👆👆👆ادامه ص دوم👆👆👆
🔹اینها رفتند چایی،آبمیوه وشیرینی آوردند.
خودمیوه راهم آوردند.
خُب توی خانة مسلمانها اینطوری است.
یک نفرچند تامیوه پوست میکّنّد؛
میدهد دست آقا،
آقاهم دعامیکند.
همانجا به پدرشهید،
مادرشهید،
پسر شهید،
ویاهمسرشهید،
آن خوراکی راتقسیم میکنیم؛
همه یک قسمتی از این میوه میخورند؛
که آقا به آن دعا کرده.
توی ارمنیها هم همین کار را باید میکردیم؟
واقعاًنمیدانستیم.
چایی آوردند؛
آقا خورد؛
آبمیوه آوردند؛
آقا خورد؛
شیرینی آوردند؛
آقا خورد.
آقاحدودچهل دقیقه توی خانه ارمنیها نشستند؛
و با اینهاصحبت کردند.
مثل بقیةجاها آقافرمودند:
عکس شهیدتان رامن نمیبینم.
عکس شهیدعزیزمان رابیاوریدببینم.
توی خانة مسلمانهاچهارتاعکس بزرگ شهیدوجوددارد؛
که توی هر اتاقی یکی هست.
میپریم ومیآوریم.
اینها رفتند آلبوم عکسشان را آوردند.
آلبوم عکس هم متأسفانه برای شب عروسی شهیدبود.
آلبوم راگذاشتندجلوی آقا.
صفحة اول یک عکس دوتایی.
یادگاری فردین بادوستش گرفته بود؛
آن وسط بود.
آقاهمینجوری که نگاه میکردند؛
شروع کردند به صحبت کردن،
همینجوری صفحهها را ورق میزدندتا تمام شود.
تمام که شد؛
گفتند:
خُب!
عکس تکی شهید راندارید؟
یک عکس تکی ازشهیدپیدا کردند؛
و آوردندگذاشتندجلوی آقا.
آقا شروع کردند ازشهیدتعریف کردن.
گفت:
خُب!
نحوة اسارت،
نحوة شهادت اگرچیزی داشته به من بگوئید.
مافهمیدیم نام این شهید بزرگوار،
شهید«مانوکیان»است؛
به اندازه شهیدان
«بابایی»،
«اردستانی»
و
«دوران»
پروازعملیاتی جنگی داشته است. هواپیمایش f14،
بمبافکن رهگیر بوده،
و بالای صد سُرتی پرواز موفق دربغداد داشته.
هواپیمایش را توی دژ آهنی بغدادمیزنند.
شهید،
هواپیما را تا آنجا که ممکن است؛
اوج میدهد.
هواپیما در اوج تا نقطة صفر خودش،
که اتمسفر است بالا میآید؛
و بقیهاش را بهسمت ایران سرازیر میکند.
چهار تاموتور هواپیمامنهدم میشود.
هواپیما لاشهاش توی خاک ایران میافتد؛
ولی چون دیگرسیستم برقی هواپیما کار نمیکرده،
نتوانسته ایجکت کند؛
و نشده كه چتر برای شهید کار کند. هواپیما به زمین خورده و ایشان به شهادت رسید.❤💚❤
ارمنیای بود که حتی حاضر نشد؛
لاشة هواپیمای جمهوری اسلامی بهدست عراقیها بیافتد.
آن خانواده،
این فرزندشان است.
این بزرگوار در نیروی هوایی مشهور است.
دربارة شهادتش و اخلاقش تعریف کردند.
مادر شهید گفت:
امروز فهمیدم كه علی(علیه السلام) كیست.
مادر شهید گفت:
آقا!
حالا که منزل ما هستید؛
من میتوانم جملهای به شما عرض
کنم؟
آقا گفت:
بفرمائید؛
من آمدم اینجا که حرف شما را بشنوم.
گفت:
ما با شما از نظرفرهنگ دینی فاصله داریم؛
در روضههایتان شرکت میکنیم؛
ولی خیلی مواقع داخل نمیآئیم.
روز شهادت امام حسین(علیه السلام)،
روز عاشورا و تاسوعا به دستههای سینهزنی امام حسین(علیه السلام) شربت میدهیم.
میآئیم توی دستههایتان مینشینیم؛
ظرف یکبارمصرف میگیریم؛
که شما مشکل خوردن نداشته باشید؛
*چون ما توی ظرف آنها آب نمیخوریم.*
توی مجالس شما شرکت میکنیم؛
و بعضی از حرفها را میشنویم.
من تا الآن نمیفهمیدم بعضی چیزها را.
میگفتند؛
در دین شما بانویی که دختر پیامبر عظیمالشأن اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) است؛
را بین درودیوار گذاشتهاند؛😭
سینهاش را سوراخ کردهاند.😢 میخ،
مسمار به سینهاش خورده.😓 نمیفهمیدم یعنی چی.
میگفتند مسلمانها یک رهبری داشتند به نام علی(علیه السلام).
دستش را بستند؛
و در سه دورة 25 ساله،
حکومتش را غصب کردند.😱
نمیفهیمدم یعنی چی.
گفتند:
در 25 سالی که حکومتش غصب شده بود؛
شغلش این بود؛
آخر شب نان و خرما میگذاشت روی کولش،
میرفت خانه یتیمها.
این را هم نمیفهمیدم.
ولی امروز فهمیدم که علی(علیه السلام) کیست.
امروز با ورود شما به منزلمان،
با این همه گرفتاریای كه دارید؛
وقت گذاشتید و به خانة منِ غیر دین خودتان تشریف آوردید.
اُسقُف ما،
کشیش محلة ما به خانة ما نیامده است؛
شما رهبر مسلمین هستید.
من فهمیدم علی(علیه السلام) که خانة یتیمهایش میرفت؛
چهقدر بزرگ است.
از ورود آقای خامنهای به منزلشان،
به علی(علیه السلام) و 25 سال حکومت غصب شدهاش و زهرا(سلام الله علیها) پی برد.
خُب!
این برودمشهد،
امام رضا(علیه السلام)شفایش نمیدهد؟
🖐بعد از بازگشت حضرت آقا،
پاسداران راتوبیخ كردند.🖐
ما چهل دقیقه با این خانواده بودیم.
عین چهل دقیقه،
به اندازة چند کتاب از اینها درس گرفتیم.
آقا درخانة ارامنه آب،چایی،شربت،شیرینی ومیوهشان راخورد.
بعضی ازدوستهای مانخوردند.
کاتولیکتر ازپاپ هم داریم دیگر.
رهبرنظام رفته خورده،
پاسدار،من نوعی،نخوردم.
حزباللهیتر از آقاهستم دیگر.😔😳😔
#افراط
#تفریط
#ادیان
#شهدا
🤲التماس دعای فرج🤲
(((ص سوم)))