هوای روی تو دارم نمیگذارندم
مگر به کوی تو این ابرها ببارندم
مرا که مست توام این خمار خواهد کشت
نگاه کن که به دست که میسپارندم
مگر در این شب دیر انتظارِ عاشقکُش
به وعدههای وصال تو زنده دارندم
غمم نمیخورد ایام و جای رنجش نیست
هزار شکر که بی غم نمیگذارندم
سری به سینه فرو بردهام مگر روزی
چو گنج گمشده زین کنج غم برآرندم
چه باک اگر به دل بیغمان نبردم راه
غم شکستهدلانم که میگسارندم
من آن ستارۀ شب زندهدار امیدم
که عاشقان تو تا روز میشمارندم
چه جای خواب که هر شب محصّلان فراق
خیال روی تو بر دیده میگمارندم
هنوز دست نَشستهست غم ز خون دلم
چه نقشها که ازین دست مینگارندم
کدام مست، می از خون سایه خواهد کرد
که همچو خوشۀ انگور میفشارندم (:
#هوشنگ_ابتهاج
- @Moqlgh
شهر خاموش من! آن روح بهارانت کو؟
شـور و شـیدائی وانـبوه هـزارانت کو؟
میخزَد در رگِ هر برگِ تو خوناب خزان
نکهتِ صبـحدم و بوی بهارانت کو؟
کوی و بازار تو میدان سپاه دشمن
شیههی اسب و هیاهوی سوارانت کو
زیر سرنیزهِ تاتار چه حالی داری؟
دل پولادوشِ شیر شکارانت کو؟
سوت وکورست شب ومیکده ها خاموشند
نعره و عربدهی باده گسارانت کو؟
چهرهها درهم و دلها همه بیگانه زهم
روز پیوند و صفای دل یارانت کو؟
آسمانت همه جا سقف یکی زندان است
روشنای سحَرِ این شب تارانت کو؟
#شفیعی_کدکنی
- @Moqlgh
خاطرنشان شود به تو تاثیرِ تیرِ آه
روزی که پشتِ طاقتِ عاشق کمان شود
#کلیم_کاشانی
- @Moqlgh
هنوز اگر تو بیایی، دوباره میشوم آغاز
اگرچه خسته تر از آفتاب بر لب بامم!
#حسین_منزوی
- @Moqlgh
«میبوسمت
و ماه میشوم
بر سینهی تو
آویخته به زنجیری که
دستهای من است…»
#عباس_معروفی
- @Moqlgh
نه تنها او را میخواستم، بلکه تمام ذرات تنم ذرات تن او را لازم داشت، فریاد میکشید که لازم دارد. و آرزوی شدیدی میکردم که با او در یک جزیره گمشدهای باشم که آدمیزاد در آنجا وجود نداشته باشد، آرزو میکردم که یک زمین لرزه یا طوفان و یا صاعقهٔ آسمانی همه این رجالهها که پشت دیوار اتاقم نفس میکشیدند، دوندگی میکردند، کیف میکردند همه را میترکاند و فقط من و او میماندیم.
آرزو میکردم که یک شب را با او بگذرانم و با هم در آغوش هم میمردیم...
#صادق_هدایت
- @Moqlgh
سخت میخواهم که در آغوش تنگ آرم تو را
هر چقدر افشردهای دل را، بیفشارم تو را
#صائب_تبریزی
- @Moqlgh