سخت میخواهم که در آغوش تنگ آرم تو را
هر چقدر افشردهای دل را، بیفشارم تو را
#صائب_تبریزی
- @Moqlgh
یا به آهِ نیمهشب ، یا از دعا ، یا از نگاه
هرچه باشد ، در دل سختت اثر خواهیم کرد ..
#ملکالشعرای_بهار
- @Moqlgh
برای آرزوهای محال خویش میگریم
اگر اشکی نمانَد، در خیال خویش میگریم
شب دل کندنت می پرسم آیا باز میگردی؟
جوابت هرچه باشد، بر سوال خویش میگریم
نمی دانم چرا اما به قدری دوستت دارم
که از بیچارگی گاهی به حال خویش میگریم :)
اگر جنگیده بودم، دستِکم حسرت نمی خوردم
ولی من بر شکست بی جدال خویش میگریم!
به گردم حلقه میبندند یاران و نمیدانند
که من چون شمع هرشب بر زوال خویش میگریم
نمیگریم برای عمر از کف رفتهام، اما
به حال آرزوهای محال خویش میگریم...
#فاضل_نظری
- @Moqlgh
Reza Bahram4_5972001005447941682.mp3
زمان:
حجم:
8.2M
هر کسی بیند تو را مجنون شود..
- @Moqlgh
هرگز این قصه ندانست کسی
آن شب آمد به سرای من و خاموش نشست
او به دل عشق دگر میورزد
بر سرم دست کشید
بوسه بخشید به من
لیک میدانستم
که دلش با دل من سرد شده است ...
#هوشنگ_ابتهاج
- @Moqlgh
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی ؛
عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی (:
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم ؛
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی!
ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه
ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی!
آن نه خالست و زنخدان و سر زلف پریشان؛
که دل اهل نظر برد که سریست خدایی!
پرده بردار که بیگانه خود این روی نبیند
تو بزرگی و در آیینه کوچک ننمایی
حلقه بر در نتوانم زدن از دست رقیبان
این توانم که بیایم به محلت به گدایی!
عشق و درویشی و انگشت نمایی و ملامت
همه سهلست تحمل نکنم بار جدایی!
روز صحرا و سماعست و لب جوی و تماشا
در همه شهر دلی نیست که دیگر بربایی(:
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم؛
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی(:
شمع را باید از این خانه به دربردن و کشتن؛
تا به همسایه نگوید که تو در خانه مایی(:
سعدی آن نیست که هرگز ز کمندت بگریزد
که بدانست که دربند تو خوشتر که رهایی
خلق گویند برو دل به هوای دگری ده؛
نکنم خاصه در ایام اتابک دو هوایی(:
#سعدی
- @Moqlgh
اِلهي قَلْبي مَحْجُوبٌ وَ نَفْسي مَعْيُوبٌ وَ عَقْلی مَغْلُوبٌ وَ هَوائي غالِبٌ وَ طاعَتي قَليلٌ وَ مَعْصِيَتي كَثيرٌ وَ لِساني مُقِرٌّ بِالذُّنُوبِ فَكَيْفَ حيلَتي يا سَتّارَ الْعُيِوبِ وَ يا عَلّامَ الْغُيُوبِ وَ يا كاشِفَ الْكُروُبِ اِغْفِرْ ذُنُوبي كُلَّها بِحُرْمَةِ مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ يا غَفّارُ يا غَفّارُ يا غَفّارُ بِرَحْمَتِكَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ
| مُغْݪَقْ |
اِلهي قَلْبي مَحْجُوبٌ وَ نَفْسي مَعْيُوبٌ وَ عَقْلی مَغْلُوبٌ وَ هَوائي غالِبٌ وَ طاعَتي قَليلٌ وَ
بار خدايا ...
دلم در پرده است و نفسم معيوب و عقلم مغلوب و هوسم غالب و طاعتم كم و گناهم بسيار و زبانم مقرّ به گناهان. چه چارهای دارم ای پردهپوش عيوب و ای دانای غيبها و ای برطرف كننده گرفتاريها ...
بيامرز همه گناهانم را به حرمت محمّد و آل محمّد ایغفّار، ایغفّار، ایغفّار، ایمهربانترين مهربانان.