✳️✳️✳️
حكايت شنيدني مرد خدايي كه يك شبه حافظ كل قران شد
کربلایی کاظم در سال 1300 هجری قمری در روستای ساروق اراک بدنیا آمد و در همان روستا هم زندگی میکرد. سواد خواندن و نوشتن نداشت که داستان حافظ قرآن شدن او در دوران جوانیش اتفاق افتاد.
او در روستا مشغول کار کشاورزی بود، در آن سال یک روحانی جهت تبلیغ و بیان احکام حلال و حرام به روستا آمده بود و در منبر و سخنرانی خود از خمس و زکات، مسائلی را گفت و توضیح داد که کسانی که گندم و جو و... آنها به حد نصاب برسد و زکات و حق فقرا را ندهند، مالشان مخلوط به حرام میشود و اگر با عین پول آن گندمهای زکات نداده، خانه یا لباس تهیه کنند، با آن لباس و در آن خانه نمازشان باطل است، مسلمان واقعی باید به احکام الهی و حلال و حرام توجه کند و اهمیت دهد و زکات مالش را بدهد.
(کربلایی) کاظم چون میدانست، صاحب زمینی که در آن کار میکند، مقید به پرداخت زکات و حق فقرا نیست، به این فکر فرو رفت که پس مال او مخلوط به حرام و زندگی او با پول حرام مخلوط یا شبههناک است. این مسئله را با صاحب زمین، در میان گذاشت و از او خواست تا او زکات مالش را پرداخت کند ولی او زیر بار نرفت.
از این رو کاظم تصمیم گرفت از آن روستا هجرت کرده و درجای دیگر مشغول کار شود که اجرت او حلال و پاک باشد. چند سالی خارج از آن روستا به فعالیت پرداخت تا این که از او خواستند به روستای خود برگردد.
به روستا برگشت و زمینی با مقداری گندم در اختیارش گذاشتند تا خودش مستقل کشاورزی کند، او همان سال اول نصف آن گندم را به فقرا داد و نصف دیگر را در زمین کاشت و خدا به زراعت او برکت داد، به حدی که بیش از معمول برداشت کرد و از همان سال بنا گذاشت که نیمی از برداشت خود را به فقرا بدهد و (با اینکه مقدار زکات یک دهم و یا یک بیستم است) هر ساله نصف محصول خود را به فقرا و مستمندان میداد.
یک سال هنگام برداشت محصول، پس از چند روز که خرمنش را کوبیده بود که مشغول باد دادن خرمن شد تا کاه آن جدا شود.
نزدیک ظهر شد، باد متوقف و هوا گرم شد و نتوانست به کار خود ادامه دهد، مجبور شد به خانه برگردد. در راه یکی از فقرای روستا به او میرسد و میگوید: امسال از محصولت چیزی به ما ندادی و ما را فراموش کردی!
کاظم به او میگوید: خیر! فراموش نکردم ولی هنوز نتوانستم محصولم را جمع کنم. او خوشحال میشود و به طرف ده میرود اما کاظم دلش آرام نمیگیرد و به مزرعه برگشته، مقداری گندم با زحمت زیاد جمع آوری میکند تا برای آن فقیر ببرد.
قدری علوفه برای گوسفندانش میچیند و گندمها و علفها را بر دوش میگذارد و روانه دهکده میشود. به باغ امامزاده مشهور به هفتاد و دو تن که محل دفن چند امامزاده است، میرسد. برای استراحت روی سکویی کنار درِ باغ امامزاده مینشیند و گندم و علوفه را گوشهای میگذارد و به فکر فرو میرود.
چند لحظه بعد دو جوان بسیار زیبا و جذاب را میبیند که به طرف او میآیند و وقتی به او میرسند، میگویند: کاظم! بیا برویم در این امامزاده فاتحهای بخوانیم!
کاظم میگوید: میخواهم به منزل بروم و این علوفه را به منزل برسانم.
آنها میگویند: خیلی خوب، حالا بیا تا با هم فاتحهای بخوانیم.
آنها از جلو و کاظم دنبال آنها به سوی امامزاده روانه میشوند، ابتدا به امامزاده نزدیکتر میشوند و فاتحهای میخوانند و آنگاه به امامزاده بعدی میروند و داخل میشوند. آن دو نفر مشغول خواندن ذکرهایی میشوند که کاظم نمیفهمد، ناگهان کاظم متوجه میشود که در اطراف سقف امامزاده کلمات روشنی نوشته شده است و یکی از آن دو به او میگوید: چرا چیزی نمیخوانی؟ او جواب میدهد: من سواد ندارم، آن جوان میگوید: باید بخوانی، آنگاه دست به سینه کاظم میگذارد و فشار میدهد و میگوید: حالا بخوان. کاظم میگوید: چه بخوانم؟ آن آقا آیهای را میخواند و میگوید: اینطور بخوان!
