ولی اینجا بودن، دلخسته اینجا بودن، و بودن، بوسیدنی بود:))))))))))))))))))))

encore et encore.

فکرکنم، من نیاز داره اشک بریزه.

n'oubliez pas de vous souvenir de moi:))))))))))))))))))))))))))))))))))

|•|

وقتی میگم لبخند منظورم از این لبخندایی که میبینین نیستا، منظورم از این لبخنداییه که میگه:))))))))))))))

_اگه یه کار دیگه از دستت برمیومد چیکار میکردی؟؟ +میرفتم.

فلش بک؟؟ بیخییااللل فلش بک؟؟:))))))) دوویدن تو رودخونه، آخ حتی لیز خوردن و قهقهه و جیغ ِ خوشحالی کشیدن ؟؟ تپه وای تپه، تپه ها؟ تپه های دشت یا تپه های آسمون؟؟ بغلشون میکنممم من، من بغلشون میکنم آخه:)))))))

Tommy...

اوه تامی... من وقتی افتادم نترسیدم، هیچوقت نمیترسم چون پُر میشم پریشون نه، محشون، محشون از دم و بازدم، محشون از خنده، محشون از اشک، محشون از بغل، بغل‌هایی که اگه پوست زخمی ولی گرررممم توشون لمس نشه بغل نیستن و محشون از دچار بودن، من خالصانه دچارم، دچار دژاوو و دچار خیلی از لیوانای شیشه ای که آب ِ پر کردنشون به وجود اومده از سانت سانت پوستمه. و حتی دچار لیوانای غیر شیشه ای که پوستم قراره تو آب زلالشون غرق بشه.