eitaa logo
"مونلایت-
388 دنبال‌کننده
235 عکس
39 ویدیو
3 فایل
Attends-moi یه‌چیزی‌خالیه شب و روز به آسمون خیره میشم،دست باد رو میگیرمو با بارون میرقصم ، من خودمو تو تموم شهر از اتوایل تا کنکورد رها کردم... شاید زیر آب‌ شاید‌ کنار ابر شایدم‌ تو شانزالیزه ،کسی‌چه‌میدونه
مشاهده در ایتا
دانلود
Louane | baarzesh.netLouane_Jour1_128.mp3
زمان: حجم: 3.5M
رقص ِ مستانه بر جاده. وداع مرگ بگیر، دست‌های زخمی باید گرفته بشن و برگردونده بشن به روز اول گلو های زخمی چطور؟؟ روز اول.
باربارا، باربارا داره جون میده، میشنوی؟؟
Parvaz Homay ~ Music-Fa.ComParvaz Homay - Gofti Parishan Sho Shodam (Demo).mp3
زمان: حجم: 4.5M
درمورد این بگم که اگه میشد تا آخرین نفس دم گوش ِ خودم میموند ولی ببین آخه بحث اصلا بحث دین و بحث گوش نیس بحث اینه که حالا یا تو یهودا میشوی یا من مسلمان میشوم:)))))))))))))))))))) ترکیب دیوونه‌وار، با صدای همای باید با یه دست وینستونو گرفت و یه دست تکیلا لش کرد رو کاناپه آخ یا جلوی تی‌وی خاموش، یا حتی رو زمین کف ِ کف ِ پارکتای یخ‌زده بعد خندید و گفت حالا کاری نداره که یا تو یهودا میشوی یا من مسلمان میشوم آیین؟ من تا الان هرچیزیو یا سپردم به دستای لرزون باد یا روونه کوره کردم و الان ذغالن، ولی سفید ذغال سفید ندیدی نه؟؟ کسی سفیدشون نکرده از اول سفید بودن. ببینش، تنها چیزی که تنشه همون رو تختی سفید نازکه و تن رنجورشو رو زمین سردی که سرتاسر ذغالای سفیده ول کرده ولی ناخناش رنگ خونن، کاش نبودن. میبینی؟؟ اونقدرام پیچیده نیس، حالا یا تو یهودا میشوی یا من مسلمان میشوم حالا از اینا که بگذریم و دستامونو با همه وجود با آب مقدس بشوریم، یادت نره اون کاغذ لامصبو از رو شیشه ماشین برداری.
|•|
از کجا باید شروع کرد؟؟ خب فکر کنم داشتم میدوییدم، یا داشت میدویید؟ شایدم جفتمون داشتیم میدوییدیم خیابونای سرد، خیلی سرد. هوای ابری مثل همیشه، بارون میبارید؟؟ اصلا یادم نمیاد. تنها چیزی که یادم میاد دوییدنه، اوه و البته اینکه جایی بودم که نباید میبودم، جای اشتباه، جایی که خالی از تعلق خاطره، جایی که خیلی سرده نفس نفس زدن نفس عمیق ِ آخری که داره"بالاخره، بالاخره آره"رو فریاد میکشه، گرفتن دست به زانو و افتادن زمین، جایی که وقتی اومدن دنبالم نفهمیدم چطوری خودمو انداختم روش و چقدر همونجا موندم، فکر کنم خیلی زیاد چون اخرین چیزی که یادم میاد یه نیم رخ نگرانه، نگران ولی در عین حال آروم، نگرانی که لبخند میزنه؟ آرامش و اضطراب به قدری باهم گره خورده بودن و دستاشونو تنیده بودن دور همدیگه که تشخیصشون ممکن نیس، ولی چرا هنوز بوی خاک میدم؟؟
اینجا جاییه که آدما خواسته های ته ته ِ دلشونو پُر میکنن تو یه شمع و میارن روشنش میکنن:))) یا شاید روشن میکردن. چون اینجا خیلی وقته خاک گرفته و شمعی برخاسته از امید روشن نشده، ینی دوتای آخری مال کی بودن؟؟ درهر صورت بیخیالشون، آخریش قراره مال من باشه.
امروز انقدر چپ و راست دارم به فرفریا برمیخورم که اصلا نشون از شرایط نرمال نداره.
|•|
زشت میشه اگه بپرسم ببخشید جناب شما موهاتون نچراله؟؟ میپرسم بابا کی به کیه اصلا.