eitaa logo
| مُغْݪَقْ |
304 دنبال‌کننده
244 عکس
79 ویدیو
0 فایل
[🖤📓‌‌] مُغْلَقْ: بسته و نامفهوم... - زندگیٺ توۍ چۍ خلاصہ میشه؟! + شعر! . میخونیم https://abzarek.ir/service-p/msg/1496174 حمایتی نداریم!
مشاهده در ایتا
دانلود
هوای روی تو دارم نمی‌گذارندم مگر به کوی تو این ابرها ببارندم مرا که مست توام این خمار خواهد کشت نگاه کن که به دست که می‌سپارندم مگر در این شب دیر انتظارِ عاشق‌کُش به وعده‌های وصال تو زنده دارندم غمم نمی‌خورد ایام و جای رنجش نیست هزار شکر که بی غم نمی‌گذارندم سری به سینه فرو برده‌ام مگر روزی چو گنج گم‌شده زین کنج غم برآرندم چه باک اگر به دل بی‌غمان نبردم راه غم شکسته‌دلانم که می‌گسارندم من آن ستارۀ شب زنده‌دار امیدم که عاشقان تو تا روز می‌شمارندم چه جای خواب که هر شب محصّلان فراق خیال روی تو بر دیده می‌گمارندم هنوز دست نَشسته‌ست غم ز خون دلم چه نقش‌ها که ازین دست می‌نگارندم کدام مست، می از خون سایه خواهد کرد که همچو خوشۀ انگور می‌فشارندم (: - @Moqlgh
[تو آمدی تا به دلِ مردهِ من جـآن برسد‌]
شهر خاموش من! آن روح بهارانت کو؟ شـور و شـیدائی وانـبوه هـزارانت کو؟ می‌خزَد در رگِ هر برگِ تو خوناب خزان نکهتِ صبـحدم و بوی بهارانت کو؟ کوی و بازار تو میدان سپاه دشمن شیهه‌ی اسب و هیاهوی سوارانت کو زیر سرنیزه‌ِ تاتار چه حالی داری؟ دل پولادوشِ شیر شکارانت کو؟ سوت وکورست شب ومیکده ها خاموشند نعره و عربده‌ی باده گسارانت کو؟ چهره‌ها درهم و دل‌ها همه بیگانه زهم روز پیوند و صفای دل یارانت کو؟ آسمانت همه جا سقف یکی زندان است روشنای سحَرِ این شب تارانت کو؟ - @Moqlgh
انگار تو از جای بریدگی زخمی،از تن من روییدی🌱' - @Moqlgh
چنان به موی تو آشفته‌ ام به بوی تو مست که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست - @Moqlgh
خاطرنشان شود به تو تاثیرِ تیرِ آه روزی که پشتِ طاقتِ عاشق کمان شود - @Moqlgh
‏براى آن‌که لبت را بدون بوسه ببوسم به شرط آن‌که بمیرم به شرط آن‌که بپوسم مرا هر آينه مَرد و تو را هرآينه زن كرد... برای آن که ببوسم و بوسه بوسه بپوسم ملبسم به دهن کرد... - @Moqlgh
هنوز اگر تو بیایی، دوباره می‌شوم آغاز اگرچه خسته تر از آفتاب بر لب بامم! - @Moqlgh
نه طریق دوستان است و نه شرط مهربانی که ز دوستی بمیریم و تو را خبر نباشد نه من آن گناه دارم که بترسم از عقوبت نظری که سر نبازی، ز سرِ نظر نباشد چه وجود نقش ديوار و چه آدمى كه با او سخنى ز عشق گويند و در او اثر نباشد - @Moqlgh
«می‌بوسمت و ماه می‌شوم بر سینه‌ی تو آویخته به زنجیری که دست‌های من است…» - @Moqlgh
نه تنها او را می‌خواستم، بلکه تمام ذرات تنم ذرات تن او را لازم داشت، فریاد می‌کشید که لازم دارد. و آرزوی شدیدی میکردم که با او در یک جزیره گمشده‌ای باشم که آدمیزاد در آنجا وجود نداشته باشد، آرزو می‌کردم که یک زمین لرزه یا طوفان و یا صاعقهٔ آسمانی همه این رجاله‌ها که پشت دیوار اتاقم نفس می‌کشیدند، دوندگی می‌کردند، کیف می‌کردند همه را می‌ترکاند و فقط من و او می‌ماندیم. آرزو می‌کردم که یک شب را با او بگذرانم و با هم در آغوش هم می‌مردیم... - @Moqlgh
‌سخت می‌خواهم که در آغوش تنگ آرم تو را هر چقدر افشرده‌ای دل را، بیفشارم تو را - @Moqlgh