کاظم آیه را میخواند تا تمام میشود . بعد برمیگردد که به آن آقا حرفی بزند یا چیزی بپرسد که میبیند کسی همراهش نیست و خودش تنها در حرم ایستاده و ناگهان دچار حال خاصی میشود و بیهوش روی زمین میافتد.
هنگامی که به هوش میآید، احساس خستگی شدید میکند و به این فکر فرو میرود، که اینجا کجاست و او در این جا چه میکند؟
آنگاه از امامزاده بیرون میآید و بار علوفه و گندم را برمیدارد و روانه دهکده میشود ولی در میان راه متوجه میشود که چیزهایی را میخواند و سپس داستان آن دو جوان را به خاطر میآورد و خود را حافظ تمام قرآن مییابد.
*مرحوم آیت الله سید محمد تقی خوانساری که از مراجع بزرگ روزگار خود بود و نماز باران او مشهور است، از کربلایی کاظم آزمون مفصلی گرفت و در نهایت از وی خواست تا سوره بقره را از آخر به اول به طور معکوس بخواند. و او براحتي خواند.
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
#سلام_امام_زمانم
ای واسطه فیض دو سرا آجرک الله
وی حجت حق صاحب عزا آجرک الله
با ناله زهراست عجین سوز صدایت
هم ناله ی ام النجبا آجرک الله
دریاب مرا در غم سالار شهیدان
ای منتقم خون خدا آجرک الله
ای داغدار اصلیِ این روضه ها بیا
صاحب عزای ماتم كرب و بلا بیا
اَللّهُــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــکَ الفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶چطور بفهمیم آماده ظهوریم⁉️
➖➖➖➖➖➖➖
مداحی آنلاین - بازم منو دلواپسی - جواد مقدم.mp3
11.29M
⏯ #واحد ویژه #امام_زمان(عج)
🍃بازم منو دلواپسی
🍃در به دری و بی کسی
🎙 #جواد_مقدم
👌بسیار دلنشین
💔 #سه_شنبه_هاى_جمكرانى
🌷 #التماس_دعا
15.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️حجت الاسلام و المسلمین عالی با اشاره به کتاب آقای زائری
🔻بعضی از عمامه به سرها هم مطرح کردند که چرا اینقدر فشار میارید در مسأله #حجاب ؛ حجاب هم یکی از فروع دین است و بس!
⭐️«اللهم عجل لولیک الفرج»⭐️
10.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴فرمان ولی
اجازه ندهید که یه عدهای با تکیه به نام آزادی منکرات را، فحشا را، بیبندوباری را در جامعه رایج کنند‼️
همهی مسئولین بخشهای مختلف کشور در این زمینه مسئولند!!
#لبیک_یا_خامنهای
#لبیک_یاحسین_است
💰🔭علم بهتر است یا ثروت...
جمعيت زيادي دور حضرت علي(ع) حلقه زده بودند. مردي وارد مسجد شد و در فرصتي مناسب پرسيد:
- يا علي! سؤالي دارم. علم بهتر است يا ثروت؟
علي(ع) پاسخ مي دهد؛
مرد که پاسخ سؤال خود را گرفته بود، سکوت کرد. در همين هنگام مرد ديگري وارد مسجد شد و همانطور که ايستاده بود بلافاصله پرسيد:
- اباالحسن! سؤالي دارم، ميتوانم بپرسم؟ امام در پاسخ آن مرد گفت: بپرس! مرد که آخر جمعيت ايستاده بود پرسيد: علم بهتر است يا ثروت؟
علي فرمود: علم بهتر است؛ زيرا علم تو را حفظ ميکند، ولي مال و ثروت را تو مجبوري حفظ کني.
نفر دوم که از پاسخ سؤالش قانع شده بود، همانجا که ايستاده بود نشست.
در همين حال سومين نفر وارد شد، او نيز همان سؤال را تکرار کرد، و امام در پاسخش فرمود: علم بهتر است؛ زيرا براي شخص عالم دوستان بسياري است، ولي براي ثروتمند دشمنان بسيار!
هنوز سخن امام به پايان نرسيده بود که چهارمين نفر وارد مسجد شد. او در حالي که کنار دوستانش مينشست، عصاي خود را جلو گذاشت و پرسيد:
- يا علي! علم بهتر است يا ثروت؟
حضرت علي در پاسخ به آن مرد فرمودند: علم بهتر است؛ زيرا اگر از مال انفاق کني کم ميشود؛ ولي اگر از علم انفاق کني و آن را به ديگران بياموزي بر آن افزوده ميشود.
