eitaa logo
| مُغْݪَقْ |
304 دنبال‌کننده
244 عکس
79 ویدیو
0 فایل
[🖤📓‌‌] مُغْلَقْ: بسته و نامفهوم... - زندگیٺ توۍ چۍ خلاصہ میشه؟! + شعر! . میخونیم https://abzarek.ir/service-p/msg/1496174 حمایتی نداریم!
مشاهده در ایتا
دانلود
زیر بارونم اگه گریه کنی حالت از چشم کسی پنهون نیست گیرم اصلا اشکاتو پنهون کرد پلک پف کرده که از بارون نیست - @Moqlgh
تو تنها میتوانی آخرین درمان من باشی و بی‌شک دیگران بیهوده میجویند تسکینم @moqlgh
دیگران، چون بروند از نظر، از دل بروند.. تو چنان، در دل من رفته، که جان در بدنی! ‌ - @Moqlgh
زندگی این روزها خواهی نخواهی مشکل است دورماندن از سیاهی و تباهی مشکل است پُرشده دنیای ما از ادعا،حرفِ دروغ پس دفاع ما ز جرمِ بی‌گناهی مشکل است عقل ودل گاهی تبانی می‌کنند و گاه جنگ انتخابِ مطمئن در این دوراهی مشکل است حال دل را از سکوتِ مبهمِ عاشق بپرس از درون‌ چاله،افتادن به چاهی!مشکل است می روم،شاید خودم را بعد از این پیدا کنم دل بریدن از خیال پوچ و واهی مشکل است شانه های استوارت را به فریادم رسان تکیه بر دیوارِ سستِ بی پناهی مشکل است عکس ماه افتاده در مرداب موّاجِ خیال کشف راز گردش چشمانِ ماهی مشکل است کاش می‌خواندی مرا در پیچ و تابِ این غزل رازِ دل گفتن،چه کتبی چه شفاهی مشکل است می کند صبحِ سپید از شامِ تنهایی طلوع فاصله بین ذغال و روسیاهی مشکل است:) - @Moqlgh
حس میکنم که له شده‌ام زیر پای کوه ! @moqlgh
ز غصه صد هزاران قصه دارم ولی پیش که خوانم، با که گویم ؟! @moqlgh
شده گاهی ز خودت سیر شوی؟ شده آهی بکشی، بغض کنی، پیر شوی؟ شده بنویسی دو خط نامه و بسپاری به آب نامه را پس بزند آب ، دلگیر شوی؟ شده با طعنه به این و آن نشانت بدهند؟ یا که از جانبِ قلبت شده تحقیر شوی؟ شده که عاشق او باشی و او عاشق او؟ با دل و عقل خودت یک تنه درگیر شوی؟ شده هی شعر بنویسی همه را پاره کند؟ شده از عشق کسی آه زمین گیر شوی؟ - @Moqlgh
درگیر تو بودم که نمازم به قضا رفت در من غزلی درد کشید و سرِ زا رفت سجاده گشودم که بخوانم غزلم را سمتی که تویی عقربه‌ی قبله نما رفت در بینِ غزل نام تو را داد زدم، داد آنگونه که تا آن سرِ این کوچه صدا رفت بیرون زدم از خانه یکی پشت سرم گفت این وقتِ شب این شاعر دیوانه کجا رفت!؟ من بودم و زاهد به دوراهی که رسیدیم من سمتِ شما آمدم او سمت خدا رفت با شانه شبی راهیِ زلفت شدم اما... من گم شدم و شانه پیِ کشف طلا رفت در محفل شعر آمدم و رفتم و... گفتند ناخوانده چرا آمد و ناخوانده چرا رفت!؟ می‌خواست بکوشد به فراموشی‌ات این شعر سوزاندمش آنگونه که دودش به هوا رفت - @Moqlgh
توصیف حالم ؟! اونجا که شاعر می‌فرماید : کنون کز مو به مویم اضطراب تازه می‌ریزد نسیمی گر وزد اوراقم از شیرازه می‌ریزد @moqlgh
دیدار تو گر صبح ابد هم دهدم دست من سرخوشم از لذت این چشم به راهی! - @Moqlgh
غم ز حد بگذشت، غمخوارم کجاست ؟! @moqlgh