•🍂🍁•
پیش از این
عاشقان
از عشقشان که می گفتند
می خندیدم !
اما
به مهمانخانه که بازگشتم
قهوه ام را در تنهایی که نوشیدم
دانستم که چگونه
خنجری از تبار عشق
پهلو می شکافد و
بیرون نمی رود:)
#نزار_قبانی
- @Moqlgh
•🍂🍁•
چه کسی میتواند چنان نزدیک باشد،
که تَرَكهای جان و روانم را ببیند؟
#معین_دهاز
#حرفدلم
- @Moqlgh
•🍂🍁•
دیوانه ها؛
با خودشان حرف نمی زنند!
آن ها فقط تمام روز را
به کسی که نیست،
بلند بلند فکر می کنند...
#علیرضا_اسفندیاری
- @Moqlgh
و شب
لعنتیترین بُعد زمان است
آنجا که هی کلنجار میروی نسخههایی را که برای فراموشی پیچیدهای با یک دلتنگی ب باد ندهی... امان از این دلتنگیهای شبانه،،
که پای ارادهات را میلرزاند...
و میفهمی یک نفر هست که روزهای نبودنش ،،
که شبهای نداشتنش
عادت نمیشود که نمیشود.
#یگانه_حقپرست
پ.ن: شببخیر🖤🌊
- @Moqlgh
Omid Omid - Agar Mandeh Boodi.mp3
زمان:
حجم:
9.9M
بعد تو من خودم هم نبودم!
- @Moqlgh
دلم میخواد برگردم به اون زمانیی که تا گردن درگیر اشعار فاضل نظری و سپهری و فرخزاد شده بودم
هدایت شده از اوکۍ. باشہ!
آینه چون نقش تو بنمود راست
خود شکن، آینه شکستن خطاست!
(نظامی گنجهای)
یه بار از ابتهاج پرسیدن کدوم شعر از شهریار رو دوست داری ؟
جواب داد خود شهریار،
من واقعأ به همچین رفیقی نیاز دارم:)
- @Moqlgh
مگسی بر پرِكاهی نشست كه آن پركاه بر ادرار خری روان بود.
مگس مغرورانه بر ادرار خر كشتی میراند و میگفت:
من علم دريانوردی و كشتیرانی خواندهام.
در اين كار بسيار تفکر کرده ام.
ببينيد اين دريا و اين كشتی را و مرا كه چگونه كشتی میرانم.
او در ذهن حقیر خود بر دريا كشتی میراند
آن ادرار، دريای بیساحل به نظرش میآمد، و آن برگ كاه، كشتی بزرگ. زيرا آگاهی و بينش او حقیر و اندک بود.
جهان هر كس به اندازه درک و بينش اوست.
آدمِ مغرور و كج انديش مانند اين مگس است. و ذهنش به اندازه درک ادرار الاغ و برگ كاه...
#مثنوی_معنوی
#مولانا
- @Moqlgh