eitaa logo
| مُغْݪَقْ |
304 دنبال‌کننده
244 عکس
79 ویدیو
0 فایل
[🖤📓‌‌] مُغْلَقْ: بسته و نامفهوم... - زندگیٺ توۍ چۍ خلاصہ میشه؟! + شعر! . میخونیم https://abzarek.ir/service-p/msg/1496174 حمایتی نداریم!
مشاهده در ایتا
دانلود
نازنینم رنجش از دیوانگی هایم خطاست عشق را همواره با دیوانگی پیوند هاست شاید اینها امتحان ماست با دستور عشق ورنه هرگز رنجش معشوق را عاشق نخواست چند می گویی که  از من شکوه ها داری به دل ؟ لب که بگشایم مرا  هم با تو چندان  ماجراست عشق را ای یار با معیار بی دردی مسنج علت عاشق طبیب من ، ز علت ها جداست با غبار راه معشوق است راز آفتاب خاک پای دوست در چشمان عاشق توتیاست جذبه از عشق است و با او بر نتابد هیچ کس هر چه تو آهن دلی او بیشتر آهنرباست خود در این خانه نمی خواند کسی خط خرد تا در این شهریم آری شهریاری عشق راست عشق اگر گوید به می سجاده رنگین کن ، بکن تا در این شهریم ، آری شهریاری عشق راست عشق یعنی زخمه ای از تیشه و سازی ز سنگ کز طنینش تا همیشه بیستون غرق صداست - @Moqlgh
عاشقی را چه نیاز است به توجیه و دلیل! که تو ای عشق همان پرسشِ بی زیرایی🌱(: - @Moqlgh
بی تو این شهر برایم قفسی دلگیر است شعر هم بی تو به بغضی ابدی زنجیر است آنچنان می فشرد فاصله راه نفسم که اگر زود اگر زود بیایی دیر است رفتنت نقطه ی پایان خوشی هایم بود دلم از هرچه و هرکس که بگویی سیر است خواب دیدم که برایم غزلی می خواندی دوستم داری و این خوب ترین تعبیر است سایه ای مانده ز من بی تو که در آینه هم طرح خاکستریش گنگ ترین تصویر است کاش می بودی و با چشم خودت می دیدی که چگونه نفسم با غم تو درگیر است تارهای نفسم را به زمان می بافم که تو شاید برسی، حیف که بی تاثیر است - @Moqlgh
با یقین آمده بودیم و مردد رفتیم به خیابان شلوغی که نباید رفتیم می‌شنیدیم صدای قدمش را اما پیش از آن لحظه که در را بگشاید رفتیم زندگی سرخیِ سیبی است که افتاده به خاک به نظر خوب رسیدیم ولی بد رفتیم آخرین منزل ما کوچه ی سرگردانی‌ست دربه‌در در پی گم کردن مقصد رفتیم مرگ یک عمر به در کوفت که باید برویم دیگر اصرار مکن باشد، باشد، رفتیم - @Moqlgh
دیری ست که از روی دل آرای تو دوریم  محتاج بیان نیست که مشتاق حضوریم  تاریک و تهی پشت و پس اینه ماندیم  هر چند که همسایه ی آن چشمه ی نوریم    خورشید کجا تابد از این دامگه مرگ باطل به امید سحری زین شب گوریم  زین قصه ی پر غصه عجب نیست شکستن هر چند که با حوصله ی سنگ صبوریم  گنجی ست غم عشق که در زیر سرماست  زاری مکن ای دوست اگر بی زر و زوریم  با همت والا که برد منت فردوس ؟ از حور چه گویی که نه از اهل قصوریم  او پیل دمانی ست که پروای کسش نیست  ماییم که در پای وی افتاده چو موریم  آن روشن گویا به دل سوخته ی ماست  ای سایه ! چرا در طلب آتش طوریم - @Moqlgh
تویی بهانه ام اما بهانه ای که ندارم گذاشتم سر خود را به شانه ای که ندارم تمام عمر کشاندی مرا به سوی نگاهت تمام عمر به سوی نشانه ای که ندارم چگونه حرف دلم را به چشم هات بگویم قصیده ای که نگفتم، ترانه ای که ندارم مرا رها کن و بگذار در قفس بنشینم که دلخوشم به همین آب و دانه ای که ندارم. - @Moqlgh
این بود تمام ماجرای من و او : "میخواستمش ولی نمی‌خواست مرا..." - @Moqlgh
زشت است که توی غزلش مرد بگرید هربار که یک قافیه آورد بگرید این هدیه ی عشق است به دیوانه که باید با درد بخنداند و با درد بگرید غربت فقط این است که شخصی وسط جمع آرام بیاندیشد و خونسرد بگرید زشت است که آدم دلش از هیچ بگیرد زشت است که هر وقت هوس کرد بگرید زشت است که شاعر وسط خواندن یک شعر با آمدن واژه ی برگرد بگرید زشت است، ولی زشت تر این است که عشقت بر شانه ی یک آدم نامرد بگرید - @Moqlgh
همه ی ما فقط حسرت بی پایان یک اتفاق ساده ایم... که جهان را بی جهت یک جور عجیبی جدی گرفته ایم..‌. - @Moqlgh
دیدمت چشم تو جا در چشم های من گرفت آتشــی یک لحــظه آمد در دلـــم دامن گرفت آنقدر بی اختیـــار این اتفــاق افتاد کـــه این گناه تازه ی من را خدا گردن گرفت در دلم چیزی فرو می ریزد آیا عشق نیست! این کــــه در اندام من امـــروز باریدن گرفت؟ من که هستم؟ او که نامش را نمی‌دانست و بعد رفت زیــر سایـــه ی یک "مرد" و نـــــام "زن" گرفت روزهای تیـره و تاری کـــه با خود داشتم با تو اکنون معنی آینده ای روشن گرفت زنده ام تا در تنم هرم نفس های تو هست مرگ می‌داند: فقـط باید تـو را از من گرفت - @Moqlgh
گفته بودی که چرا محو تماشای منی آن چنان مات که حتی مژه بر هم نزنی! مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی🌱(: - @Moqlgh