اعتراف میکنم بریده ام.
میخواستم بنویسم، اما نشد.
اصلا کار من نیست از جراحات شما نوشتن!
خودم که نَفَسَم بُریده هیچ،
واژه ها همینکه فهميدند موضوع جسم رنج کشیده شماست، به یاری قلم نیامدند؛ از هوش رفتند.
از درد و زخم های شما نوشتن یک دل محکم میخواهد؛
من دلم لرزیده مادر...
نه تنها دلم، لرزه افتاده بر تمام تنم.
من طاقت شنیدن ندارم،
چه برسد به اینکه خود بنویسم چه بر سر شما...
الهی بشکند دستش مادر؛
الهی قلم شود پایش مادر؛
بریده باد صدایش مادر...
راستی
دور سرتان بگردم، حالتان بهتر است؟
مادرِ ریحانهی من
دردتان به جانِ من
مرهم دارد این زخم ها؛
تسکین دارد این درد ها؛
پایان شب سیه سپید است.
به قولِ پدر بزرگوارتان :
اِبشِری یافاطمه
فَاِنَّ المَهدی مِنک
✍🏻 #ح_سادات
🥀 | @Borhaan_group