نوبت پنجمين نفر بود. او که مدتي قبل وارد مسجد شده بود و کنار ستون مسجد منتظر ايستاده بود، با تمام شدن سخن امام همان سؤال را تکرار کرد. حضرت علي در پاسخ به او فرمودند: علم بهتر است؛ زيرا مردم شخص پولدار و ثروتمند را بخيل ميدانند، ولي از عالم و دانشمند به بزرگي و عظمت ياد ميکنند.
با ورود ششمين نفر سرها به عقب برگشت، مردم با تعجب او را نگاه کردند.
يکي از ميان جمعيت گفت: حتماً اين هم ميخواهد بداند که علم بهتر است يا ثروت! کساني که صدايش را شنيده بودند، پوزخندي زدند. مرد، آخر جمعيت کنار دوستانش نشست و با صداي بلندي شروع به سخن کرد:
يا علي! علم بهتر است يا ثروت؟
امام نگاهي به جمعيت کرد و گفت: علم بهتر است؛ زيرا ممکن است مال را دزد ببرد، اما ترس و وحشتي از دستبرد به علم وجود ندارد. مرد ساکت شد.
همهمهاي در ميان مردم افتاد؛ چه خبر است امروز! چرا همه يک سؤال را ميپرسند؟ نگاه متعجب مردم گاهي به حضرت علي و گاهي به تازهواردها دوخته ميشد.
در همين هنگام هفتمين نفر که کمي پيش از تمام شدن سخنان حضرت علي وارد مسجد شده بود و در ميان جمعيت نشسته بود، پرسيد:
- يا اباالحسن! علم بهتر است يا ثروت؟
امام فرمودند: علم بهتر است؛ زيرا مال به مرور زمان کهنه ميشود، اما علم هرچه زمان بر آن بگذرد، پوسيده نخواهد شد.
در همين هنگام هشتمين نفر وارد شد و سؤال دوستانش را پرسيد که امام در پاسخش فرمود: علم بهتر است؛ براي اينکه مال و ثروت فقط هنگام مرگ با صاحبش ميماند، ولي علم، هم در اين دنيا و هم پس از مرگ همراه انسان است.
سکوت، مجلس را فراگرفته بود، کسي چيزي نميگفت. همه از پاسخهاي امام شگفتزده شده بودند که… نهمين نفر هم وارد مسجد شد و در ميان بهت و حيرت مردم پرسيد:
يا علي! علم بهتر است يا ثروت؟
امام در حالي که تبسمي بر لب داشت، فرمود: علم بهتر است؛ زيرا مال و ثروت انسان را سنگدل ميکند، اما علم موجب نوراني شدن قلب انسان ميشود.
نگاههاي متعجب و سرگردان مردم به در دوخته شده بود، انگار که انتظار دهمين نفر را ميکشيدند.
در همين حال مردي که دست کودکي در دستش بود، وارد مسجد شد. او در آخر مجلس نشست و مشتي خرما در دامن کودک ريخت و به روبهرو چشم دوخت. مردم که فکر نميکردند ديگر کسي چيزي بپرسد، سرهايشان را برگرداندند، که در اين هنگام مرد پرسيد:
- يا اباالحسن! علم بهتر است يا ثروت؟
نگاههاي متعجب مردم به عقب برگشت. با شنيدن صداي علي مردم به خود آمدند:
علم بهتر است؛ زيرا ثروتمندان تکبر دارند، تا آنجا که گاه ادعاي خدايي ميکنند، اما صاحبان علم همواره فروتن و متواضعاند. فرياد هياهو و شادي و تحسين مردم مجلس را پر کرده بود.
سؤال کنندگان، آرام و بيصدا از ميان جمعيت برخاستند. هنگاميکه آنان مسجد را ترک ميکردند، صداي امام را شنيدند که ميگفت: اگر تمام مردم دنيا همين يک سؤال را از من ميپرسيدند، به هر کدام پاسخ متفاوتي ميدادم.
📚کشکول بحرانی، ج۱، ص۲۷. به نقل از امام علیبنابیطالب، ص۱۴۲.
ذکر صلوات به امام حسین ع و شهدای کربلا
•┈••✾🍃🦋🍃✾••┈
8.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سلام_بر_امام_هشتم💚
تا که این خورشید میتابد به هرسوی وطن،
در غروبِ نااُمیدی ها، امیدِ مَردُم است
در مقامِ اولِّ اعجاز های عیسَـوی ست
گرچه در وصف و لقبهایَش، امامِ هشتُم است
🔸شاعر: مهران قربانی
#چهارشنبه_های_امام_رضایی