🟡ناگاه پیرمردی نورانی نزدش می آید و میپرسد چرا ناراحتی؟
شیخ شرح حال خود را میگوید.
پیرمرد میگوید: میخواهی من هر روز به تو درس دهم؟
💎 شیخ استقبال میکند و دو سال از محضر ایشان استفاده میکند و متوجه میشود که این پیرمرد جناب #خضرمیباشد.
🔴روزی جناب خضر به شیخ میگوید: حالا که #رضایتمادر را بر میل خود ترجیح دادی تو را به جایی میبرم که برایت موجب سعادت است ...
🍃با هم حرکت میکنند و بعد از چند لحظه به مکانی سرسبز میرسند که تختی در کنار چشمه ای واقع بود و حضرت صاحب الامر بر آن نشسته بودند ...
🟡از شیخ محمد علی پرسیدند:
چطور این مقام را بدست آوردی که حضرت خضر تو را درس داده و به زیارت آقا ولیعصر ارواحنافداه مشرف شدی؟
شیخ گفت: آنچه پیدا کردم در اثر دعای مادر و رضایت او بود.
📚 شیفتگان حضرت مهدی علیه السلام
✍یکی از راههای نزدیک شدن به وجود مقدس امام زمان علیه السلام عمل کردن به این دستور الهی است یعنی:
🍃 #احسانبه_والدین🍃
🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃
🆔 @montzran_zohor 💯
#داستان_آموزنده
🔰اندیشه های بزرگ
دکتر مرتضی شیخ،
پولی به عنوان حق ویزیت از مردم
نمی گرفت و هرکس هر چه می خواست،
در صندوقی که کنار میزش بود
می انداخت و چون حق ویزیت دکتر
پنج ریال تعیین شده بود
(خیلی کمتر از حق ویزیت سایر پزشکان آن زمان)
اکثر مواقع بسیاری از بیمارانی که به مطب او مراجعه می کردند،
به جای پنج ریالی، سرِ فلزی نوشابه
داخل صندوق می انداختند
تا صدایی شبیه به انداختن سکه
شنیده شود...!
دختر دکتر نقل می کند:
"روزی متوجه شدم پدرم مشغول شستن
و ضدعفونی کردن انبوه سرنوشابه های
فلزی است!
با تعجب گفتم:
پدر! بازیتان گرفته است؟
چرا سرنوشابه ها را می شویید؟!
پدر جوابی داد که اشکم را درآورد...
ایشان گفت:
دخترم، مردمی که مراجعه می کنند
باید از سرنوشابه های تمیز استفاده کنند
تا آلودگی را از جاهای دیگر به مطب نیاورند.
این سرنوشابه های تمیز را آخر شب در اطراف مطبم می ریزم
تا مردمی که مراجعه می کنند
از این ها که تمیز است استفاده کنند.
آخر بعضی ها خجالت می کشند که
چیزی داخل صندوق مطب نیاندازند."
اومدم بنویسم روحش شاد!
یک لحظه فکر کردم اگه روح آدمی
با قلبی به این بزرگی شاد نباشه،
روح کی می خواد شاد باشه؟!
بهتر دونستم بنویسم؛
راهش،اندیشه اش وکردارش پر رهرو باد!
🆔 @montzran_zohor 💯
#داستان_آموزنده
🔰اندیشه های بزرگ
دکتر مرتضی شیخ،
پولی به عنوان حق ویزیت از مردم
نمی گرفت و هرکس هر چه می خواست،
در صندوقی که کنار میزش بود
می انداخت و چون حق ویزیت دکتر
پنج ریال تعیین شده بود
(خیلی کمتر از حق ویزیت سایر پزشکان آن زمان)
اکثر مواقع بسیاری از بیمارانی که به مطب او مراجعه می کردند،
به جای پنج ریالی، سرِ فلزی نوشابه
داخل صندوق می انداختند
تا صدایی شبیه به انداختن سکه
شنیده شود...!
دختر دکتر نقل می کند:
"روزی متوجه شدم پدرم مشغول شستن
و ضدعفونی کردن انبوه سرنوشابه های
فلزی است!
با تعجب گفتم:
پدر! بازیتان گرفته است؟
چرا سرنوشابه ها را می شویید؟!
پدر جوابی داد که اشکم را درآورد...
ایشان گفت:
دخترم، مردمی که مراجعه می کنند
باید از سرنوشابه های تمیز استفاده کنند
تا آلودگی را از جاهای دیگر به مطب نیاورند.
این سرنوشابه های تمیز را آخر شب در اطراف مطبم می ریزم
تا مردمی که مراجعه می کنند
از این ها که تمیز است استفاده کنند.
آخر بعضی ها خجالت می کشند که
چیزی داخل صندوق مطب نیاندازند."
اومدم بنویسم روحش شاد!
یک لحظه فکر کردم اگه روح آدمی
با قلبی به این بزرگی شاد نباشه،
روح کی می خواد شاد باشه؟!
بهتر دونستم بنویسم؛
راهش،اندیشه اش وکردارش پر رهرو باد!
#منتظران_ظهور
━━━═━━⊰❀❀⊱━━═━━━
🆔 @montzran_zohor 🚩